صفت دوم، از صفات رذیله متعلقه به قوه غضبیه، ایمنی از مکر الله است. یعنی آدمی از عذاب الهی و امتحانات خدائی ایمن نشیند و از عظمت و جلال حضرت ذوالجلال نیندیشد و سبب آن یا غفلت از عظمت پروردگار یا عدم اعتقاد بروز جزا و یا اطمینان به سعه رحمت خدا یا اعتقاد بر طاعات و عبادات خود است و این صفت از هر کدام که ناشی شده باشد از مهلکات و موجب خسران است چه باعث آن یا جهل یا کفر یا غرور یا عجب است و هر یک از اینها راهی است که آدمی را به هلاکت میرساند و آیات و اخبار در مذمت این صفت بسیار است. حق تعالی فرموده که ایمن از مکر الله نمیگردند مگر جماعت زیانکاران(49) و اخبار بسیار وارد شده که فرشتگان و طایفه پیغمبران از مکر الهی خائف و ترسانند. پس باید بنده مؤمن در هیچ حال از آزمایش الهی و امتحانات خدائی غافل ننشیند و مؤاخذه و عذاب الهی را فراموش ننمایند.
خوف از خدا
و ضد این صفت مذمومه خوف از خداست و آن بر سه نوع است خوف از عظمت و جلال خداوند متعال، و خوف از گناهان و تقصیرات خود، و خوف از این هر دو با هم و شبههای نیست در آنکه هر قدر معرفت بنده به عظمت و جلال پروردگار بیشتر و به عیوب خود بیناتر شده باشد ترس او از خدا زیادتر میشود، و از این جهت است که حقتعالی خوف را نسبت به علما داده چنانچه فرموده: انما یخشی الله من عباده العلماء(50)، و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده که ترس من از خدا از همیشه بیشتر است(51) و البته اگر ندیدهای شنیدهای حکایات خوف انبیاء و مقربین و غشهای پی در پی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را و سبب این، کمال معرفت آنها است به خدا؛ زیرا که معرفت کامله در دل اثر میکند و آن را بسوزش و اضطراب درمیآورد و اثر آن از دل به بدن سرایت میکند و تن را ضعیف و لاغر و چهره را زرد و دیده را گریان میسازد و مخفی نماند که خوف ممدوح است در وقتیکه از حد شایسته تجاوز نکند، و اگر نه مذموم است و بسا باشد که منجر به نومیدی و یأس از رحمت خدا گردد و این حد ضلال و کفر است و علماء گفتهاند که خوف از خدا به منزله تازیانهایست که میراند بندگان را به سوی مواظبت بر عمل و علم و طاعت و عبادت مانند تازیانهای که اطفال را بدان تأدیب میکنند که کم آن بیثمر و زایدش مهلک است و باید دانست که تحصیل صفت خوف به چهار طریق میشود، اول آنکه سعی کند در تحصیل یقین و ایمان به خدا و روز جزا و بهشت و دوزخ و عقاب و حساب. دوم آنکه پیوسته متفکر اهوال(52) روز حساب و متذکر انواع عذاب گردد و مرگ را در پیش نظر بدارد و صعوبت عالم قبر و برزخ و مؤاخذه و روز قیامت را تصور نماید، سوم آنکه مشاهده نماید احوال خائفین از خدا را و استماع کند حکایات خوف انبیاء و اولیاء را که خوف ایشان به چه جهت بوده و به چه حد بوده پس به کار خود افتد، چهارم آنکه تأمل کند که فهمیدن حقایق قضا و قدر الهی در قوه بشر نیست و هیچکس را از آنچه در پس پرده است خبر نه. پس به طاعت و ایمان خود خرسند شدن نیست مگر از بیخبری و بیخردی بلکه اگر کسی همه خیرات از برای او حاصل باشد خاتمه خود را چه میداند؟ و از آخر کار چه خبر دارد؟ و چگونه مطمئن میشود که دفتر حال او برنگردد و احوال او متبدل نشود؟ چنانچه وارد شده است که: مردی پنجاه سال عبادت و عمل اهل بهشت را میکند تا اینکه میان او و بهشت به قدر دوشیدن شتری باقی نمیماند و خاتمه او به آنچه از برای او مقدر شده است میشود.(53)
بر عمل تکیه مکن خواجه که در روز ازل(54) - تو چه دانی قلم صنع بنامت چه نوشت
و نیز مروی است که: چون روح بنده مؤمن را بر خیر و اسلام بالا برند ملائکه تعجب میکنند و میگویند چگونه نجات یافت از دنیایی که نیکان ما در آنجا فاسد شدند(55)، و نیز روایت شده که مردم همه اهل هلاکتند مگر علما، و علما اهل هلاکتند مگر کسانی که بعلم خود عمل میکنند، و همه آنها نیز اهل هلاکتند مگر مخلصین، و مخلصین همه بر خطر عظیم و در محل تشویش و بیمند.(56) پس باید بر خود گریه کنیم و بر احوال خویش توجه نمائیم.
یدهها بر دیگری چون میگری - مدتی بنشین به خود خون میگری
هر کجا نوحه کنند آنجا نشین - زانکه تو اولیتری اندر حنین(57)
و این خوف که خوف سوء خاتمه است بالاترین خوفها است و دل عارفین از آن پاره پاره است و از برای سوء خاتمه اسباب بسیار است و مرجع آنها به سه چیز است.
اول که از همه برتر است آن است که در وقتی که سکرات مرگ ظاهر شود در عقاید او خلل بهم رسد و شک یا انکار بعضی از عقاید در دل او حاصل شود و این حجابی گردد میان او و خدا که باعث عذاب ابدی و خسارات دائمی گردد. دوم آنکه دوستی خدا در دل او کم باشد و دوستی دنیا و اهل و عیال بر دوستی خدا غالب باشد، پس چنین کسی چون مرگ را مشاهده کند و مفارقت خود را از چیزهایی که محبوب او است در نظر بیاورد و این فعل را چون از خدا میداند این قلیل دوستی که باقی مانده بود هم تمام میشود بلکه مبدل به بغض و انکار میگردد و اگر بر این حال بمیرد بر سوء خاتمه مرده است و وارد خواهد شد بر حق تعالی مانند بنده گریخته خشمناکی که او را به قهر گرفته باشند و بنزد مولای خود ببرند، پس بر هر کسی که طالب نجات است لازم است که دوستی خدا بر دل او غالب باشد، سوم کثرت معاصی و پیروی شهوات و رسوخ در آنها است که در وقت مردن همانا به خاطر او میرسد و در نزد او مصور میشود پس اگر در اینحال بمیرد این عادات و شهوات او حجابی شود میان او و پروردگار و بسا باشد که به واسطه الفت و عادت، صورت فاحشهای در نزد او متمثل میشود و بهتر در این آن است که آن بیهوشی که پیش از مرگ حاصل میشود شبیه به خواب است پس همچنانکه آدمی در خواب احوالی را که به آنها الفت و عادت کرده میبیند و چیزهائی که شباهتی ندارد به آنچه در بیداری دیده و عادت به آن کرده هرگز در خواب نمیبیند همچنین در وقت سکرات و بیهوشی پیش از مرگ که به منزله خواب است به غیر آنچه که معتاد به آن شده و الفت با آن گرفته به نظر او نمیآید و کسیکه خلاصی از این خوف خواهد باید که در تمامی عمر خود مشغول به مجاهده گردد که نفس خود را از معاصی باز دارد و ریشه شهوات را از دل خود برکند و مواظبت بر علم و عمل نماید.