تربیت
Tarbiat.Org

مقامات العلیه (مختصر معراج السعاده نوشته ملا احمد نراقی)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

1- حسد

صفت اول، حسد است که عبارت است از تمنای زوال نعمت از برادر مسلم خود از نعمتهائی که صلاح او باشد و اگر صلاح نباشد آنرا غیرت گویند، و اگر تمنای زوال نکند بلکه مثل آن را از برای خود نیز بخواهد غبطه و منافسه گویند، و حسد اشد امراض نفسانیه است و عقبه‏ای از آن صعب‏تر در راه نیست صاحب خود را بعذاب دنیا و بعقاب عقبی مبتلا می‏سازد، و حسود بیچاره لحظه‏ای از غم و الم خالی نیست چه او هر نعمتی بکسی دید متألم می‏شود، و نعمت خدا هم بحکم و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها(148) بیحد و بی‏نهایت است.
حسود از غم عیش شیرین خلق - همیشه رود آب تلخش به حلق‏
و از الم حسود اصلا به محسود ضرری نرسد بلکه ثواب و حسنات او زیاد می‏شود و وزر و وبال بر دوش حاسد بار می‏شود چه حسود از نعمت حق بخیل است و بنده بیگناه را دشمن می‏دارد بلکه اگر خوب بدقت ملاحظه شود حسود در مقام عناد و ضدیت با رب عباد است و خدا را -العیاذ بالله- جاهل یا خود را دانا به مصالح و مفاسد می‏داند و این هر دو کفر است و به این سبب آیات و اخبار بسیار در مذمت این صفت وارد شده است، و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمودند حسد می‏خورد اعمال حسنه را مانند آتش هیزم را، و نیز فرمودند که همانا برای نعمتهای خدا دشمنانی است. عرض شد کیانند؟ فرمود: کسانی که حسد می‏برند مردم را بر آنچه از فضل خدا برایشان رسیده است، و حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند که آفت دین حسد و عُجب و فخر است. و نیز فرمودند که حاسد بنفس خود ضرر می‏رساند پیش از آن که به محسود ضرری برسد، مانند ابلیس که بواسطه حسد از برای خود لعنت را حاصل کرد، و از برای آدم، برگزیدگی و هدایت و بلندی و ارتفاع بمحل حقایق عهد و اصطفا، پس محسود باش و حاسد مباش همانا ترازوی حاسد همیشه سبک است بواسطه ترازوی محسود. بعضی از بزرگان دین گفته‏اند که حسود را از مجالس و مجامع عائد نمی‏شود مگر مذلت و ذلت و از ملائکه به او نمی‏رسد مگر بغض و لعنت، و از خلق نفعی نمی‏برد مگر غم و محنت، و در وقت مردن نمی‏بیند مگر هول و شدت و در قیامت چیزی به او نمی‏رسد مگر عذاب و فضیحت، و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند اقل الناس لذة الحسود و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند الحسود لایسود و مثل مشهور است که کفی للحسود حسده
حسود را حسد او بس است در عالم - که در بلا و غم و رنج داردش هر دم‏
حسود بر دگران آتشی برافروزد - چو نیک در نگری خود در آن میان سوزد
اصبر علی حسد الحسود فان صبرک قاتله - کالنار تأکل نفسها ان لم تجد ما تأکله‏
الا تا نخواهی بلا بر حسود - که آن بخت برگشته خود در بلاست‏
چه حاجت که با وی کنی دشمنی - که او را چنین دشمنی در قفاست‏
و بدانکه از برای حسد مراتبی است، و بدترین آن مراتب آن است که میل او به برطرف شدن نعمت محسود باشد، اگر چه از زوال آن نفعی به او نرسد و باعث حسد یا خبث نفس و رذالت طبع است یا دشمنی و عداوت یا حب اشتهار و آوازه یا تکبر یا تعجب و استبعاد و مرجع همگی حب دنیای دنی است، و اکثر اسباب حسد میان اشخاصی باشد که از اهل یک بلد و با هم مربوطند و منظورشان یک مطلب است، و به این جهت است که هر صنفی حسد به صنف خود میبرد، و غالباً حسد نیست فی‏مابین اشخاصی که شهرهای ایشان از هم دور است، و حسدی که از برای اهل علم است در میان علمای دنیاست که مقصودشان از علم طلب مال و جاه و قرب امیر و پادشاه است، چه مال جمادی است که چون دست کسی به آن رسید دست دیگری خالی می‏ماند و صورت مردم چون بجانب عالمی شد از دیگری منصرف می‏گردد، پس به این سبب حسد در میان ایشان حاصل می‏شود، والا از بسیاری علما علم دیگری کم نمی‏شود، بلکه بجهات بسیار باعث زیادتی لذت و بهجت می‏گردد، و چون خبث این صفت را دانستی، اکنون در صدد معالجه آن باش و علاج کن آن را بمعجون علم و عمل اما علمی که نافع است از برای این مرض، آن است که ابتدا تأمل کنی در بی‏ثباتی این عاریت سرا، و بدانی که این چند روزه دنیا را آن قابلیت نیست که بواسطه آن حسد بر بندگان خدا ببری.
نیا آنقدر ندارد که بر او رشک بری - یا وجود و عدمش را غم بیهوده خوری‏
صبر کن تا به سر آید دو سه روزی معدود - ای برادر که نه محسود بماند نه حسود
تا چشم بر هم زنی محسود و حسود هر دو در خاک پوسیده‏اند، و نامشان از صفحه روزگار محو شده و در آن عالم در کار خود درمانده‏اند.
آخر همه کدورت گلچین و باغبان - گردد بدل بصلح چو فصل خزان رسد
و بعد از آن بدانی که حسد تو باعث ضرر دین و دنیای تو و موجب نفع دنیا و آخرت محسود می‏گردد و مطلقاً به او ضرری نمی‏رسد، پس شخص حسود در واقع دشمن خود و دوست محسود است، و اگر چنین نباشد حسد نمی‏کند، و اما عمل نافع از برای شفای مرض حسد آن است که بر آثار و لوازم خیر خواهی محسود مواظبت نمائی، و مصمم گردی که خود را برخلاف مقتضای حسد بداری پس از برای او تواضع کنی و در مجالس زبان بمدح و ثنای او گشائی، و خود را بخوش کلامی و شکفته‏روئی با او بداری، پس چون بر این اعمال مواظبت کنی ملکه تو می‏شود و حسد از تو قطع می‏شود، و این معالجه کلیه حسد است. و از برای هر نوعی از آن نیز علاج مخصوص است که آن قطع سبب آن است از حب ریاست و کبر و حرص و خباثت نفس و امثال اینها.
نصیحت و خیرخواهی
و ضد حسد نصیحت است که خیرخواهی دیگران باشد، و آن از معالی صفات است و هر که طالب خیر و خوبی از برای مسلمانان بوده باشد در هر خیری که بایشان رسد شریک است، و حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند که بر مؤمن واجب است خیرخواهی برادر مؤمن خود در حضور و غیبت او و غایت نصیحت و خیرخواهی آن است که آنچه از برای خود دوست داشته باشی از برای برادران دینی خود همان را دوست بداری.