صفت اول، حسد است که عبارت است از تمنای زوال نعمت از برادر مسلم خود از نعمتهائی که صلاح او باشد و اگر صلاح نباشد آنرا غیرت گویند، و اگر تمنای زوال نکند بلکه مثل آن را از برای خود نیز بخواهد غبطه و منافسه گویند، و حسد اشد امراض نفسانیه است و عقبهای از آن صعبتر در راه نیست صاحب خود را بعذاب دنیا و بعقاب عقبی مبتلا میسازد، و حسود بیچاره لحظهای از غم و الم خالی نیست چه او هر نعمتی بکسی دید متألم میشود، و نعمت خدا هم بحکم و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها(148) بیحد و بینهایت است.
حسود از غم عیش شیرین خلق - همیشه رود آب تلخش به حلق
و از الم حسود اصلا به محسود ضرری نرسد بلکه ثواب و حسنات او زیاد میشود و وزر و وبال بر دوش حاسد بار میشود چه حسود از نعمت حق بخیل است و بنده بیگناه را دشمن میدارد بلکه اگر خوب بدقت ملاحظه شود حسود در مقام عناد و ضدیت با رب عباد است و خدا را -العیاذ بالله- جاهل یا خود را دانا به مصالح و مفاسد میداند و این هر دو کفر است و به این سبب آیات و اخبار بسیار در مذمت این صفت وارد شده است، و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمودند حسد میخورد اعمال حسنه را مانند آتش هیزم را، و نیز فرمودند که همانا برای نعمتهای خدا دشمنانی است. عرض شد کیانند؟ فرمود: کسانی که حسد میبرند مردم را بر آنچه از فضل خدا برایشان رسیده است، و حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند که آفت دین حسد و عُجب و فخر است. و نیز فرمودند که حاسد بنفس خود ضرر میرساند پیش از آن که به محسود ضرری برسد، مانند ابلیس که بواسطه حسد از برای خود لعنت را حاصل کرد، و از برای آدم، برگزیدگی و هدایت و بلندی و ارتفاع بمحل حقایق عهد و اصطفا، پس محسود باش و حاسد مباش همانا ترازوی حاسد همیشه سبک است بواسطه ترازوی محسود. بعضی از بزرگان دین گفتهاند که حسود را از مجالس و مجامع عائد نمیشود مگر مذلت و ذلت و از ملائکه به او نمیرسد مگر بغض و لعنت، و از خلق نفعی نمیبرد مگر غم و محنت، و در وقت مردن نمیبیند مگر هول و شدت و در قیامت چیزی به او نمیرسد مگر عذاب و فضیحت، و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند اقل الناس لذة الحسود و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند الحسود لایسود و مثل مشهور است که کفی للحسود حسده
حسود را حسد او بس است در عالم - که در بلا و غم و رنج داردش هر دم
حسود بر دگران آتشی برافروزد - چو نیک در نگری خود در آن میان سوزد
اصبر علی حسد الحسود فان صبرک قاتله - کالنار تأکل نفسها ان لم تجد ما تأکله
الا تا نخواهی بلا بر حسود - که آن بخت برگشته خود در بلاست
چه حاجت که با وی کنی دشمنی - که او را چنین دشمنی در قفاست
و بدانکه از برای حسد مراتبی است، و بدترین آن مراتب آن است که میل او به برطرف شدن نعمت محسود باشد، اگر چه از زوال آن نفعی به او نرسد و باعث حسد یا خبث نفس و رذالت طبع است یا دشمنی و عداوت یا حب اشتهار و آوازه یا تکبر یا تعجب و استبعاد و مرجع همگی حب دنیای دنی است، و اکثر اسباب حسد میان اشخاصی باشد که از اهل یک بلد و با هم مربوطند و منظورشان یک مطلب است، و به این جهت است که هر صنفی حسد به صنف خود میبرد، و غالباً حسد نیست فیمابین اشخاصی که شهرهای ایشان از هم دور است، و حسدی که از برای اهل علم است در میان علمای دنیاست که مقصودشان از علم طلب مال و جاه و قرب امیر و پادشاه است، چه مال جمادی است که چون دست کسی به آن رسید دست دیگری خالی میماند و صورت مردم چون بجانب عالمی شد از دیگری منصرف میگردد، پس به این سبب حسد در میان ایشان حاصل میشود، والا از بسیاری علما علم دیگری کم نمیشود، بلکه بجهات بسیار باعث زیادتی لذت و بهجت میگردد، و چون خبث این صفت را دانستی، اکنون در صدد معالجه آن باش و علاج کن آن را بمعجون علم و عمل اما علمی که نافع است از برای این مرض، آن است که ابتدا تأمل کنی در بیثباتی این عاریت سرا، و بدانی که این چند روزه دنیا را آن قابلیت نیست که بواسطه آن حسد بر بندگان خدا ببری.
نیا آنقدر ندارد که بر او رشک بری - یا وجود و عدمش را غم بیهوده خوری
صبر کن تا به سر آید دو سه روزی معدود - ای برادر که نه محسود بماند نه حسود
تا چشم بر هم زنی محسود و حسود هر دو در خاک پوسیدهاند، و نامشان از صفحه روزگار محو شده و در آن عالم در کار خود درماندهاند.
آخر همه کدورت گلچین و باغبان - گردد بدل بصلح چو فصل خزان رسد
و بعد از آن بدانی که حسد تو باعث ضرر دین و دنیای تو و موجب نفع دنیا و آخرت محسود میگردد و مطلقاً به او ضرری نمیرسد، پس شخص حسود در واقع دشمن خود و دوست محسود است، و اگر چنین نباشد حسد نمیکند، و اما عمل نافع از برای شفای مرض حسد آن است که بر آثار و لوازم خیر خواهی محسود مواظبت نمائی، و مصمم گردی که خود را برخلاف مقتضای حسد بداری پس از برای او تواضع کنی و در مجالس زبان بمدح و ثنای او گشائی، و خود را بخوش کلامی و شکفتهروئی با او بداری، پس چون بر این اعمال مواظبت کنی ملکه تو میشود و حسد از تو قطع میشود، و این معالجه کلیه حسد است. و از برای هر نوعی از آن نیز علاج مخصوص است که آن قطع سبب آن است از حب ریاست و کبر و حرص و خباثت نفس و امثال اینها.
نصیحت و خیرخواهی
و ضد حسد نصیحت است که خیرخواهی دیگران باشد، و آن از معالی صفات است و هر که طالب خیر و خوبی از برای مسلمانان بوده باشد در هر خیری که بایشان رسد شریک است، و حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند که بر مؤمن واجب است خیرخواهی برادر مؤمن خود در حضور و غیبت او و غایت نصیحت و خیرخواهی آن است که آنچه از برای خود دوست داشته باشی از برای برادران دینی خود همان را دوست بداری.