صفت بیست و نهم، حزن است که عبارتست از اندوه بسبب از دست رفتن مطلوبی یا فقدان محبوبی پس اگر آن مطلوب و محبوب از مبدأ اخروی باشد اندوه بر آن از صفات حسنه است و آنچه مذموم است اندوه بجهت فوت مطالب دنیویه است و آن نیز چون صفت اعتراض مترتب بر کراهت از مقدرات الهیه است و سبب این صفت شدت رغبت بمشتهیات طبع و خواهشهای نفس است. و توقع بقا در متعلقات عالم فناء است، و این صفت دل را میمیراند و آدمی را از طاعت و عبادت باز میدارد.
و علاج آن آن است که متذکر شود هر چه در عالم کون و فساد است همه در معرض فنا و زوالند و هیچ چیز در این سراچه بیاعتبار نیست که قابل دوام باشد، چون این مرحله را به دیده بصیرت طی کرد، دلبستگی او به اسباب دنیویه کم شود و حسرت او بر گذشته زایل میگردد. حضرت سید اوصیاء علیه صلوات الله میفرماید که علی را با زینت دنیا چه کار و چگونه شاد میشوم به لذتی که فانی میشود و نعیمی که باقی نمیماند.
نه لایق بود عیش با دلبری - که هر بامدادش بود شوهری
پس سزاوار عاقل آن است که به آنچه هست خود را راضی کند و غم گذشته را نخورد، به آنچه از جانب حقتعالی میرسد از نعمت و رخاء و محنت و بلا خشنود باشد، و دل به این عاریت سرا نبندد، چنانچه از سقراط حکیم نقل شده که گفته من هرگز محزون نگشتهام زیرا که دل به هیچ چیز نبستهام که از فوت او محزون شوم، و باید چنان دانست که جمیع اسباب دنیوی امانت پروردگار است در نزد بندگان که باید هر یک به نوبه از آن منتفع گردند مانند عطردانی که در مجلس دور گردانند که هر لحظه یکی از اهل آن مجلس از آن تمتع یابند، و شکی نیست که هر امانتی را روزی باید رد کرد، و عاقل چگونه بسبب رد امانت محزون میگردد.