صفت سوم، حرص است و آن صفتی است که آدمی را وامیدارد بر جمع کردن زائد از آنچه به آن احتیاج دارد، و آن یکی از شعب حب دنیا و از مهلکات است بلکه این صفت خبیثه بیابانی است کران ناپیدا که از هر طرف روی بجائی نرسی، و وادی است بیانتها که هر چند در آن فرو روی عمق آن را نیابی، بیچارهای که به آن گرفتار شد هلاک شد، زیرا که حریص هرگز حرص او بجائی منتهی نمیشود، اگر چه بیشتر اموال دنیا را جمع کند باز در فکر تحصیل باقی است.(132) سعدی: ده آدمی از سفرهای بخورند و دو سگ بر لاشهای به سر نبرند. حریص با جهانی گرسنه است و قانع به نانی سیر و حکما گفتهاند که درویشی به قناعت، به از توانگری به بضاعت. و هر که به این مرض مبتلا شد خلاصی از آن نهایت اشکال دارد، و از این جهت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که: هرگاه از برای فرزند آدم دو رودخانه طلا باشد باز رودخانه سوم طلبد، و اندرون او را هیچ پر نمیکند مگر خاک. و فرمود: که آدمیزاد پیر میشود، و دو صفت در او جوان میشود و قوت میگیرد یکی حرص و دیگری طول امل. و حضرت باقر (علیه السلام) فرمودند: که حریص بر دنیا چون کرم ابریشم است هر چه بیشتر بدور خود میپیچد خلاصی او دورتر میشود تا از غصه بمیرد.
قناعت
و ضد حرص قناعت است، و آن ملکهای است که باعث میشود بر اکتفا کردن آدمی بقدر حاجت و ضرورت و زحمت نکشیدن در تحصیل فضول از مال و این صفت از جمله اخلاق حسنه است و همه فضائل به آن منوط بلکه راحت دنیا و آخرت به آن مربوط است و قانع غنیترین مردم است. حافظ:
به پادشاهی عالم فرو نیارد سر - اگر ز سر قناعت خبر شود درویش
و حضرت امیر المومنین علی (علیه السلام) فرمود: که ای فرزند آدم اگر از دنیا اینقدر میخواهی که کفایت تو را کند اندک چیزی از آن تو را سیر میکند، و اگر زیادتر میطلبی تمام آنچه در دنیا است تو را سیر نخواهد کرد و کفایت تو را نخواهد نمود.
یده اهل طمع به نعمت دنیا - پر نشود همچنانکه چاه به شبنم
و اخباری که در فضیلت قناعت رسیده بسیار است، و همین خبر مشهور در اینجا کافی است. عز من قنع و ذل من طمع. سعدی:
قناعت کن ای نفس بر اندکی - که سلطان و درویش بینی یکی
چرا پیش خسرو بخواهش روی - چو یکسو نهادی طمع خسروی
و گر خود پرستی شکم طبله کن(133) - در خانه این و آن قبله کن