صفت اول، محبت دنیای دنیه است که سر هر خطاست، بدانکه دنیا در حق بندگان عبارتست از آنچه پیش از مردن از برای بنده در آن حظی و بهرهای و غرضی و لذتی میباشد، و آنچه را آدمی در این عالم میل به آن دارد بر دو قسم است: یکی آنکه فایده آن بعد از مردن به او برسد، و غرض از تحصیل آن اثر و ثمره اخروی است مثل علم نافع و عمل صالح که صاحب آن به آن ملتذ میشود، و این اگر چه از دنیا است و لکن دنیای مذموم نیست و آنرا از دنیا شمردند به جهت آن است که در آنجا حاصل میشود و از این جهت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نماز را از دنیا شمرده و فرمودهاند حبب الی من دنیاکم ثلاث: الطیب و النساء، و قرة عینی فی الصلوة(114) و همچنین از دنیا حساب نمیشود تحصیل آنقدری که در بقاء حیات و معاش عیال و حفظ آبرو ضرور است بلکه از اعمال صالحه است، و مروی است که عبادت هفتاد جزء است، افضل آنها طلب روزی حلال است،(115) و نیز مروی است که: از ما نیست کسی که دنیا را به جهت آخرت ترک کند یا آخرت را بجهت دنیا ترک کند و انبیاء و ائمه علیهم السلام همه به دست خود کار میکردند و زراعت و بیل داری و غیره مینمودند. و اما قسم دوم که مذموم است آن است که علاقه و گرفتاری و التذاذ آن نه از برای اصلاح آخرت باشد، بلکه بمجرد خواهش نفس باشد که هوی و هوس عبارت از همین لذتها است، و همین علاقه بدنیا است که بیشتر امراض دل مانند ریا و حسد و حقد و عداوت و کبر و حرص و طمع و غیره از آن متولد میشود، و همین است که آدمی را از کار آخرت باز میدارد، و آیات و اخبار در مذمت دنیا و در بیاعتباری و صفات و حالات او زیاده از حد و حصر و احصاء است و ذکر عشری از اعشار آن را این مختصر گنجایش ندارد، و بس است در مذمت او که دشمن خدا و دشمن دوستان و دشمنان خداست.(116) و محبت او سر هر گناهی است، و دوستی او آدمی را کر و کور و لال و ذلیل و بیمقدار میسازد، و به غدر و مکر و بیوفائی، معروف است، و مثلش مثل آب دریا است که هر چه تشنه از آن مینوشد تشنگی او زیاد میشود تا او را بکشد، و نیز شبیه است به مار که ظاهرش منقش و نرم است و باطنش پر از زهر قاتل و سم است.
ایمن مشو به عشوه دنیا که این عجوز - مکاره(117) مینشیند و محتاله(118) میرود
و بدان که مفاسد دنیا بر دو قسم است: دنیایی و آخرتی. اما مفاسد دنیایی آن؛ پس آن زحمتها و سختیها و شدایدی است که اغنیا به آن مبتلا و گرفتارند؛ از ترس و حزن و اندوه و پریشانی حواس و تلخی عیش و زحمت در تحصیل مال و محافظت آن و دفع دزد و ظالم و حاسد از آن.
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف - گر شب و روز در این قصه باطل باشی
و اما مفاسد آخرتی آن؛ پس بر سه نوع است. اول آنکه، باعث ارتکاب معاصی میگردد؛ زیرا که به واسطه آن قدرت بر معاصی حاصل و وصول به آنها آسان میگردد و خردمندان گفتهاند: زلف خوبان زنجیر پای عقل است و دام مرغ زیرک.
هر که هست از فقیه و پیر و مرید - در زبان آوران پاک نفس
چون بدنیای دون فرود آمد - به عسل در بماند همچو مگس
نیا زنی است عشوه ده و دلستان ولیک - با کس بسر نمیبرد او عهد شوهری
آبستنی که این همه فرزند زاد و کشت - دیگر که چشم دارد از او مهر مادری؟
و بدانکه: مفاسد دنیا بر دو قسم است. دنیایی، و آخرتی، اما مفاسد دنیایی آن پس آن زحمتها و سختیها و شدائدی است که اغنیاء به آن مبتلا و گرفتارند از ترس و حزن و اندوه و پریشانی حواس و تلخی عیش و زحمت در تحصیل مال و محافظت آن و دفع دزد و ظالم و حاسد از آن
نقد عمرت ببرد غصه دنیا بگزاف - گر شب و روز در این قصه باطل باشی
دوم آنکه باعث غرق شدن در نعمتها و خوش گذرانیدن میشود و صاحب دنیا به آن عادت میکند و بسا باشد که از حلال میسر نگردد و پس دست بمال مشتبه دراز میکند و بتدریج از آن تجاوز میکند و بحرام میافتد، و به این سبب بانواع اخلاق رذیله از کذب و نفاق و ریا، و حسد و غیر اینها مبتلا میگردد، سوم: آن مفسدههایی است که هیچ صاحب مالی از آن خالی نیست، و آن محافظت مال و انجام دادن امور متعلقه به آن است که آدمی را از یاد خدا که روح عبادت است باز میدارد.
چو هر ساعت از تو بجائی رود دل - بتنهائی اندر صفائی نبینی
گرت مال و جاه است و زرع و تجارت - چو دل با خدایست خلوت نشینی
سنایی:
ه بود آن نه دل که اندروی - گاو و خر باشد و ضیاع(119) و عقار(120)
زهد
و ضد محبت دنیا و مال، زهد است که عبارتست از دل برداشتن از دنیا و اکتفاء کردن بقدر ضرورت از برای حفظ بدن، یا عبارت است از پشت کردن بدنیا و رو آوردن بآخرت، و این صفت بالاترین مقام سالکین است، و روایت شده که هر که خواهد خدا او را علم دهد بیدرس خواندن و هدایت کند بیراهنمائی، پس در دنیا زهد ورزد و قطع علاقه دنیا کند، و نیز مروی است که علامت طالب آخرت آن است که دل از رغبت چند روزه دنیای فانیه بردارد، و آگاه باشد که دل برداشتن و زهد هیچ زاهدی در دنیا قسمت او را کم نمیکند، و حرص هیچ حریصی بر دنیا آنچه از برای او مقدر شده است زیاد نمیکند، پس مغبون کسی است که از نصیب خود در آخرت محروم شود.
بس است در فضیلت زهد که همه انبیاء و اولیاء به این صفت موصوف بلکه اشهر صفات ایشان بوده، و هیچ پیغمبری مبعوث نشده مگر آنکه با زهد بوده و زهد ائمه راشدین و اکابر صحابه و تابعین و بزرگان دین از علماء و صالحین در کتب احادیث و تواریخ مسطور است حتی اینکه بعضی از ایشان بودهاند که پنجاه یا شصت سال که مدت حیات ایشان بوده جامه خواب نمیافکندند، و دیگی از برای ایشان بر سر آتش ننهادند، بلکه شبها بر پا ایستادند، و رخسارهای خود را بر زمین فرش کردند، آب دیدگانشان جاری، و با قاضی الحاجات در مناجات و زاری بودند، و از برای صفت زهد درجات و مراتب چندی است که مقامش در اینجا نیست.