یک مسأله اعتقادی مهم این است که آیا ایمان و عمل هر دو، شرط سعادت هستند یا ایمان به تنهایی و یا عمل به تنهایی کافی است؟ به عبارت دیگر آیا اصل ایمان است یا عمل، یا هر دو؟
پاسخ اجمالی این سؤال این است که بدون شک از نظر قرآن کریم، عمل بدون ایمان ارزشی ندارد. اگر کسی خداوند، روز قیامت، پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) را قبول نداشته باشد، هر کار خوبی هم که انجام دهد، باعث سعادت آخرتش نمیشود. اصولا کسی که اعتقادی به بهشت و جهنم و روز قیامت ندارد چگونه میخواهد به بهشت برود؟! خداوند در قرآن کریم میفرماید: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَراب بِقِیعَة یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللّهَ عِنْدَهُ فَوَفّاهُ حِسابَهُ وَ اللّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ؛**نور (24)، 39.*** و آنان که کافرند، اعمالشان در مَثَل به سرابی ماند در بیابان هموار بی آب که شخص تشنه آن را آب پندارد و به جانب آن شتابد، چون بدان جا رسد هیچ آب نیابد و آن کافر، خدا را حاضر و ناظر اعمال خویش ببیند که به حساب کارش تمام و کامل برسد [و کیفر کفرش بدهد]و خدا با سرعت به حساب تمام خلایق رسیدگی میکند.
﴿ صفحه 86﴾
مردم معمولاً کسانی را که کارهای خوب زیاد و بزرگی انجام میدهند، مثلاً بیمارستان میسازند یا پولهای خیلی کلان خرج میکنند، بسیار محترم میشمارند، حال آن که شاید به دلیل عدم اعتقاد به روز قیامت و... کارهای آنها در نظر خداوند ارزشی نداشته باشد. ممکن است بعضی بپرسند، مگر میشود کسی که برق را اختراع کرده و امروزه مردم تمام دنیا از اختراع او استفاده میکنند به بهشت نرود؟ پاسخ این است که از نظر قرآن اگر همین فردی که برق را اختراع کرده است، وجود خداوند، و حقانیت اسلام، پیامبر(صلی الله علیه وآله) ، قرآن و ائمه اثنا عشر(علیهم السلام) نیز برایش ثابت شده باشد ولی تمام آنها را از روی عناد انکار کرده باشد، به بهشت نمیرود.
کسی که از روی عمد حقیقتی را انکار کند و با این که میفهمد یا میتواند بفهمد، کوتاهی کند، هر کار خوبی هم که انجام دهد، موجب سعادت اخرویش نمیشود. البته ممکن است خداوند در دنیا جزای کار خوب او را بدهد، اما در رسیدگی به اعمال او در آخرت تأثیری ندارد.
بنابراین از نظر اسلام و قرآن، اگر کسی ایمان نداشته باشد؛ یعنی معارف الهی برایش ثابت شده باشد و عمداً آنها را انکار کند، نه تنها به بهشت نمیرود، حتی بوی بهشت را هم استشمام نمیکند: «لا یَجِدُ ریحَ الجَنَّة». عکس این مطلب نیز ممکن است وجود داشته باشد؛ یعنی کسی که ایمان دارد اما هیچ کار خوبی انجام نمیدهد. البته شاید اصلا فرض این که کسی ایمان داشته باشد و هیچ عمل صالحی انجام ندهد، درست نباشد؛ چون کسی که ایمان دارد حداقل یک «الله اکبر» میگوید، یک سجده برای خدا میکند، در پیشگاه الهی خضوع دارد و... . معنای ایمان این است که شخص، اینها را قبول دارد و قطعاً این عقیده در زندگی او اثری ـ هرچند محدود و کم ـ خواهد داشت. غیر ممکن است کسی به مطلبی ایمان داشته باشد ولی هیچ اثری در زندگی او بر جای نگذارد. اگر قبول دارد که «خدا هست»، حتی اگر لال باشد و نتواند «الله اکبر» بگوید، حداقل در دلش خضوعی برای خدا انجام میدهد. بنابراین فرض این که کسی ایمان واقعی داشته باشد ولی هیچ عمل صالحی انجام ندهد، بسیار مشکل است. فرض معقولش مثلاً این است که نوجوانی در ابتدای رسیدن به سن تکلیف، خدا را بشناسد و ایمان بیاورد ولی به محض ایمان آوردن، از دنیا برود و فرصت نکند عمل صالحی انجام دهد.
در هر حال، ایمان به تنهایی میتواند منشأ سعادت باشد به شرط آن که فرض
﴿ صفحه 87﴾
صحیحی داشته باشد. ادعای کسانی که میگویند ایمان داریم اما در تمام عمرشان نه تنها یک کار خیر انجام نمیدهند بلکه مرتکب جنایات فراوانی نیز میشوند، منطبق با واقعیت نیست و دروغ میگویند. ایمان واقعی با ترک همه اعمال صالح امکان ندارد؛ مگر این که کسی فرصت انجام چنین اعمالی را پیدا نکرده باشد. اصل این که ایمان میتواند منشأ سعادت بشود، فی نفسه صحیح است اما لازمه ایمان، عمل صالح است به شرط این که شرایط آن فراهم باشد و شخص فرصت داشته باشد تا عمل صالحی انجام دهد.
اما اگر لازمه ایمان، عمل صالح است و انسان مؤمن گناه نمیکند، پس چرا مؤمنان فراوانی هستند که مرتکب گناه میشوند؟ در پاسخ به این سؤال باید بگوییم که آنها مؤمن هستند اما ایمانشان ضعیف است؛ یعنی وقتی شهوت و غضب بر آنها غالب میشود، لازمه ایمان را فراموش میکنند و مرتکب گناه میشوند. با توجه به روایاتی که در این زمینه وجود دارد، به هنگام انجام گناه، روح ایمان از فرد مؤمن جدا میشود و در آن لحظه مؤمن نیست ـ اما کافر هم نمیشود ـ و وقتی شهوت و یا غضبش فروکش کرد، دوباره روح ایمان برمی گردد. انسان مؤمنی که فی الجمله عمل صالحی هم انجام داده است، ولی به دلیل غلبه شهوت و غضب مرتکب گناه میشود، اگر انجام همان گناه، موجب شود که به طور کلی معتقدات و لوازم ایمان را فراموش کند و هر روز بر گناهانش ـ آن هم گناهان کبیره ـ افزوده شود، چنین فردی در معرض کفر قرار دارد: ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ؛**روم (30)، 10.*** سرانجام کار آنان که به آن اعمال زشت و کردار بد پرداختند این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند. طبیعی است دلی که این قدر به گناه آلوده شده است، دیگر لیاقت ایمان ندارد. ایمان چنین فردی کم کم ضعیف میشود و بعد به طور کلی از بین میرود و دیگر باز نمیگردد.
البته انسانی که ایمان صحیحی دارد و کار خیر هم انجام میدهد، باز هم باید خطر را همیشه جلوی چشم خود ببیند؛ زیرا اگر خدای ناکرده به دلیل حبّ شهوت و شهرت و مقام، حرص دنیا، حسد و... به گناه آلوده شود، ممکن است در معرض کفر قرار گیرد. بنابراین ایمان باید بقا داشته باشد تا موجب سعادت گردد. البته هر ایمانی هم موجب سعادت ابدی نمیشود. اگر انسانی تا روز آخر عمر با ایمان باشد، اما در لحظه مرگ فاقد ایمان شود، مثل این است که از اول کافر بوده است. عکس این مطلب نیز صادق است؛
﴿ صفحه 88﴾
یعنی اگر کسی فقط لحظه آخر عمر واقعاً ایمان بیاورد، گناهان گذشته او آمرزیده میشود.
یک فرض دیگر این است که سرنوشت اخروی انسان مؤمنی که عمل صالحی انجام داده ولی از سوی دیگر مرتکب گناهان زیادی نیز شده است و قبل از مرگ موفق به توبه نمیشود، چیست؟ چنین فردی آیا به بهشت میرود یا به جهنم؟
در توضیح این مسأله باید بگوییم، انسان اگر قبل از مرگ موفق به توبه ـ آن هم توبه نصوح و واقعی ـ شود، همه گناهانش آمرزیده میشود. ممکن است کسانی بگویند بیان این گونه مطالب موجب تجری بیش تر گناه کاران میشود؛ اما ما میگوییم چه کسی میتواند مطمئن باشد که موفق به توبه نصوح میشود؟ در هر حال اگر موفق به توبه شد، خداوند ضمانت کرده گناهان او را بیامرزد: إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات وَ کانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً؛**فرقان (25)، 70.*** مگر آن کسانی که از گناه توبه کنند و با ایمان به خدا عمل صالح به جای آرند، پس خدا گناهان آنها را بدل به ثواب گرداند که خداوند در حق بندگان بسیار آمرزنده و مهربان است.
هم چنین انسانی که در مدت عمر خود کبایر را ترک کرده و تنها مرتکب صغایری شده که به حد کبیره نرسیده است، اگر در لحظات آخر موفق به توبه نشود، خداوند او را میآمرزد: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَرِیماً؛**نساء (4)، 31.***چنان چه از گناهان بزرگی [گناهان کبیره] که شما را از آن نهی کردهاند دوری گزینید ما از گناهان دیگر شما درگذریم و شما را [در دو عالم] به مقامی بلند و نیکو برسانیم. البته این در صورتی است که سیئات و صغایر چنین فردی به حد کبیره نرسیده باشد؛ زیرا اصرار بر صغایر، خود گناهی است کبیره.
اما فردی که قبل از مرگ موفق نشده از گناه کبیره اش توبه کند چطور؟ بر اساس روایاتی که در این زمینه داریم، ملک الموت جان این گونه افراد را سخت میگیرد. اگر با همان سخت گرفتن جانشان، حسابشان پاک شد، به بهشت میروند وگرنه ممکن است مدتی در عالم برزخ معذّب بوده و فی الجمله عقابهایی داشته باشند. این که شب اول قبر و در عالم برزخ چه معاملهای با آنها میکنند، خدا میداند. ممکن است حتی در
﴿ صفحه 89﴾
محشر، ناراحتی ها، گرفتاری ها، گرسنگیها و تشنگیهایی داشته باشند. اگر با این عقاب ها، حسابشان پاک شد، مشمول آمرزش میشوند و به شفاعت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) به بهشت میروند. البته شرط رفتن به بهشت، این است که اصل ایمانشان لطمه نخورده باشد و تا لحظه مرگ آن را حفظ کرده باشند.
البته ناگفته نماند که درباب «مرتکب کبیره» خوارج معتقد بودند اگر کسی مرتکب گناه کبیره ـ آن هم کبیرهای که خود آنها کبیره میدانستند ـ شود، کافر است. بر این اساس بود که حضرت علی(علیه السلام) را کافر میدانستند؛ زیرا پذیرفتن حکمیت از سوی آن حضرت را یک گناه کبیره میپنداشتند. آنها به دلیل همان عقاید انحرافی که داشتند شیعیان را سر میبریدند و به زن هایشان تجاوز میکردند. آری، همانهایی که قائم اللیل و صائم النهار و حافظ قرآن بودند، چنین عقیده فاسدی داشتند. در هر صورت، این قول خوارج که هر کبیرهای موجب کفر میشود، غلط است. البته اگر کسی گناه کبیرهای انجام دهد و موفق به توبه هم نشود، گرفتار عذاب الهی میگردد اما کافر نمیشود، بلکه اگر ایمانش محفوظ مانده باشد، هر چند مرتکب کبیرهای هم شده باشد، بعد از تحمل عذاب، نهایتاً وارد بهشت میشود. بنابراین برای رفتن به بهشت، ایمان شرط اساسی است؛ بدون ایمان کسی به بهشت نمیرود.