تربیت
Tarbiat.Org

پیام امام صادق(علیه السلام) به ره جویان صادق
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

چراغ عقل، عامل نجات انسان

در قرآن کریم سه مفهوم قلب، عقل و نفس به انسان نسبت داده شده است. معمولاً وقتی به طور مطلق از «نفس» یاد می‌شود بار منفی آن مدنظر می‌باشد: إِنَّ النَّفْسَ لاََمّارَةٌ بِالسُّوءِ.**یوسف (12)، 53.*** البته گاهی هم نفس اوصافی دارد که آن را به صورت مطلوب درمی‌آورد و به او خطاب می‌شود که: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ.** فجر (89)، 27.*** در هر حال، باید توجه داشت که این مفاهیم
﴿ صفحه 197﴾
در اخلاق و فرهنگ اسلامی ما اولا از جایگاهی خاص برخوردارند و ثانیاً در معانی مختلف به کار می‌روند. امام صادق(علیه السلام) در این روایت خطاب به عبدالله بن جندب و همه شیعیان خود می‌فرمایند: قلبت را نزدیک و خویشاوند خود قرار بده به گونه‌ای که با آن مشارکت میورزی و عقلت را به منزله پدری قرار بده که دستت را در دست او می‌گذاری و دنبال او به راه می‌افتی، اما نفس خود را به منزله دشمنی بدان که باید با او درگیر شوی و پیکار نمایی.
بسیاری از انسان‌ها درست خلاف این دستور عمل می‌کنند؛ یعنی به جای عقل، نفس را پیشوای خود قرار می‌دهند. آموزه‌های اسلامی به ما القا می‌کند که در زندگی از عقل پیروی نماییم نه از نفسی که ما را به هوس ها، شهوت‌ها و تمایلات فرا می‌خواند. از سوی دیگر، ما انسان‌ها معمولاً به بیرون از خودمان توجه می‌کنیم و از پرداختن به درونمان غفلت میورزیم. به ندرت اتفاق می‌افتد که به کاوش درون خود بپردازیم و دلیل انجام و یا ترک برخی از کارها را بررسی کنیم. مثلاً کسی که به ظاهر برای نصیحت دیگری، سخنی بر زبان جاری می‌سازد، باید ببیند از این کار چه انگیزه‌ای داشته است؛ آیا واقعاً به انگیزه خیرخواهی بوده است و یا به رخ کشیدن خود و بزرگ جلوه دادن عیوب طرف مقابل؟ گاهی انسان لحنی خیرخواهانه دارد، اما انگیزه واقعی اش خیرخواهی طرف مقابل نیست، بلکه می‌خواهد به او بگوید که من می‌دانم تو این عیب‌ها را داری و من چون فاقد آن عیوب هستم، به خود حق می‌دهم تو را نصیحت نمایم.
یکی از توصیه‌هایی که علمای اخلاق به انسان‌ها می‌کنند و بر این مطلب نیز بسیار تأکید میورزند این است که وقتی می‌خواهید کاری انجام دهید، خوب دلتان را بکاوید تا ببینید انگیزه و قصدتان از انجام این کار چیست. اگر انسان این مطلب را در نظر بگیرد از بسیاری خطرها مصون خواهد ماند. انسان همان‌طور که مراقب است ـ که مثلاً ـ شریکش سر او کلاه نگذارد، باید مراقب باشد که دلش نیز شیطانی نشود و وسوسه‌ها و انگیزه‌های شیطانی او را به راه خطا نکشاند.
باید توجه داشت که عقل و نفس در معارف و علوم اسلامی، از جمله فلسفه، معانی متعددی دارند. این اشتراک لفظی موجب می‌شود که بسیاری از افراد اشتباه کنند و یکی
﴿ صفحه 198﴾
را به جای دیگری بگیرند. اصطلاحی که در این جا از «عقل» و «نفس» به کار می‌رود، اصطلاحی اخلاقی است و براساس آن، عقل آن است که انسان را به راه صحیح هدایت می‌کند و نفس آن است که او را به ورطه سقوط می‌کشاند. البته تشخیص این که چه چیزی موجب صعود و تکامل است و چه چیزی موجب سقوط و انحطاط، هم با عقل است و هم با دستورات شرع و موازینی که باید رعایت شود.
انسانی که خیر خودش را می‌خواهد، طبیعی است باید از کسی پیروی کند که او را به راه خیر دعوت می‌نماید. ما همواره باید عقل خودمان را پیشوا قرار دهیم و به مانند فرزندی که از پدر پیروی می‌کند، دستمان را در دست او بگذاریم تا از خطرها رهایی یابیم. از آن طرف، نفس را که مانع از رسیدن ما به ارزش‌های متعالی و کمالات انسانی و الهی است، به مثابه دشمنی تصور نماییم که باید با او پیکار کنیم: وَ اجْعَلْ عَقْلَکَ والِداً تَتَّبِعُهُ وَ اجْعَلْ نَفْسُکَ عَدُوّاً تُجاهِدُهُ.
تمایلات نفسانی به هر حال موجد لذت‌هایی برای انسان است، اما انسان باید توجه کند که این لذت‌ها بسیار زودگذر، بی دوام و بی ارزش هستند. ارزش لذت‌های دنیوی با خواب‌های شیرین و لذت بخش تفاوت چندانی ندارد؛ همان‌طور که از خواب چیزی عاید انسان نمی‌شود، بهترین و عمیق ترین لذت‌های دنیا نیز بسیار گذرا هستند و پس از مدتی اثری از آنها باقی نخواهد ماند. اما لذت‌های اخروی و معنوی این گونه نیستند و برای همیشه ماندگارند؛ رابطه با خدا زوال ناپذیر است: ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باق؛**نحل (16)، 69.***آنچه نزد شما است نابود خواهد شد و آنچه نزد خدا است [تا ابد] باقی است.
اگر ما طوری رفتار نماییم که دست آورد آن ارتباط بیش تر با خدا باشد، این ارتباط فانی شدنی نیست. انس با خدا، معرفت خدا و اولیای الهی چیزهایی است که همیشه ماندنی و لذت آفرین خواهد بود، اما آنچه مربوط به هوس‌های مادی و زودگذر دنیا است، هر چند ما آنها را واقعیت بپنداریم، روزی در عالمی دیگر ـ که حقایق بر ما روشن می‌شود ـ خواهیم دید که خواب و خیالی بیش نبوده است. قرآن کریم از زبان انسان‌هایی که به فکر آخرت خود نبوده‌اند و در روز قیامت زبان به سخن می‌گشایند، می‌فرماید:
﴿ صفحه 199﴾
یَقُولُ یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی؛**فجر (89)، 24.*** و [با حسرت] گوید‌ای کاش در دنیا برای زندگانی [ابدی]ام [چیزی] پیش فرستاده بودم. آن جا است که انسان می‌فهمد آنچه را مرگ می‌پنداشت، عین زندگی بوده است، و زندگی دنیا در واقع مرگ و بازیچه و سرگرمی: وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ؛**عنکبوت (29)، 64.*** این زندگانی چند روزه دنیا فسوس و بازیچه‌ای بیش نیست و زندگانی اگر مردم بدانند به حقیقت دار آخرت است.
بنابراین، باید بدانیم که آنچه نفس ما را به آن دعوت می‌کند چیزی عاریه‌ای است که لحظاتی نزد ما است و بعد هم آن را پس می‌دهیم: و عاریةً تَرُدُّها. چیزی برای انسان باقی می‌ماند که در پرتو عقل و در سایه ارتباط قلبی با خدا به دست آمده باشد.
حضرت در ادامه می‌فرمایند: تو مانند کسی هستی که باید خودت، طبیب خودت باشی، هم درد را به تو شناسانده‌اند و هم درمان را؛ این تویی که باید یکی از آن دو را انتخاب کنی. انسان عاقل هیچ گاه درد را انتخاب نمی‌کند، به دنبال نشانه‌های صحت و سلامتی که در اختیار او گذاشته شده است، می‌رود تا با تدبیر خود آن را بیابد: فَاِنَّکَ قَدْ جُعِلْتَ طَبیبَ نَفْسِکَ و عُرِّفْتَ آیةَ الصِّحَةِ و بُیِّنَ لک الدّاءُ و دُلِلْتَ عَلَی الدَّواءِ فَانْظُر قیامَک علی نَفْسِکَ.