درباره حیا و مصادیق و آثار آن، مضامین مختلفی در قرآن کریم آمده است. از باب مثال، کلمه «استحیاء» در داستان حضرت موسی(علیه السلام) و دختران شعیب آمده است؛ آن جا که میفرماید: فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیاء.**قصص (28)، 25.*** هم چنین روایات بسیاری درباره اهمیت حیا و فضایل آن، مخصوصاً برای خانم ها، وارد شده که جای تأمّل و دقت فراوان دارد. مضمون بعضی از این روایات این است که «حیا» و «ایمان» با یکدیگر تلازم دارند؛ به این معنا که اگر حیا از انسان سلب شود، ایمان هم از بین خواهد رفت. در برخی دیگر از روایات به این نکته اشاره شده است که کار انسان بی حیا به آن جا میکشد که ربقه اسلام از گردنش برداشته میشود؛ یعنی خدای ناکرده از کفر سر در میآورد.**نظیر این روایت که از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است: الحیاءُ والایمانُ مقرونانِ فی قَرْن فاذا ذَهَبَ اَحَدُهما تَبِعَهُ صاحبُهُ؛ حیا و ایمان قرین یکدیگرند، پس هرگاه یکی از آنها برود دیگری نیز خواهد رفت. بحارالانوار، ج 78، باب 22، روایت 5.*** هم چنین روایاتی به این مضمون داریم که اگر اراده خداوند بر این قرار بگیرد که کسی یا قومی را هلاک کند، یعنی به خاطر اعمال بدشان بخواهد آنها را مؤاخذه نماید، حیا را از ایشان
﴿ صفحه 246﴾
می گیرد: اذا اراد اللّهُ عزّ و جل هلاکَ عبد نَزَعَ منهُ الحیاء.**اصول کافی، ج 2، ص 291، روایت 10.*** حیا که از انسان گرفته شد، دیگر حیات حقیقی برای وی مفهومی نخواهد داشت.
متأسفانه گاهی از این مسأله سوء برداشت میشود و برخی حیا را با هر نوع خجالت کشیدن مساوی میگیرند. بر این اساس، چنین نتیجه گیری میکنند که چون خجالت کشیدن موجب سلب اعتماد به نفس میگردد و افراد خجالتی معمولاً موفقیتی در اجتماع ندارند، پس نباید زیاد روی مسأله حیا تأکید کرد! این سوء برداشت از آن جا ناشی میشود که مفهوم حیایی که مورد تأکید نظام ارزشی اسلام میباشد، به درستی تبیین نگردیده است. چطور ممکن است که حیا با آن ارزش بالایی که دارد آن قدر تنزل پیدا کند که با کم روییها و خجالت کشیدنهای بی جا مساوی تلقی شود؟! برای این که مطلب روشن شود، باید دقتی در خود این مفهوم داشته باشیم؛ یعنی صرف نظر از جنبه اخلاقی، آن را به عنوان یک پدیده روان شناختی مورد مطالعه قرار دهیم.
«حیا» در روان شناسی به عنوان یکی از انفعالات روانی معرفی میشود. یکی از ویژگیهای کلی حالات روانی این است که با هیچ تعریف خاصی نمیتوان آنها را به کسی که فاقد آنها است، شناساند. برای مثال، شما نمیتوانید به کسی که هنوز برایش حالت تعجب پیش نیامده، بفهمانید تعجب به چه معنا است. مفهوم عشق نیز از همین مقوله است؛ یعنی تا انسان مزه آن را نچشیده باشد، نمیتواند حقیقت آن را درک کند. بنابراین، با صرف تعریف از این گونه مفاهیم، نمیتوان به حقیقت آن حالات روحی پی برد. حیا هم چنین خصوصیتی دارد، منتها چون برای همه انسانها کمابیش این حالت پیش میآید، میتوانند آن را درک کنند.
در روایتی، مُفَضَّل بن عمر از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند که آن حضرت میفرمایند: آن خصلتی که خداوند ویژه انسانها قرار داده و حیوانات از آن محرومند، حیا است.
برکات بسیاری بر حیا مترتب است. بسیاری از مردم هستند که اگر این خصلت را نداشته باشند، به هیچ اصل اخلاقی پای بند نمیشوند؛ به تعهدات خود عمل نمیکنند، امانتها را به صاحبانشان برنمی گردانند، دروغ میگویند و به تدریج به همه صفات پست آلوده میشوند. آنچه موجب میشود مردم از بسیاری رذایل اخلاقی مصون بمانند، حیا است.
﴿ صفحه 247﴾
در مورد منشأ به وجود آمدن حیا در انسان باید بگوییم دو چیز منشأ آن میشود: یکی تمایل انسان به بی عیب و نقص بودن، و یکی هم علاقه به پوشاندن عیوب احتمالی خود از دیگران. انسان هنگامی از چیزی خجالت میکشد که بداند عیبی از او ظاهر شده و دیگری نسبت به آن آگاهی پیدا کرده است.
اگر از انسان رفتار زشتی سر بزند که دیگران بفهمند؛ یعنی عیب زشتی که در وجودش نهفته است بر دیگران ظاهر شود، حالتی به وی دست میدهد که همان خجالت کشیدن است. این حالت، حالت مطلوبی برای انسان نیست، بلکه حالتی رنج آور و ناراحت کننده است. به حسب همان روایتی که از امام صادق(علیه السلام) نقل شد، فایده این کار این است که انسان برای جلوگیری از بروز چنین حالتی، سعی میکند کار زشتی مرتکب نشود تا مبادا در نزد دیگران عیوبش آشکار گردد و موجب خجالت و سرافکندگی اش شود. انسان فطرتاً به گونهای آفریده شده است که اگر متوجه شود عیوبش بر دیگران ظاهر شده و یا احتمال بدهد که ممکن است دیگران به عیوب وی پی ببرند، ناراحت میشود و درصدد برمیآید تا عیب خود را بپوشاند. این حالت، در اصطلاح منطق، از اَعراض خاص انسان است که انسان را از حیوان متمایز میسازد. در قرآن میخوانیم که وقتی حضرت آدم و حوا از شجره منهیه تناول کردند، عورتشان ( عیوبشان) ظاهر شد. حال این که تناول از آن درخت چه رابطهای با ظاهر شدن عورت آنها داشته، بستگی به این دارد که آن شجره منهیه و آثار مترتب بر آن را چه بدانیم؛ آیا اثر طبیعی درخت این بود که وقتی از آن تناول کردند، این عیوب برایشان پدید آمد و یا این که پس از تناول از درخت، متوجه عورتشان شدند؟ ما فرض را بر این میگیریم که آن شجره منهیه موجب شد تا غریزه شهوت در انسان پدید آید و اندام مربوط به آن نیز در وجود وی ظاهر گردد. از این رو، آدم و حوا متوجه این اندام شدند و درصدد پوشاندن آن برآمدند. لذا از برگ درختان بهشتی برای ستر عورت خود استفاده کردند: فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ؛**اعراف (7)، 22.*** پس چون آن دو از آن درخت تناول کردند، شرمگاهشان بر ایشان آشکار شد و به چسباندن برگ [های درختان] آغاز کردند.
بنابراین، معلوم میشود که این امری فطری است که انسان نمیخواهد زشتیهای
﴿ صفحه 248﴾
وجودش را دیگران ببینند و اگر عیوبش بر دیگران آشکار گردد، حالت خجالت به وی دست میدهد. این حالت ناراحت کننده، همان حیا است. یکی از اوصاف حضرت آدم و سایر انبیا و اوصیا این بوده که حیای زیادی داشتند؛ یعنی از ظهور عیوبشان بسیار خجالت میکشیدند. درباره سلمان فارسی نیز آمده است که از فرط حیا، هیچ گاه در طول عمر طولانی خود به عورت خویش نگاه نکرد.
اگر انسان از این که وجودش عیب ناک باشد، باکی نداشته باشد و هیچ گاه از این حالت ناراحت نشود، هر رفتار زشتی ممکن است از او سر بزند. انسان برای این که خجالت بکشد، باید ذاتاً خواهان بی عیب و نقص بودن باشد. علاقه به کرامت نفس که فرعِ حبّ ذات است، لازمه وجود انسان میباشد. از این رو، اگر انسان احساس نماید که برخی از امور با کرامت نفسش منافات دارد، درصدد رفع آنها برمیآید. انسان برای این خجالت میکشد که دوست دارد از هر جهت کامل باشد. علاقه به کرامت نفس و آبرومندی وقتی با رغبت به پوشاندن عیوب از دیگران همراه شد، حالت خجالت برای انسان پدید میآید. اگر خداوند حبّ نفس و حبّ کرامت نفس را در وجود انسان قرار نداده بود، چه بسا هیچ گاه انسان دنبال کسب کمالات و فضایل اخلاقی نمیرفت.