در مقام ارشاد و تعلیم باید ظرفیت شنونده را در نظر داشت و چیزهایی را به او گفت که صلاحیت آن را دارد. آنچه را شنونده صلاحیت شنیدنش را ندارد از «اسرار» است. یکی از مطالبی که از اسرار است و نباید نزد همه کس اظهار کرد ـ همانگونه که ذکر شد ـ
﴿ صفحه 51﴾
معارفی درباره توحید، انبیا و اولیا(صلی الله علیه وآله) است. اگر به این مسأله توجه نکنیم موجب گمراهی دیگران شده ایم و به اختلاف میان امّت دامن زده ایم. اما اسرار مختص همین مسایل نیست. گاهی برخی اسرار مربوط به مسایل اجتماعی و سیاسی است.
ائمّه پس از امام حسین(علیهم السلام) بیش تر عمرشان را در حال تقیّه گذراندند؛ زیرا حکومت نمیتوانست سخن آنان را مبنی بر ادعای به حق بودن و شایستگی بر خلافت بپذیرد. اگر آنان همه جا به این واقعیت تصریح میکردند با آنها همانگونه برخورد میکردند که با ائمّه پیش از آنان؛ و همه ایشان را به زودی به شهادت میرساندند. به همین روی میبینیم برای اظهار این مطالب، ابتدا اهل آن را پیدا میکردند، ظرفیت او را میسنجیدند، پس از آن به تدریج او را آماده میکردند، بعد توضیح میدادند که امام حقیقی کیست، چرا مدعیان دروغین خلافت، شایستگی این منصب را ندارند، و ... . ما بحمدالله، در یک کشور شیعی زندگی میکنیم و برخی از این مطالب را به راحتی میتوانیم مطرح کنیم؛ اما همین مطالب را هنوز هم در دیگر کشورهای مسلمان نمیتوان به صورت عریان مطرح کرد. بنابراین حفظ این اسرار یکی از واجبات است، و گرنه ممکن است در خون امام معصوم شریک شویم.
از این رو، در این بخش از فرمایشات امام صادق(علیه السلام) به عبداللّه بن جندب، از یک سو، از کسانی که روش صحیحی در ارشاد دیگران دارند به صورت تلویحی، تعریف شده است و از سوی دیگر، از کسانی که اسرار ائمه(علیهم السلام) را فاش میکنند نکوهش گردیده است.
در زمان امام صادق(علیه السلام) تعداد معدودی از مردم امامت ایشان را قبول داشتند و سایر مردم از حقانیت ایشان مطّلع نبودند. حتی در بین امام زادهها نیز برخی از آنها با وجود آن که افرادی صالح بودند، اما مسایل امامت را به درستی نمیدانستند. امام راحل(رحمه الله) یکی دو بار در بیاناتشان این مطلب را فرمودند که: مسأله ائمّه اثنا عشر، که برای ما روشن است، خیال نکنید که از روز اول برای همه مردم این چنین روشن بود.
در روایتی آمده است که میان امام باقر(علیه السلام) و زید بن علی بن الحسین(علیه السلام) بحثی واقع شد. (حضرت زید از شهدای بزرگوار اسلام است که روایات متعددی در مدح ایشان رسیده است. وی برای خدا قیام کرد و با حکومت غاصب جنگید.) بحث بر سر این بود
﴿ صفحه 52﴾
که پس از امام باقر(علیه السلام) چه کسی باید امام شود؟ حضرت زید استدلال میکرد که «پدرم به من بسیار علاقه مند بود، حتی غذا را لقمه میگرفت و در دهان من میگذاشت.» امام باقر(علیه السلام) هم در پاسخ میگفتند: اگر امامت پس از ایشان حق شما بود، پس چرا به من نگفتند؟**اصول کافی، ج 1، ص 174.***
نکته در این است که در زمان خود ائمّه هدی(علیهم السلام) هم مطالبی وجود داشته که حتی گاهی برای نزدیکانشان روشن نبوده و به صورت محرمانه بیان میکرده اند. البته برخی از این مسایل در این زمان و در جامعه ما آن حساسیت را ندارد، اما به هر حال، چیزهایی مطرح میشود که باید در اظهار آنها سطح مخاطب را در نظر گرفت.
امام صادق(علیه السلام) در این روایت شریف میفرمایند: رَحِمَ اللَّهُ قوماً کانوا سِراجاً و مَناراً؛ خداوند رحمت کند (آن دسته از شیعیان ما را) که چراغ و راهنمایی برای دور و نزدیک بودند. «سراج» اعم است از چراغ کوچک و بزرگ، در پایین نصب شود یا در جای بلند؛ اما وقتی در کنار «منار» قرار گیرد به معنای چراغ کوچک است و «منار» به معنای چراغ پرنوری است که در جای بلندی قرار میدهند تا رهروان راه خود را به وسیله آن بیابند. این هم که به مناره منار گفته میشود از همین جهت است که مناره در سابق، بلندیی بوده که در آن چراغ روشن میکردند تا از فاصله دور قابل رؤیت باشد و مردم و مسافران در شب با دیدن آن راه خود را پیدا کنند و گم نشوند. در هر حال منظور حضرت از این سخن که «خدا رحمت کند کسانی را که چراغ و منار بودند» کسانی است که هم نزدیکان خود را راهنمایی میکنند و هم کسانی را که از آنها دور هستند.