تک تک افراد امت اسلامی نسبت به امام و رهبرشان مسؤولیت خاصی دارند. البته منظور از امام و رهبر در این جا، صرفاً شخصی نیست که جانشین امام زمان(علیه السلام) است، بلکه منظور شخصی است که در رأس یک جامعه و یا یک گروه قرار دارد و از نظر حدود اختیارات و حق تصمیم گیری موقعیت ممتازی نسبت به دیگران دارد. رهبران و مدیران یک جامعه از دو حال خارج نیستند: یا صلاحیت و شایستگی لازم برای تصدی چنین مسؤولیتی را دارند و یا از اهلیت و شرایط لازم برخوردار نیستند. اگر افراد یک جامعه و یا مجموعهای در تعیین رهبر و مدیر خود نقش دارند، نباید بگذارند کسانی آن مسؤولیت را در دست بگیرند که از کفایت و تدبیر لازم برخوردار نیستند. اگر مدیری نااهل باشد، مجموعه تحت مدیریت خود را نیز فاسد میکند و رو به اضمحلال میبرد. اما اگر کسی اهلیت لازم را برای مسؤولیتی که پذیرفته است، دارد، نباید با او درافتاد: لاتُنازَعِ الامْرَ اَهْلَهُ. نزاع کردن با کسانی که صلاحیت مسؤولیتی را دارند جز این که موجب تحلیل رفتن نیروهای جامعه میشود، فایده دیگری ندارد. البته ممکن است مدیری اشتباه کند، ولی ما نباید آن اشتباه را به رخ او بکشیم و بهانهای برای نزاع و درگیری درست کنیم؛ زیرا این کار به صلاح جامعه نیست. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا؛**انفال (8)، 46.*** و هرگز راه اختلاف و تنازع نپویید که در اثر تفرقه سست و ضعیف خواهید شد.
اما مردم تا آن جا که میتوانند، نباید بگذارند کسانی که عقل و تدبیر لازم برای مدیریت را ندارند، آن موقعیت را به دست بیاورند: و لاتُطِعِ السُّفَهاءَ. برخی تصور میکنند معنی تواضع این است که انسان در زندگی اجتماعی و در برخورد با دیگران باید آن چنان تسلیم و رام باشد که هر کسی هر چه میخواهد، بتواند بر او تحمیل کند. این کار
﴿ صفحه 193﴾
تواضع نیست، بلکه نوعی بی عقلی است. این کار موجب میشود تا نعمتها و استعدادهایی که خداوند در وجود انسان به ودیعت نهاده است شکوفا نشود و جامعه هم از آنها استفاده نکند.
معنای تواضع و فروتنی این نیست که انسان هیچ گونه موقعیت اجتماعی نداشته باشد و همه بتوانند خواسته هایشان را بر او تحمیل کنند و او نیز هیچ گونه اظهار وجودی نکند. البته انسان باید مواظب باشد که به غرور، خودخواهی و خودپسندی مبتلا نگردد؛ یعنی خودش را بیش از آنچه هست نپندارد. خود بزرگ بینی موجب میشود که انسان موقعیت خود را در نظر دیگران بالاتر نشان دهد و به غرور مبتلا گردد، که زمینه سقوط او را فراهم میسازد. اساس سقوط شیطان، غرور و خود بزرگ بینی او بود. شخصیتهای بزرگی به واسطه کبر و غرور زیاد به انحراف و انحطاط کشیده شدند تا آن جا که دیگر خدا را به خدایی قبول نداشتند! انسان باید بین افراط و تفریط راه میانه را برگزیند؛ نه آن چنان مغرور باشد و خودش را فوقِ همه بداند که اصلا در مقابل دیگران تواضع نداشته باشد، و نه آن چنان خودش را خوار و کوچک شمارد که دیگران نیز برای او هیچ موقعیتی قایل نباشند. این کار موجب میشود که استعدادهای انسان ظهور پیدا نکند و جامعه هم از آنها بهره مند نشود و نعمتهای خدا به هدر برود.
در ادامه حضرت میفرمایند: و لا تَتَّکِلَنَّ علی کفایةِ احد. در بینش توحیدی، انسان نباید به دیگران امیدوار باشد، بلکه فقط باید توجهش به خدا باشد و از او کمک بخواهد. توجه به خدا، از یک سو موجب بی نیازی از خلق میشود و از سوی دیگر، موجب میشود که انسان استعدادهای خدادادی اش را به کار گیرد تا شکوفا گردد. انسان با این کار علاوه بر این که شخصیت اجتماعی و عزت و احترام پیدا میکند، ارتباطش نیز با خدا تقویت میگردد. اگر انسان برای رفع احتیاجش دست خود را به سوی مردم دراز کند، خواه ناخواه به همان اندازه پیش آنها خوار میشود، اما اگر انسان احتیاجش را به خدا بگوید پیش هیچ کس خوار نمیشود و احترام و آبرویش نزد همه محفوظ است.
﴿ صفحه 195﴾