رابطه انسان با مال دنیا از چند منظر قابل بررسی است؛ یک جهت آن مربوط به دل بستگی انسان به مال دنیا میشود. در این خصوص، تفاوتی بین مال زیاد و مال کم وجود ندارد؛ ممکن است کسی مال اندکی هم داشته باشد، ولی دل بستگی اش به آن بسیار زیاد باشد. دل بستگی انسان به مال دنیا، کم یا زیاد، مطلقاً مبغوض است، منتها مبغوضیتی که به حد حرمت نمیرسد، اما میتواند انسان را به معصیت بکشاند. اگر دل بستگی به مال دنیا به گونهای باشد که مانع انسان در راه انجام وظیفه شرعی گردد و یا به حدی باشد که موجب کوچک ترین ضربه و آسیبی به فعالیتهای انسان از قبیل عبادت و تحصیل گردد، بسیار مذموم است. بنابراین وظیفه انسان است که با این گونه دل بستگیها مبارزه نماید. بهترین حالت در این زمینه این است که وجود و عدم مال دنیا برای انسان علی السویه باشد؛ یعنی اگر مالک مال دنیا بود، زیاد خوشحال نشود و اگر
﴿ صفحه 185﴾
هیچ چیز نداشت و یا اموال خود را از دست داد، خیلی غصه دار و ناراحت نگردد؛ چرا که هر دو حالت برای او وسیله آزمایش و امتحان الهی است: لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ؛**حدید ()، 23.*** تا هرگز بر آنچه از دست شما رود دل تنگ نشوید و به آنچه به شما رسد دل شاد نگردید. البته گفتن این مطلب آسان است، اما رسیدن به آن، کار چندان آسانی نیست.
یکی از راههای پیدایش این حالت این است که انسان سعی کند مقداری از دارایی خود را، آن هم از چیزهایی که دوست دارد، در حدی که برایش میسّر است در راه خدا انفاق کند: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ؛**آل عمران (3)، 92.*** هرگز به مقام نیکوکاران و خاصان خدا ـ یا درجات عالیه بهشت ـ نخواهید رسید مگر آن که از آنچه دوست میدارید در راه خدا انفاق کنید.
البته حسن تلاش برای کسب مال به منظور انفاق در راه خدا یک شرط دارد و آن این است که کسب مال و ثروت به انگیزه انجام مستحبات، موجب بازماندن انسان از واجبات و مسایل اصلی و مهم وی نگردد. مثلاً اگر یک طلبه، یا یک دانشجو، یا مجتهد و محقق، به انگیزه انفاق در راه خدا، تمام وقت و نیرو و فکر و ذهن خود را صرف کسب ثروت و مال دنیا کند به گونهای که از وظیفه اصلی اش، یعنی تحصیل و تحقیق، بازبماند، کار مطلوبی انجام نداده و در واقع واجب را فدای مستحب کرده است.
پرداختن به کاری که موجب ترک واجبی میشود شبهه حرمت پیدا میکند. بنابراین همیشه کسب مال حتی به انگیزه صحیح و نیت مطلوب، مطلقاً مطلوب نیست، شرطش این است که مزاحم با تکلیف ارجحی نباشد؛ اگر مزاحم با تکلیف واجبی باشد، انجام آن حرام است و اگر مزاحم با تکلیف مستحب ارجحی باشد، پرداختن به آن در حکم مکروه است. پس اگر انگیزه کسب مال، انجام تکلیف واجبی باشد، مـطـلـوب، بلکه واجب است و نیز اگر به انگیزه انجام کار مستحبی باشد که مزاحم با تکلیف واجب یا تکلیف ارجحی نیست، مستحب است.
ممکن است انسان اموال زیادی هم در اختیار داشته باشد، اما خودش از آن استفاده
﴿ صفحه 186﴾
نکند. خوبی یا بدی این کار به انگیزه انسان بازمی گردد. گاهی مصرف نکردن به این دلیل است که انسان دوست دارد مالش دست نخورده باقی بماند. به این حالت بخل میگویند که از نظر اسلام بسیار مذموم و نامطلوب است. اما اگر استفاده نکردن از مال و ثروت به این انگیزه باشد که انسان به لذایذ دنیا عادت نکند، هدفی والا و مطلوب به شمار میآید. انسان وقتی از داشتن چیزی لذت ببرد، ناخودآگاه به آن علاقه مند میشود. معمولاً نحوه شکل گیری محبتها این گونه است؛ یعنی انسان ابتدا از چیزی لذتی میبرد، سپس کم کم از آن خوشش میآید و دلش میخواهد همیشه آن را داشته باشد. بنابراین یکی از راههای عدم دل بستگی به مال دنیا این است که انسان کم تر از آن استفاده کند تا از آن کم تر لذت ببرد. اگر کم مصرف کردن به این انگیزه باشد که به مال دنیا دل بستگی پیدا نکند، به تدریج به صفت زهد که مطلوب اولیای خدا و یکی از اوصاف کمالیه است، دست پیدا خواهد کرد. زاهد بودن به معنای فاقد بودن نیست؛ انسان ممکن است ثروت زیادی هم داشته باشد، اما زاهد باشد. معروف است که حضرت سلیمان(علیه السلام) با وجود آن همه مواهبی که خداوند به او داده بود به نان جوی، آن هم از دست رنج خودش، قانع بود؛ یعنی در عین داشتن ثروت کلان، زاهدانه زندگی میکرد.
رابطه دیگری که انسان با مال دنیا پیدا میکند، از جهات اخلاقی و ارزشی است؛ از این حیث ممکن است صفات اخلاقی خوب یا بدی در انسان شکل گیرد. اگر انسان شیفته مال دنیا باشد، به حدی که آن را ارزش بداند، در صورت ازدیاد مالش، از فرط خوشحالی ـ به اصطلاح ـ خودش را گم میکند. در زبان عرب، به این حالت خوشحالی زیاد که به واسطه برخورداری از یک نعمت به انسان دست میدهد، «بطر» میگویند. عکسِ این حالت نیز زمانی است که انسانِ صاحب مال و توان گری، با از دست دادن ثروتش غصه دار شود، به گونهای که از فرط ناراحتی، آرامش و سلامت روانی خود را نیز از دست بدهد.
این دو حالت، لازمه دل بستگی به دنیا است. اگر انسان علاقهای به مال دنیا نداشته باشد و فقط آن را برای انجام وظایف بخواهد، هیچ گاه دل بسته آن نمیشود. انسان باید ببیند در این موقعیت که قرار گرفته است چه وظیفهای دارد. انفاق در راه خدا در اوج توان مندی، یا صبر و شکیبایی در نهایت فقر، از وظایف انسان است که نوعی عبادت نیز به شمار میرود.
﴿ صفحه 187﴾
کسی که هدفش آخرت است، نه با به دست آوردن مال آن چنان خوشحال میشود و نه با از دست دادن آن چندان غمگین و افسرده. امام صادق(علیه السلام) نیز به عبداللّه بن جندب میفرماید: و لاتَکُنْ بَطِراً فی الغِنی؛ آن گاه که مال زیادی داری و توان گر هستی سرمست مشو.
خداوند انسانهایی را که از فرط شادی سرمست میشوند و ـ به اصطلاح ـ خودشان را گم میکنند، دوست ندارد: اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْفَرِحینَ.**قصص (28)، 76.*** هم چنین خداوند انسانهایی را که با از دست دادن مال و ثروتشان از زندگی سیر میشوند، به گونهای که دیگر نه حوصله معاشرت با کسی دارند و نه حوصله درس خواندن و درس دادن و...، مذمت میکند. این حالت مخصوص انسانهایی است که از تربیت صحیح دینی محروم بوده و هدف از زندگی را به درستی نشناخته اند: إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً إِلاَّ الْمُصَلِّینَ؛**معارج (70)، 19ـ23.*** میفرماید: انسان مخلوقی طبعاً حریص و بی صبر است. چون شر و زیانی به او رسد، سخت جزع و بی قراری کند و چون مال و دولتی به او رو کند ـ بخل ـ ورزد و منع ـ احسان ـ نماید، مگر نمازگزاران حقیقی. نجات یافتن انسان از این حالتهای پَست، که به دلیل ضعف نفس است، در گرو ایجاد رابطه با خدا است که بهترین نمود و جلوه آن نماز است. بنابراین، انسان باید سعی کند که هر دو حالت بطر (در حالت غنا و ثروت مندی) و جزع (در حال فقر و مصیبت) را از خود دور کند.
﴿ صفحه 189﴾