1 - سورهی تین، آیات 4 و 5.
2- سورهی ص، آیهی 72.
3- بحار الأنوار، ج25، ص 44.
4 - سورهی نحل، آیهی 2.
5 - سورهی یس، آیهی 82.
6 - الکافی، ج2 ، ص 166.
7 - جهت بررسی بیشتر در رابطه با موضوع وسعت روح میتوانید به کتاب «انسان و خلافت الهی» از آیت الله محمد شجاعی رجوع نمائید.
8 - سورهی کهف، آیهی 110.
9- نهج البلاغه، خطبهی 193.(خطبه قاصعه-234).
10- سورهی بقره، آیهی 285.
11 - به حکم آیهی «اِنّا لِلّه و اِنّا الیه راجعون» مسیر انسان به سوی خدا و قرب به سوی اوست.
12- سورهی نحل، آیهی 63.
13- حُبّ ذات به خودی خود بد نیست، بلكه حبّ نفس امّاره بد است ، ولی انسانهایی که از دینداری فاصله گرفتهاند بین حبّ ذات و حب نفس امّاره تفكیك نمیكنند. حُبّ ذات یعنی این كه انسان دوست دارد از بین نرود و كارش به پوچی و نابودی و جهنم ختم نشود. ولی حُبّ نفس، به معنی دوستداشتن هوس و میلهای نفس امّاره است.
14 - ر، ک، المیزان، ج 2، ص 196.
15 - سورهی بقره، آیهی 18.
16 - ابن سینا، شفاء، چاپ تهران، ص 647. ابن سینا در الهیات شفاء بعد از بیان وجوب زندگی اجتماعی برای انسان، لزوم مشاركت را مطرح میكند و آن را عامل بقای زندگی مدنی و اجتماعی نوع بشر میداند: وی به تبیین لزوم وجود معامله و عدل در میان انسانها پرداخته است و آنجا كه شرع را نظام بخش روابط اجتماعی دانسته، عدل و عدالت را حافظ قوانین شرع معرفی میكند و در کتاب شفاء آورده كه در معاملات و امور اقتصادی، به ناچار باید از سنت و عدل پیروی كنیم. در اینجا نیز نقش سنتِ گذار برجسته میشود كه حامل و گذار دهندهی انسانها و اجتماع طبیعی به اجتماع مدنی است و بنابراین مشاركت و معاملات و خصوصیات و ویژگیهای منحصر به فرد جامعهی انسانی نیز مطرح میشود. ابن سینا در اشارات و تنبیهات تأكید دارد كه باید «بین انسانها معامله (قرارداد) و عدل وجود داشته باشد» . مشاهده میشود كه مدینهی عادلهی سینایی «مدینه ای است كه بر نوعی قرار داد استوار است» قرار دادی که بر طبق سنت و عدالت بر مبنای توافق اعضا ـ منعقد شده و این مفاهیم نیز جز با در نظرگرفتن تفاوت ذاتی افراد و وجود تقسیم كار اجتماعی معناپذیر نیست و تقسیم كار و مشاركت و اجتماع هم بدون عقد قرار داد شكل نمیگیرد، برای تشریح و اجرای سنت و عدل ـ كه مبنای قرار دادند ـ نیاز به قانونگذار عادل مطرح میشود. در شفاء در این باره چنین آورده است: بدیهی است كه انسان در وجود و بقای خود نیازمند مشاركت با دیگران است و برای تحقق این مشاركت قراردادهایی ضرورت دارد. همچنان كه علل و اسباب دیگری نیز در این امر ضرورت دارد، برای قراردادها نیز سنت و عدل و برای سنت و عدل نیز قانونگذار و اجرا كنندهی عدالت ضرورت دارد. این اشخاص به میان مردم میروند و سنت خود را بر آنان جاری میكنند. پس باید انسانی وجود داشته باشد، كه اجازه ندهد تا مردم با توجه به نظرات خود عمل كنند، زیرا در این صورت، نظرات گوناگون پدید خواهد آمد و هریك از آنان، آنچه را كه به نفع اوست، عدل و آنچه را به ضرر اوست ظلم تلقی خواهد كرد. ابن سینا كه انسان را موجودی اجتماعی معرفی میكند، ساماندهی زندگی جمعی بشر را به وسیله تعاونِ میان انسانها میسر میداند و در این میان نقش برجستهای برای قانونگذاری كه او را حامل، یعنی گذاردهندهی اجتماع طبیعی به اجتماع مدنی میداند، قائل است و از آنجایی كه نقش اساسی و مهمی برای شریعت و شرع الهی در نظر دارد، رابطه و نقش نبی در سیاست مطرح میشود. علی اصغر حلبی، تاریخ فلسفه در ایران و جهان اسلامی (تهران: انتشارات زوار، 1361) ص 360.
17- به تعبیر خواجه نصیرالدین طوسی:«و هو ما یقرب العبد الی الطاعه و یبعده عن المعصیه»؛ لطف عنایتی است از جانب خداوند که با آن عبد را به طاعت نزدیک کرده و از معصیت دور می کند .(خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص 342)
18 - سورهی یوسف، آیهی 24.
19 - سورهی بقره، آیهی 124.
20 - سورهی نساء، آیهی 59 .
21 - سورهی احزاب، آیهی 31.
22 - به کتاب شریف بحارالأنوار، ج 11، ص 90 رجوع شود.
23 - سورهی شعرا، آیات 193 و 194.
24 - سورهی بقره، آیهی 285.
25 - سورهی طه، آیهی 21 .
26 - سورهی بقره، آیهی 38.
27 - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص: 180.
28 - سورهی إسراء، آیهی 62.
29 - سوره ی بقره، آیهی 31.
30 - در رابطه با موضوع آدمیت در بهشت میتوانید به کتاب «هدف حیات زمینی آدم» از همین مؤلف رجوع فرمایید و یا به تفسیر آیات 12 تا 27 سوره اعراف از همین مؤلف رجوع فرمایید. در آنجا روشن میشود که چگونه از یک طرف در آیهی 18 خطاب به شیطان میفرماید: حال که به آدم سجده نکردی از آن مقام خارج شو. و از طرف دیگر در آیهی 20 شیطان، آدم و حوا را در بهشت وسوسه میکند. در آنجا روشن میشود که شیطان از مقامی که در آیهی 18 مطرح است خارج شده که آن مقام، مقام حضور آدمیت بوده ولی در آیهی 20 به بعد در مقام حضور آدم و حوا در بهشت برزخِ نزولی حاضر است و آن دو را وسوسه میکند.
31 - سورهی ابراهیم، آیهی 63.
32 - بحارالأنوار، ج 11، ص 76.
33 - سورهی یوسف، آیهی 70.
34 - سورهی یوسف، آیهی 72.
35 - سورهی صافات، آیهی 89.
36 - همان.
37 - سورهی شعرا، آیهی 20.
38 - سورهی فتح، آیهی 1.
39 - سورهی حج، آیات 52 تا 54.
40 - سورهی بقره، آیهی 23.
41 - سورهی هود، آیهی 1.
42 - سورهی نساء، آیهی 82.
43 - در سال 617 میلادی یعنی هفتمین سال بعثت پیامبر اکرم(ص) ایران بر روم پیروز شد و تا نزدیک پایتخت روم پیشروی کرد، در همان سال قرآن پیشبینی پیروزی روم را در کمتر از ده سال نمود.(به آیات اولیهی سورهی روم رجوع شود).
44- كتاب «پیشرفت سریع اسلام »، ترجمهی سعیدی، ص 49.
45 - کتاب محمد(ص) از نظر دیگران، ترجمهی محمد علی خلیلی.
46 - سورهی مائده، آیهی 8.
47 - سورهی کهف، آیهی28.
48 - سورهی تکویر، آیهی 9.
49 - سورهی عبس، آیهی 13.
50- سورهی شعراء، آیهی 194.
51- سورهی شوری، آیهی 51.
52 - سورهی اعلی ، آیهی 6.
53 - سورهی طه، آیهی 114.
54 - ترجمه وحی، محمدی، ص14.
55 - ارشاد، ج 2، ص 194.
56- سورهی نحل، آیهی 97 .
57 - سورهی انبیاء، آیهی 73.
58 - سورهی یس، آیهی 82.
59- در مباحث فلسفی داریم که: «كُلُّ ما بِالْعَرَضْ لابُدَّ اَنْ یَنْتَهی اِلی ما بِالذّات» هر مابالعرضی - مثل شوری برای آب- به ما بالذّاتی - مثل شوری برای نمك- ختم میشود.
60- چون انسانیت یك حقیقت متقن است و نه یك مفهوم اعتباری، و از طرفی هم تشكیكی است و لذا یك مرتبهی بالذّات دارد که همان مقام انسان کامل است، مثل علم كه یك حقیقت تشكیكی است و به عین العلم که خداوند است ختم میشود.
61 - طبق قاعدهی «اَلنهایات تُرْجَعُ اِلَی الْبِدایات» كه میگوید: هر صورت انتهایی برگشت دارد به حقیقت غیبی ابتداییاش، آنچه در ابتدا در حقیقت محمدی(ص) به عنوان اولُ ما خلق الله مطرح است، در انتها در جمال امام زمان(عج) ظاهر میشود. مثل اینكه صندلی موجود در خارج برگشت دارد به صورت صندلی موجود در ذهن. یعنی در ابتدا بُعد غیبی آن صندلی در ذهن به صورت كامل موجود است و سپس در طول زمان به کمک نجّار آن صندلی به صورت كامل در انتها ظاهر میشود. بر اساس همین قاعده است که می گوییم در طول تاریخ، ظهور همهی انبیاء و اولیاء شرایط ظهور آن حقیقت نهایی میباشند كه در انتهای تاریخ ظهور میكند. از این رو میگویند: ظهور امام زمان(عج) در انتهای تاریخ، موتور حركت كلّ تاریخ است تا آن حقیقتِ بزرگ ظهور كند. همچنانكه موتور حركت باغبان و درخت، برای ظهور میوهای است كه در انتها به ظهور میرسد. (برای مطالعهی بیشتر در این مورد به کتاب «آخرالزمان؛ شرایط ظهور باطنیترین بُعد هستی» از همین مؤلف مراجعه شود.)
62 - «رُوِیَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی قَالَ كَانَ عَلِیٌّ(ع) یَقُولُ مَا اجْتَمَعَ التَّیْمِیُّ وَ الْعَدَوِیُّ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ هُوَ یَقْرَأُ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ بِتَخَشُّعٍ وَ بُكَاءٍ إِلَّا وَ یَقُولَانِ مَا أَشَدَّ رِقَّتَكَ لِهَذِهِ السُّورَةِ فَیَقُولُ لَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) لِمَا رَأَتْ عَیْنِی وَ وَعَاهُ قَلْبِی وَ لِمَا یَلْقَى قَلْبُ هَذَا مِنْ بَعْدِی فَیَقُولَانِ وَ مَا الَّذِی رَأَیْتَ وَ مَا الَّذِی یَلْقَى فَیَكْتُبُ لَهُمَا فِی التُّرَابِ تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ قَالَ ثُمَّ یَقُولُ لَهُمَا هَلْ بَقِیَ شَیْءٌ بَعْدَ قَوْلِهِ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ فَیَقُولَانِ لَا فَیَقُولُ فَهَلْ تَعْلَمَانِ مَنِ الْمُنْزَلُ إِلَیْهِ ذَلِكَ الْأَمْرُ فَیَقُولَانِ أَنْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَیَقُولُ نَعَمْ فَیَقُولُ هَلْ تَكُونُ لَیْلَةُ الْقَدْرِ مِنْ بَعْدِی وَ هَلْ یَنْزِلُ ذَلِكَ الْأَمْرُ فِیهَا فَیَقُولَانِ نَعَمْ فَیَقُولُ فَإِلَى مَنْ فَیَقُولَانِ لَا نَدْرِی فَیَأْخُذُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِرَأْسِی وَ یَقُولُ إِنْ لَمْ تَدْرِیَا فَادْرِیَا هُوَ هَذَا مِنْ بَعْدِی قَالَ وَ إِنَّهُمَا كَانَا لَیَعْرِفَانِ تِلْكَ اللَّیْلَةَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) مِنْ شِدَّةِ مَا یُدَاخِلُهُمَا مِنَ الرُّعْبِ»(کافی، ج1، ص 249).
63 - سورهی بقره، آیهی 124.
64 - امام صادق(ع) میفرمایند: خداوند پیش از آنكه ابراهیم را به نبوت برگزیند، به بندگی خویش برگزید، و پیش از آنكه او را به رسالت برگزیند، به نبوت برگزید، و پیش از آنكه او را به عنوان خلیلِ خود برگزیند، به رسالت برگزید، و پیش از آنكه مقام امامت را به او عطا كند، او را به عنوان خلیل خویش برگزید، و پس از آنكه آن مقامات برای او حاصل گردید، فرمود: «اِنّی جاعِلُك لِلنّاس اِماماً» (اصول كافی، كتاب الحجة، باب طبقات الانبیاء، حدیث 2).
65 - اصول کافی،ج1، ص198.
66 - بحارالأنوار، ج 25، ص 253.
67 - مسند احمد حنبل، ج 4، ص 96- کافی، ج 1، ص 371.
68 - به صحیح مسلم، ج 3، ص 1478 و مسند احمد حنبل، ج 2، ص 83 و اصول کافی، ج 1، ص 135 رجوع شود.
69 - سورهی نساء، آیهی 165.
70 - تمام احادیث فوق از مدارك اهل سنت مثل مسند احمد حنبل، ج 4 ، ص 96، و یا صحیح مسلم، ج 3 ، ص 1478 آورده شده است.
71- سورهی یونس، آیهی 35 .
72 - حضرت سجاد(ع) در رابطه با آیهی فوق میفرمایند: «نَزَلَتْ فِینا» این آیه در مورد ما نازل شد. (بحارالانوار، ج 24، ص 147)
73 - سورهی لقمان، آیهی 13.
74 - سورهی شوری، آیهی 42.
75 - سورهفاطر، آیهی 32.
76 - اصول كافی، ج 1، ص 198.
77 - سورهی شوری، آیهی 38.
78 - سورهی آلعمران، آیهی 159.
79 - عمر گفت: «اِنَّ بَیْعَةَ ابیبكرٍ فَلْتَةً فَقَدْ كانَتْ كَذالِكَ غیرَ اَنَّ اللهَ وَقی شَرَّها» بیعت با ابابكر یك اشتباه بود، خدا ما را از شرّ آن در امان دارد.(تاریخ طبری، ج 2، ص 442)
80 - سورهی احزاب، آیهی 31.
81 - الإحتجاج على أهل اللجاج، ج1، ص 157.
82 - در مورد سند این حدیث به کتاب «عبقات الأنوار، از میر حامد حسین یا صحیح مسلم، ج 7، ص 132 و یا صحیح ترمذی، ج 2، ص 208 رجوع شود.
83 - الغدیر، ج11، ص12.
84 - این حدیث بدون استثناء در متون روایی اهل سنت ذکر شده تا آن حدکه ابن تیمیه با آن همه مخالفت و انکار در مورد فضائل حضرت علی در مورد این حدیث می گوید: إنّ هذا الحدیث صحیح بلا ریب ثبت فی الصحیحین و غیرهم (منهاج السنة،ج7،ص320) لازم به تذکر است که رسول الله به این حدیث علاوه بر زمان فوق، در موقعیت های گوناگون اشاره کرده اند که در کتب روایی مندرج است.
85 - سورهی اعراف، آیهی 142.
86 - در امالی شیخ طوسی چاپ نجف، ج 2، ص 175 هست كه امامحسن(ع) در مقابل معاویه در استناد به حدیث منزلت در خطبهای غرّا میفرمایند: «وَ اُقْسِمُ بِاللهِ لَوْ اَنَّ النّاسَ بَایَعُوا اَبی حِیْنَ فَارَقَهُمْ رسولالله(ص) لَاَعْطَتْهُمُ السَّماءُ قَطْرَهَا وَ الاَرْضُ بَرَكَتَها؛ وَ ما طَمِعْتَ فیها یا مُعاوِیَةُ ! فَلَمّا خَرَجَتْ مِنْ مَعْدِنها تَنَازَعَتْها قُرَیْشٌ بَیْنها فَطَمِعَتْ فِیْها الطُّلَقاءُ وَ اَبْناءُ الطُّلَقاءِ اَنْتَ وَ اَصْحابُكَ: وَ قَدْ قالَ رسولالله(ص): ما وَلَّتْ اُمَّةٌ اَمْرَها رَجُلاً وَ فیهِمْ مَنْ هُوَ اَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ لَمْ یَزَلْ اَمْرُهُمْ یَذْهَبُ سَفالاً حَتَّی یَرْجِعُوا اِلی ما تَرَكُوا. فَقَدْ تَرَكَتْ بَنُوا اسرائیلَ هارونَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ اَنَّهُ خَلیفَةُ مُوسی فیهِمْ وَ اتَّبَعُوا السّامِرِیِّ وَ قَدْ تَرَكَتْ هَذِهِ الْاُمَّةُ اَبی وَ بایَعُوا غَیْرَهُ وَ قَدْ سَمِعُوا رسولالله(ص) یَقُولُ: اَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارونَ مِنْ مُوسی اِلاّالنُّبُوَّةَ». «و قسم یاد میكنم به خداوند كه: چون رسول خدا(ص) از دنیا رحلت كرد، و از میان مردم پنهان شد، اگر مردم با پدرم بیعت میكردند، هرآینه آسمانِ رحمت، تمام قطرات باران خود را به آنها عنایت میكرد؛ و زمین بركت خود را بر ایشان میپاشید؛ و دیگر ای معاویه؛ تو در آن طمعی نداشتی! ولیكن چون اِمارت و ولایت از معدن خود بیرون رفت؛ برای ربودن آن، قریش با هم به نزاع برخاستند؛ و در اینحال آزادشدگانِ جدّم رسول خدا در فتح مكه و پسران آزادشدگان در ربودن آن طمع كردند؛ كه تو هستی ای معاویه، و اصحاب تو! و در حالیكه تحقیقاً رسولخدا(ص) گفته بود: هیچ وقت امتی امر زعامت و اِمارت خود را به دست كسی نمیسپارد كه در میان آن امت از آن شخص داناتر و اعلم به امور بوده باشد؛ مگر آنكه پیوسته امر آنها رو به سستی و تباهی میرود؛ تا آنچه را كه ترك كردهاند، دوباره بدان روی آورند. بنیاسرائیل، هارون، وصیّ موسی را ترك گفتند؛ با آنكه میدانستند: او خلیفهی موسی است در میان آنها؛ و از سامری پیروی كردند؛ و این امت نیز پدرم را ترك گفتند؛ و با غیر او بیعت نمودند؛ با آنكه از رسولخدا(ص) شنیده بودند كه به علی میگفت: نسبت تو با من همانند نسبت هارون است با موسی، بدون نبوت».
87 - سورهی شعراء، آیهی 214.
88 - تاریخ طبری، ج 2، ص 62.
89 - به کتاب «منتخب الاثر، تألیف لطف الله صافی، ص 58 – 10 رجوع شود.
90 - همان، ص 64 – 58.
91 - همان، ص 65- 96.
92 - همان، ص 97- 140.
93 - سورهی نساء، آیهی 59.
94 - منتخب الأثر، ص 101. مناقب مرتضوی، کشفی ترمذی حنفی، ص 560.
95 - بحارالأنوار، ج52، ص 93. عبقات الانوار فى امامة الائمة الاطهار، ج20، ص 239.
96 - نهجالبلاغه، خطبهی 2.
97 - سورهی صاد، آیات 82 و 83.
98 - به کتاب «خطر مادی شدن دین» از همین مؤلف رجوع شود.
99 - سورهی نساء، آیهی 59.
100 - سورهی نحل، آیهی 44.
101 - سورهی نساء، آیهی 105.
102 - در رابطه با عدم عصمت ابابکر داریم که او گفت: «اَقیلونی فَلَسْتُ بِخَیْرِكُمْ وَ عَلیٌّ فیكُمْ» رهایم كنید كه من بهتر از شما نیستم در حالیكه علی در بین شما است. «شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید». یا عمر گفت: «اِنَّ بَیْعَةَ ابیبكرٍ فَلْتَةً فَقَدْ كانَتْ كَذلِكَ غیرَ اَنَّ اللهَ وَقی شَرَّها» بیعت با ابابكر یك اشتباه بود، خدا ما را از شرّ آن در امان دارد.(تاریخ طبری، ج 2، ص 442)
103 - سورهی مائده، آیهی 55.
104 - به مصباح الشریعه، ص 11 و فتوحات (14 جلدی) جلد 3، ص 262 رجوع شود.
105 - سورهی مائده، آیهی 67.
106 - شمسالدین شربینى قاهرى شافعى متوفاى 977 در جلد 4 تفسیرش(السراج المنیر) صفحهی 364 میگوید: چون گفتار پیغمبر(ص) «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» به حرث بن نعمان رسید بر ناقهی خود سوار شد تا به ابطح رسید، شتر خود را خوابانید، سپس خطاب به پیغمبر(ص) نموده گفت: از جانب خدا به ما امر كردى كه به یكتائى خدا و رسالت تو شهادت دهیم و ما از تو قبول كردیم و امر كردى كه پنج نوبت نماز بخوانیم و اموال خود را تزكیه نمائیم پذیرفتیم، و امر كردى كه همه ساله ماه رمضان را روزه بداریم، قبول كردیم و ما را امر به حج نمودى قبول كردیم و به این امور اكتفا ننمودى تا پسر عمّ خود را بر ما برترى دادى! آیا این امر از ناحیهی تو است یا از جانب خدا؟! پیغمبر(ص) فرمود: قسم به خدائى كه جز او معبودى نیست، این امر جز از جانب خدا نبوده، حرث برگشته در حالیكه می گفت: خداوندا، اگر آنچه محمّد میگوید حق است، بر ما از آسمان سنگى ببار یا عذابى دردناك بر ما برسان. قسم به خداوند هنوز به شتر خود نرسیده بود كه خدا سنگى بر او افكند كه به دماغ او اصابت نمود و از دبرش بیرون شد و او را كشت، سپس این آیه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ...» تا آخر آیات. ( ترجمهی الغدیر فى الكتاب و السنه و الادب، ج2، ص: 134)
107 - ترجمهی الغدیر، ج 1، ص 307.
108 - برای بررسی بیشتر اصل مسئله و خطبهی مربوطه و ارتباط آیه به جریان غدیر از زبان علماء اهل سنت، به كتاب امامشناسی از آیتاللهحسینی تهرانی جلد 7 دروس 94 تا 97 رجوع بفرمایید.
109 - عبقات الأنوار، ج9، ص235- به روایت ابن مغازلی شافعی، ص234.
110 - سورهی مائده، آیهی 3.
111 - ابن اسحاق نقل میکند که عامهی مهاجران و تمامی انصار هیچ تردیدی نداشتهاند که پس از رحلت رسول خدا(ص) علی(ع) صاحب «امر» خواهد بود (الموفقیات ص 580 و شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید ص 273).
112 - سورهی آل عمران، آیهی ۵۹.
113 - سورهی آل عمران، آیهی ۶۱ .
114 - بحار الانوار، ج21، ص285 به بعد. شهید قاضى نور الله شوشترى، در كتاب شریف «احقاق الحق»، اتفاق نظر مفسران را در این باره بیان مى كند؛ سپس آیت الله مرعشى نجفى«رحمةاللهعلیه» در پاورقى این كتاب، از حدود شصت نفر از بزرگان عامه نقل مىكند كه معتقدند آیهى مباهله در شأن و منزلت اهل بیت پیامبر(ص) نازل شده است؛ براى مثال مسلم بن حجاج در صحیح خود ـ كه دومین صحیح از صحاح ششگانهی عامه است ـ مى نویسد: «معاویه به سعد وقاص گفت: چرا على را دشنام نمىگوئى؟ پاسخ گفت: به دلیل سه ویژگى كه على داشت و من آرزو مىكنم كه یكى از آنها را دارا بودم...؛ - یكى از آنها این بود كه - چون آیهى مباهله نازل شد، پیامبر تنها از فاطمه و حسن و حسین و على دعوت كرد، وقتى همگى جمع شدند، فرمود: اللهم هؤلاء اهلى؛ خداوندا ایشان اهل بیت من هستند. (صحیح مسلم، ج7، ص120)
115 - سید نورالله حسینی مرعشی شوشتری، احقاقالحق، ج 4، ص 226.
116 - شهید اول، اربعون حدیثنا، ص 73.
117- بیهقی از ابوحیّان تَیْمی نقل میكند كه من در مجلس محمدبنعایشه در بصره بودم كه مردی از میان جمعیت برخاست و به او گفت: افضل اصحاب رسولخدا چه كسی بوده؟ گفت: ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر، سعد، عبدالرحمان عوف،... آن مرد گفت: پس علیبنابیطالب كجاست؟ محمدبنعایشه گفت: ای مرد؛ تو از اصحاب رسولخدا سؤال میكنی یا از خود او؟ آن مرد گفت: من از اصحاب او پرسش میكنم. محمدبنعایشه گفت: خداوند میفرماید: «فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائَكُمْ وَ نِسائَنا وَ نِسائَكُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللهِ عَلَی الْكاذِبینَ» پس طبق این آیه؛ «فَكَیْفَ یَكُونُ اَصْحابُهُ مَثَلَ نَفْسه» چطور میشود اصحاب او مثل خود او باشد، در حالی كه علی(ع) مثل خود اوست. (نقل از جلد 11، ص 30 ، امامشناسی)
در ضمن سنایی در دیوان خود قصیدهای غَرّّا جهت دعوت سلطان سنجر سلجوقی به تشیع سروده كه در آن قصیده نكات دقیقی را متذكر شده. در آن قصیده میگوید:
شو مدینه علم را درجوی و پس در وی خرام
تا كی آخر خویشتن چون حلقه بر در داشتن
چون همی دانی كه شهر علم را حَیْدر در است
خوب نبود جز كه حیدر مهر و مهتر داشتن
از پس سلطان دیـن پس چون روا داری همی
جز علیّ و عتـرتش، محـراب و منبر داشتن
118 - سورهی احزاب، آیهی 33.
119 - ابن جریر و طبرانی آوردهاند كه رسول خدا(ص) فرمود: «اَنْزَلَتْ هذِهِ الْایةُ فی خَمْسَةٍ: فِیَّ وَ فی عَلِیٍّ وَالحسن وَ الْحسین وَ فاطِمه» این آیه یعنی آیه تطهیر در مورد پنج كس نازل شده كه عبارتند از من و علی و حسن و حسین و فاطمه(س). از طرفی در سوره تحریم خداوند دو نفر از زنان پیامبر(ص) را به باد انتقاد میگیرد و مفسرین اهل سنت آنها را عایشه و حفصه معرفی میكنند. حال چطور میتوان چنین تطهیری را به زنان پیامبر(ص) نسبت داد. در ضمن اصل روایت كِساء به نقل از احمد حنبل همان پنج تن را به عنوان اهلبیت معرفی كرده است.(ابن طاوس، الطرائف / ترجمهی داود إلهامى، ص: 474)
120 - در این مورد میتوان به خصائص نسائی، ص 4 و مستدرک حاکم، ج 2، ص 416 و دهها کتاب دیگر از اهل سنت رجوع کرد.
121 - جامعالاصول، ج 1، ص 103، صواعق ابن حجر، ص 148.
122 - مستدرک حاکم، ج 2، ص 416. اُسد الغالب، ج 2، ص 12 و 20.
123 - سورهی واقعه، آیات 77 تا 79.
124 - برای پیگری این بحث به کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ میشود» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
125 - سورهی بقره، آیهی 124.
126 - به الغدیر، ج 6، ص 114 رجوع شود.
127 - صحیح بخاری، ج1 ، ص200، حدیث 784.
128 - موطأ مالك، ج1، ص93.
129 - الاُم، ج1، ص 208.
130 - سورهی مائده، آیهی 3.
131 - سورهی احزاب، آیات 32 تا 34.
132- شاید علت این روش را بتوان در سخن مولوی جستجو كرد كه میگوید:
وگر از عام بترسی كه سخـن فاش كنی
سخن خاص نهان در سخن عام بگو
ور از آن نیز بترسی هِله چون مرغ چمن
دمبدم زمـزمهی بـی اَلِف و لام بگو
همچو اندیشه كه دانی تو و دانای ضمیر
سخن بی مد و بینقطه و ادغام بگو
سیوطی گوید كه طبرانی تخریج كرده از ابوالحمراء كه میگفت: دیدم رسولالله(ص) را كه به مدت شش ماه میآمد در خانهی علی و فاطمه و آیهی تطهیر را میخواند. راستی در پشت این حركات چه پیامی نهفته است؟ رسول خدا(ص) در آن فضا اندیشهها را به كدام سو میخواهند بكشانند؟
133 - نهج البلاغه، خطبهی 2.
134 - سورهی انبیاء آیهی 10.
135 - بحار الأنوار، ج 52، ص 51 .
136 - حضرت امام«رضواناللهعلیه» میفرمایند: صاحب این انقلاب حضرت صاحب الامر(عج) است إنشاءالله بیایند تا ما امانت را به او تسلیم کنیم. (صحیفهی امام، ج 15، ص 385)
137 - به کتاب «راز شادی امام حسین(ع) در قتگاه» از همین مؤلف رجوع شود.
138 - سورهی بقره، آیهی 253.
139 - در رابطه با این که ولایت، باطن نبوت است فرموده اند: چون «وَلی» مخاطب به خطاب «اقْبل» است و نبی مخاطب به خطاب «ادبر» بعد از «اقْبل» است ، پس نبوت بدون ولایت صورت نبندد، ولی ولایت بینبوت ممكن است و از این جهت ولایت تکوینی منحصر به پیامبر نیست.
140 - سورهی نمل، آیهی 40.
141 - سورهی رعد، آیهی 43.
142 - سورهی یس، آیهی 82.
143 - الکافی، ج1، ص257. حضرت فرمودند: آنچه نزد جناب عاصف بود «قَدرُ قَطرَةٍ مِن الماء فی البَحر الاَخضر» به اندازه قطره آبی بود از دریای سبز یا بحر محیط.
144 - سورهی نمل، آیهی 40.
145- سورهی رعد، آیهی 43.
146- اصول کافی، ج 1، ص 257.
147 - بحارالأنوار، ج1، ص 97.
148 -علل الشرایع، شیخ صدوق، ج1، ص5.
149 - بحارالأنوار، ج58، ص 45.
150 - در حدیث قدسی داریم که خداوند می فرماید: من گنج مخفی بودم خواستم مرا بشناسند، پس خلق را خلق کردم تا شناخته شوم. پس اولاً: هدف از خلقت آن است که مخلوقات به خصوص انسان خداوند را بشناسد و منور به چنین معرفتی شود. ثانیاً: آن مخلوقی می تواند به طور کامل عامل شناخت خداوند گردد که به کامل ترین شکل محل نمایش اسماء الهی شود که آن تنها انسان های کامل هستند.
151- کمالالدین و تمام النعمه، ج 1، ص 204.
152 - بحارالأنوار، ج 23، ص 38.
153 - سورهی بقره، آیهی 29.
154 - سورهی بقره، آیهی 22.
155 - سورهی بقره، آیهی 21.
156 - سورهی کهف، آیهی 7.
157 - دُرالمنثور، ج5 ، ص 217.
158 - مفاتیح الجنان، دعای عدیله.
159 - سورهی انبیاء، آیهی 73.
160 - سورهی قمر، آیهی 50.
161 - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص 91.
162 - سورهی انفال، آیهی 17.
163 - قطب الدین راوندى، الخرائج و الجرائح، ج1، ص 459.
164 - مصباح کفعمی، ص473.
165 - سورهی بقره، آیهی 143.
166- به کتاب «سلیم بن قیس الهلالی» ج 2، صفحات 885 و 944 و به کتاب «بصائر الدرجات» ج 1، ص 63 رجوع شود.
167 - سورهی یس، آیهی 83.
168 - سورهی اعراف، آیهی 185.
169 - جامع الأسرار، ص: 8
170 - سورهی انعام، آیهی 75.
171 - سورهی سجده، آیهی 24.
172 - بحار الانوار، ج 26، ص 114.
173 - تفسیر نورالثقلین، ج 5 ، ص 633.
174 - بحارالأنوار، ج52، ص 51.
175- مثل آنجا که امام علی(ع) از سایهی دیوار کج بلند شده و جای دیگری مینشینند.
176- در خبر داریم که شتر رسول الله گمشد، حضرت به اصحاب دستور دادند جستجو کنند ببینند شتر کجاست. منافقین شایعکردند او از آسمان به ما خبر میدهد در حالی که نمیداند ناقهاش کجاست. چون حضرت نگرانشدند شیطان مومنین را وسوسهکند از نور علم غیبی خود استفادهکردند و اصحاب را به موقعیت شتر راهنماییکردند و آنها رفتند و ناقه را یافتند.(به کتاب اعلام الوری باعلام الهدی، شیخ طوسی، ص28 رجوع شود). ملاحظه فرمایید چگونه رسول الله تا آنجا که ممکن است میخواهند به روش عادی زندگی کنند مگر آن که شرایطی پیشآید که لازم است از علم غیبی خود استفاده نمایند.
177- ارشاد، ترجمهی ساعدی، ص 16.
178 - در رابطه با علم غیبی امامان «بحارالانوار، ج 58، ص 138» به نقل از «بصائر الدّرجات» با سند متّصل خود از بعضی از اصحاب أمیرالمؤمنین(ع) نقل كرده است كه: عبدالرّحمنبنملجم مرادی با جماعتی از مسافرین و وافدین مصر در كوفه وارد شد و آنها را محمّدبنأبیبكر فرستاده بود، و نامهی معرّفیآن مسافرین و وافدین در دست عبدالرّحمن بود. چون آن حضرت نامه را قرائت میكرد و مرورش به نام عبدالرّحمنبنملجم افتاد، فرمود: تو عبدالرّحمانی؟ خدا لعنت كند عبدالرّحمن را! عرض كرد: بلی ای امیرمؤمنان! من عبدالرّحمن هستم! سوگند به خدا ای أمیرمؤمنان من تو را دوست دارم! حضرت فرمود: سوگند به خدا كه مرا دوست نداری! حضرت این عبارت را سه بار تكرار كرد. ابنملجم گفت: ای امیرمؤمنان! من سه بار سوگند میخورم كه تو را دوست دارم؛ آیا تو هم سه مرتبه سوگند یاد میكنی كه من تو را دوست ندارم؟ حضرت فرمود: وای بر تو! خداوند ارواح را دوهزارسال قبل از اجساد خلق كرده است، و قبل از خلق اجساد، ارواح را در هوا مسكن داده است. آن ارواحی كه در آنجا با هم آشنا بودند در دنیا هم با هم انس و الفت دارند، و آن ارواحی كه در آنجا از هم بیگانه بودند در اینجا هم اختلاف دارند؛ و روح من روح تو را اصلاً نمیشناسد! و چون ابنملجم بیرون رفت حضرت فرمود: اگر دوست دارید قاتل مرا ببینید، او را ببینید. بعضی از مردم گفتند: آیا او را نمیكشی؟ یا آیا ما او را نكشیم؟ فرمود: سخن از این كلام شما شگفتانگیزتر نیست؛ آیا شما مرا امر میكنید كه قاتل خود را بكشم؟
179 - اصبغ بن نباته میگوید: «كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَمیرالْمُؤْمِنِینَ(ع) فَجَاءَ ابْنُ الْكَوَّاءِ فَقَالَ یَا أَمیرالْمُؤْمِنِینَ «مَنِ الْبُیُوتُ» فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها» (سورهی بقره، آیهی 189) قَالَ عَلِیٌّ(ع) نَحْنُ الْبُیُوتُ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ بِهَا أَنْ تُؤْتَى مِنْ أَبْوَابِهَا نَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَ بُیُوتُهُ الَّتِی یُؤْتَى مِنْهُ فَمَنْ تَابَعَنَا وَ أَقَرَّ بِوَلَایَتِنَا فَقَدْ أَتَى الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ مَنْ خَالَفَنَا وَ فَضَّلَ عَلَیْنَا غَیْرَنَا فَقَدْ أَتَى الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها-فَقَالَ: یَا أَمیرالْمُؤْمِنِینَ! «وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِیماهُمْ» (سورهی اعراف، آیهی 46) فَقَالَ عَلِیٌّ(ع): «نَحْنُ أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ نَعْرِفُ أَنْصَارَنَا بِسِیمَاهُمْ وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَنَا وَ أَنْكَرْنَاهُ وَ ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَوْ شَاءَ عَرَّفَ لِلنَّاسِ نَفْسَهُ حَتَّى یَعْرِفُوهُ وَحْدَهُ وَ یَأْتُوهُ مِنْ بَابِهِ وَ لَكِنَّهُ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ بَابَهُ الَّذِی یُؤْتَى مِنْهُ فَقَالَ فِیمَنْ عَدَلَ عَنْ وَلَایَتِنَا وَ فَضَّلَ عَلَیْنَا غَیْرَنَا فَإِنَّهُمْ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُون»؛ (الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج 1، ص 227) خدمت حضرت أمیر(ع) نشسته بودم كه ابن كوّاء آمده و گفت: اى امیر المؤمنین، منظور خداوند عزّ و جلّ از «بیوت» در آیه «وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها» (سورهی بقره، آیهی 189) كیست؟ فرمود: ما آن بیوتى هستیم كه خداوند امر فرموده كه از درهاى آنها وارد شوید، ما بابهاى خداوند و خانههایى هستیم كه از ما وارد مىشوند، پس هر كه با ما بیعت نموده و به ولایت ما اعتراف نماید بىشكّ از درهاى آن خانه وارد شده، و هر كه با ما مخالفت نموده و دیگرى را بر ما تفضیل دهد به آن خانهها از پشت وارد شده.
ابن كوّاء پرسید: اى أمیرالمؤمنین تفسیر آیه «وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِیماهُمْ» (سورهی اعراف، آیهی 46) چیست؟
حضرت فرمود: مائیم اصحاب أعراف، یاران خود را از سیمایشان مىشناسیم، و در روز قیامت مائیم آن اعرافى كه میان بهشت و دوزخیم، و هیچ كس به بهشت وارد نشود جز آنكه ما را شناخته و ما نیز او را بشناسیم، و كسى به دوزخ نرود جز آنكه منكر ما بوده و ما نیز او را انكار كنیم، و اگر خداوند خواسته بود كه خود را به مردم تعریف كرده تا او را به یكتایى شناخته و از باب او در آیند همین كار را مىكرد، ولى پروردگار متعال ما را ابواب و صراط و سبیل خود و همان بابى كه از آن در آیند، قرار داده است، و در باره كسانى كه از ولایت ما سرباز زده و دیگرى را بر ما تفضیل دهند فرموده است كه اینان «عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ» (سورهی مؤمنون، آیهی 74) از راه راست منحرف شدند.
180- الكافی، ج1، ص: 502.
181 - در مورد چگونگی موضعگیری ائمه(ع) در زمان حیات خود میتوانید به کتاب «سیرهی پیشوایان» از آقای مهدی پیشوائی رجوع فرمائید.
182- مولوی در مورد تلاش حضرت علی(ع) جهت حاكمیت بر امور جامعه میگوید:
آنكه او تن را بدین سان پی كنـد
حرص میری و خلافت كی كند
زان به ظاهر كوشد اندر جاه و حكم
تا امیران را نمایـد راه حكـم
تا امیری را دهـــد جانی دگـر
تا دهد نخل خلافت را ثمــر
183 - نهج البلاغه، خطبهی 3.
184- نهج البلاغه، خطبهی 74 .
185 - نهج البلاغه، نامهی 62 إلى أهل مصر مع مالك الأشتر.
186 - نهج البلاغه، خطبهی 175.
187 - نهج البلاغه، نامهی 45.
188 - نهج البلاغه، كلام 209.
189 - نهج البلاغه، خطبهی 34.
190 - نهج البلاغه، خطبهی 34.
191 - نهجالبلاغه، حکمت 252.
192 - نهجالبلاغه، حکمت 321.
193 - بحار الأنوار ، ج52، ص 51.
194 - در راستای پرورش انسانی که حکم خدا را در جامعه جاری کند در مورد رسول خدا، حضرت علی(ع) در خطبهی 193 میفرمایند: «...وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ.(ص) مِنْ لَدُنْ اَنْ كانَ فَطیماً اَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِهِ یَسْلُكُ بِهِ طَریقَ الْمَكارِم و مَحاسِنَ اخلاقِ العالَمِ، لَیْلَهُ وَ نهارَهُ» از همان لحظهای كه پیامبر(ص) را از شیر گرفتند، خداوند بزرگترین فرشتهی خود را مأمور تربیت پیامبر كرد تا شب و روز، او را به راههای بزرگواری و راستی و اخلاق نیكو راهنمایی كند.
195 - به کتاب ولایت فقیه(حکومت اسلامی)، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373، ص 39- 40 رجوع شود.
196 - به کتاب البیع، امام خمینی، مؤسسه اسماعیلیان، ج 2، ص 461- 462 رجوع شود.
197 - به کتاب البدر الزاهر فی صلوة الجمعه و المسافر، حسینعلی منتظری، (تقریر لما افاده آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی طباطبائی)، ص 52- 57 رجوع شود.
198 - سورهی مؤمنون، آیات 70 و 71.
199 - شیخ انصارى می فرماید: «کسى که در ولایت فقیه تردید کند، طعم فقه را نچشیده و رمز کلمات ائمه معصومین(ع) را نفهمیده است»( جواهر الکلام ج21/ 395 ـ 397.) و آیتالله خویی میفرماید: به دو دلیل، فقیه جامع شرایط در عصر غیبت میتواند مجری احکام انتظامی اسلامی باشد: اولاً، اجرای احکام انتظامی اسلامی در راستای مصلحت عمومی تشریع گردیده و برای حفظ نظم است تا جلوی فساد گرفته شود و ظلم و ستم، تجاوز و تعدّی، فحشا و فجور و هرگونه تبهکاری و سرکشی در جامعه ریشهکن شود و این نمیتواند مخصوص یک برهه بوده باشد؛ ثانیا، از نظر فنّی و قواعد علم اصول، دلایل احکام انتظامی اسلام اِطلاق دارد ـ اِطلاق اَزمانی و اَحوالی ـ و نمیتوان آن را بیجهت، مقید به زمان یا حالت خاصّی دانست و همین اطلاق، چنین اقتضا دارد تا در امتداد زمان همواره ادامه داشته باشد و اجرا گردد. و اجرای احکام انتظامی اسلام بر عهده کسی است که شایستگی اِعمالنظر و حکم کردن را دارا باشد.یعنی صدور حکم در عصر غیبت شایسته فقهای جامع شرایط.( بنگرید به: مبانی تکملة المنهاج، ج1، ص226-224.) ایشان همچنین در باب «حسبه» از کتاب اجتهاد و تقلید میفرماید: «إنّ هناک أمورا لابدّ أن تتحقّق خارجا، المعبّر عنها بالأمور الحسبیة، والقدر المتیقَّن هو قیام الفقیه بها.» (بنگرید به علی غروی، کتاب التنقیح - اجتهاد و تقلید، ص 425-419.) قدر متیقّن از مکلّفان به اینگونه واجبات - که اهمال و فروگزاری آن در هر زمان، شرعا و عقلاً روا نباشد - فقهای عادل و جامع شرایط میباشند.