تربیت
Tarbiat.Org

مبانی نظری نبوت و امامت
اصغر طاهرزاده

ضرورت عصمت انبیاء(ع)

1- برای دریافت حقیقت، مردم به خودی خود نمی‌توانند به آن دسترسی پیدا کنند و به یك ابلاغ كننده‌ای تضمین شده و مطمئن نیازمندند و این اطمینان از طریق عصمت پیامبر ممكن می‌گردد. پس عصمت نبی بیش از همه‌، نیاز مردمی است که می‌خواهند با حقیقت مرتبط باشند، تا از «دین الهی» محروم نمانند و لذا خداوندی كه برای بشر پیامبر می‌فرستد، حتماً آن پیامبر را معصوم قرار می‌دهد تا مقصدِ فرستادن پیامبر كه اعتماد به اوست عملی شده ‌باشد و قبل از هرچیز به آسمانی‌بودن و الهی‌بودن دین یقین پیدا شود.
2- در صورت معصوم‌نبودن پیامبر، بعثت او به نتیجه نمی‌رسد. زیرا رفتار آورنده‌ی دین است که می‌تواند پشتوانه‌ی حقانیت تئوری‌های عقلی و علمی آن باشد. و اگر آورنده‌ی دین به عنوان الگوی تمام عیار دین، در همه‌ی ابعاد بی‌نقص نباشد، ایمان كامل به گفتار و رفتارش ممكن نیست و عملاً آن نتیجه‌ای كه باید بشریت از دین بگیرد، گرفته نمی‌شود. پس به همان دلیلی كه وجود نبی ضرورت دارد، عصمت او نیز ضروری است تا قول و عمل او یکی باشد.
3- غیر از معصوم هیچ کس صلاحیت و توانایی روحی برای دریافت و تلقی دین الهی را ندارد و شایسته‌ی ارائه‌ی آن ودیعه‌ی الهی به مردم نیست و به همین دلیل عصمت به عنوان عالی‌ترین شایستگی، لازمه‌ی نبوتِ نبی است چون روحِ غیر معصوم ظرفیت لازم برای گرفتن دین الهی را ندارد، چه رسد به عمل‌كردن كامل به دین الهی. زیرا نبوت و امامت عهد الهی است و عهد الهی به کسی که کوچک‌ترین انحراف را داشته باشد و به نحوی مرتکب ظلم شود، داده نمی‌شود، حال چه نسبت به حق ظالم باشد و چه نسبت به خلق. خداوند در این رابطه می‌فرماید: «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»(19) عهد من به ظالمین نمی‌رسد.
4- از كسی باید به طور مطلق پیروی كرد كه هیچ نقصی نداشته باشد و خداوند می‌فرماید: «اَطیعُوااللهَ وَ اَطیعُواالرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمْرِ مِنْكُمْ»(20) ای مؤمنان از خدا و رسول و اولی‌الامر پیروی كنید. این آیه دلیل بر عصمت رسول و عصمت اولی‌الامر است، چون وقتی می‌فرماید از رسول پیروی كنید، اگر رسول خدا معصوم نباشد ما با پیروی از او گمراه می‌شویم و حال آن‌كه خدا نمی‌خواهد ما گمراه باشیم پس باید رسول خدا معصوم باشد. خداوند می‌فرماید: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فی رَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(21) حقیقتاً خداوند رسول خدا را برای شما به عنوان اُسوه و الگویی نیك قرار داد. این آیه نیز بر معصوم‌بودن پیامبر تکیه دارد، زیرا مگر می‌شود خداوند كسی را اُسوه برای بشریت قرار دهد که نقص داشته باشد؟ این دلیل در جواب بعضی از علماء اهل سنت است كه عصمت نبی را به‌خصوص در همه‌ی ابعاد، لازم نمی‌دانند. برعکس شیعه که معتقد است پیامبران و ائمه(ع) از ابتدای ولادت تا انتهای حیات هرگز مرتکب هیچ‌یک از گناهان - اعم از صغیره و کبیره، خواه به طور عمدی و خواه به طور سهوی - نمی‌گردند.(22) زیرا اگر پیامبر خدا دارای پرونده‌ای سیاه و گذشته‌ای پرگناه باشد نه‌تنها نقش تعلیم و تربیت انسان‌ها را به‌خوبی نمی‌تواند ایفاء کند بلکه موجب عدم اعتماد مردم به او و شک در رسالت او می‌شود.
مراحل گوناگون عصمت: با دقت در عصمتی که پیامبر باید داشته باشد متوجه مراحل عصمت می‌شویم که عبارت است از:
الف- عصمت در تبلیغ و رساندن دینِ خدا به مردم.
ب - عصمت در اعتقاد در همه‌ی عمر و این‌كه پیامبران در همه‌ی عمر از علم و عقیده‌ای صحیح برخوردارند و جانشان با آن نوری که از طرف خداوند وَحی می‌شود متحد می‌گردد و به همین جهت قرآن خطاب به رسول خدا(ص) می‌فرماید: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ»(23) روح الامین آن را بر قلب تو نازل کرد تا تو از هشدار دهندگان باشی و آثار سوء گناه را به آن‌ها تذکر دهی.
ج - عصمت در عمل به طور مطلق، به طوری كه آن حقی را كه می‌شناسند تماماً عمل می‌كنند.
د - عصمت در دریافت وَحی از غیب، به‌طوری كه رسول خدا(ص) آنچنان از میل‌های انحرافی آزادند که حقیقت وَحی هرگز تحت تأثیر میلی از امیال شخصی پیامبر قرار نمی‌گیرد. این‌گونه عصمت در علم و عمل به جهت آن است که نور و حقیقت وَحی تمام ابعاد وجودی حضرت را نورانی کرده و مانند علم حصولی نیست که امکان خطا در تطبیق پیش آید. علم انبیاء علم به حقیقت است که با جان آن‌ها متحد شده و از آن‌جایی که آن عصمت ریشه در علم حضوری دارد که جان پیامبر را نورانی می‌کند موجب جبر در عمل نیز نمی‌شود و او مثل هر انسانِ مختاری بر اساس علم و قدرت خود عمل می‌کند منتها چون علم او از هر خطایی به دور است عمل او نیز از هر خطایی به دور خواهد بود و می‌تواند مطابق علم خود بدون هرگونه تردیدی عمل کند و از پاداش عمل خود بهره‌مند گردد. همان‌طور که حضرت یوسف با مشاهده‌ی «برهان رب» مسلوب‌الاختیار نشد تا جبراً گناه را ترک کند، بلکه پس از مشاهده‌ی نور الهی و دیدن زشتی گناه، باز هم دارای اختیار بود و می‌توانست مرتکب گناه شود و به همین جهت با دوری از گناه فضیلت پیدا کرد. چه بسا اگر در آن لحظه همان برهان به زلیخا ارائه می‌شد، از گناه دست نمی‌کشید و حکم خدا را زیر پا می‌گذاشت. مثل کسی که می‌داند شراب برای او ضرر دارد ولی به جای آن‌که از علم خود پیروی کند از هوس خود پیروی می‌نماید.
به جهت اختیاری که در پیامبر هست و می‌تواند به وحی الهی ایمان بیاورد و می‌تواند از آن سر باز زند خداوند ایمان او را تأیید می‌کند و به ما خبر می‌دهد که: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ»(24) رسول و مؤمنان به آن‌چه به سوی رسول نازل شد ایمان آورده‌اند.
سؤال: اگر انبیاء در همه‌ی مراحل معصومند، چرا خود قرآن تعبیراتی دارد كه در ظاهر مخالف عصمت آن‌هاست. مثل این آیه كه می فرماید: «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی»(25) و آدم عصیان كرد و ضرر كرد.
جواب: در جواب به این سؤال به موارد زیر باید توجه كرد:
1- عصیان یعنی مخالفت با امر، و امر یا ایجابی و مولوی است كه مخالفت با آن، منافی عصمت است. مثل مخالفت با دستورِ نمازخواندن. و یا امر خدا نُدبی و ارشادی است كه مخالفت با آن، منافی عصمت نیست. مثل مخالفت با این‌كه می‌گویند مستحب است قبل و بعد از غذا کمی نمك بخورید.
2- غوایه: یعنی خسران، یعنی ترك امرِ « ندبی» كه موجب فوت فضیلت و ایجاد خسران است، به دلالیلی که خواهد آمد آیه می‌فرماید: آدم با امر ارشادیِ خدا مخالفت نمود و ضرر كرد و مخالفت با امر ارشادیِ خداوند منافی عصمت نیست.
باید متوجه باشید که آدم در آن شرایط در بهشت برزخِ نزولی بود - بهشتی كه شیطان هم در آن بود - در آن عالم و مقام، هنوز تكلیف و تشریع نبوده تا تخلف و عصیان از شریعت مطرح باشد. در نتیجه آن معصیت و گناه در آن مقام، ضد شریعت نبود كه زایل‌كننده‌ی عصمت باشد و تازه بعد از این تخلف بود كه دستور آمد: «قُلْنَااهْبِطُوا مِنها جَمـیعاً، فَاِمّا یَأْتِیَنَّكُمْ مِنّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون»(26) به آن‌ها گفتیم همگی از بهشت خارج شوید، پس چون از طرف من برای شما هدایتی آمد، پس هركس كه از هدایت من پیروی كرد، او را خوف و حزنی نیست. ملاحظه می‌کنید در این آیه و بعد از هبوط از بهشت خبر از آمدن شریعت می‌دهد و هدایت مطرح می‌شود. پس قبل از آن كه در زمین هبوط كنند، شریعتی مطرح نبوده تا تخلف از آن مطرح باشد و عصیان صورت گیرد. از طرفی اگر عصیان آدم در مقابل امر مولوی بود باید پس از توبه باز به بهشت برمی‌گشتند، زیرا توبه از گناهِ مولوی و برگشت به حکم مولا، شخص را به شرایط قبل از گناه برمی‌گرداند. پیامبر(ص) در این رابطه می‌فرمایند: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَه‏»(27) توبه‌کننده از گناه مثل آن است كه گناهی برای او نیست. درحالی كه آدم وحوّا پس از توبه از بهشت خارج شدند، پس عصیان آن‌ها در مقابل امر مولوی نبود. مثل این‌كه اگر یک کودک در مقابل توصیه‌ی پدرش که به او می‌گوید دست به آتش نزن و گرنه می‌سوزی، پس از دست‌زدن و سوختن، توبه كند و بگوید غلط كردم، این نوع توبه و پشیمانی چیزی از سوختن او نمی‌کاهد. گناه آدم نیز از همین سنخ گناه بود كه در مقابل امر ارشادی خدا آن را انجام داده و به‌همین جهت هم پس از این‌كه آدم توبه كرد، باز حكمِ خروج از بهشت تغییر نكرد و آثار این عصیان بر او جاری شد. پس گناه در مقابل امر مولوی نبود كه منجر به از بین‌رفتن عصمت شود.
موضوع دیگری که می‌توان در مورد آدم با دقتی بیشتر دنبال کرد مسئله‌ی آدم است در دو مقام. یكی مقام قبل از هبوطِ به زمین و حضور در مقام بهشتِ برزخ نزولی كه آن مقام «آدمیت» است که در واقع آن آدم حقیقت همه‌ی انسان‌ها است و به همین جهت شیطان پس از هبوط از بهشت با آدمیت دشمنی كرد و نه با آدم، چون در آن بهشت با آدمیت روبه‌رو بود. به همین دلیل دشمنی شیطان با فرزندان آدم که حامل مقام آدمیت هستند هنوز ادامه دارد. یكی هم موضوع شخص حضرت آدم است که بعد از هبوط به عنوان ابوالبشر با او روبه‌روئیم که او اولین پیامبر است .
قرآن در مورد دشمنی شیطان با فرزندان آدم می‌گوید: «قالَ اَرَأیْتَكَ هذا الَّذی كَرَّمْتَ عَلَیَّ، لَئِنْ اَخَّرْتَنِ اِلی یَومِ الْقیامَةٍ لَاَحْتَنِكَنَّ ذُرَّیَّتَهُ اِلاّ قَلیلاً»(28) شیطان گفت: آیا این (آدم) همان است كه بر من برتری دادی؟ اگر به من فرصت دهی تا روز قیامت حتماً دهنه به فرزندان او می‌زنم مگر عده‌ی كمی از آن‌ها را. در این‌جا ملاحظه می‌فرمایید که با فرزندان آدم دشمنی را ادامه می‌دهد چون با آدمیت دشمن است، و باز قرآن در مورد تعلیم اسماء به آدم می‌فرماید: «وَعَلَّمَ ادَمَ الْاَسْماءَ كُلَّها»(29) كه مسلّم این آدم كه مفتخر به تعلیم اسماء شده، شامل حضرت حواء و همه‌ی انسان ها می‌شود. یعنی در واقع حقیقت آدم یا آدمیت است كه مورد تعالیم اسماء قرار می‌گیرد كه آیه‌ی اول سوره‌ی نساء به آن اشاره دارد و می‌فرماید: «یا اَیُّهَاالنّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُم مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثیراً وَ نِساءً» ای مردم نسبت به پروردگارتان تقوا پیشه كنید، پروردگاری كه شما را از نفس واحد خلق كرد و از آن نفس، زوجش را نیز آفرید و از آن دو، مردان و زنان كثیری به‌وجود آمد. این نفس واحده همان حقیقت آدم یا آدمیت و یا آدم ملکوتی است.
حاصل سخن این‌كه آدم در مقام بهشت اولیه، به عنوان آدمیت مطرح است و آن آدم، حقیقتِ همه‌ی انسان‌ها است، یعنی همه‌ی انسان‌ها آن عالم را داشته‌اند و همه به شجره‌ی ممنوعه نزدیك شده‌اند و در نتیجه همه از بهشت خارج شدند و در زمین هبوط كردند تا از طریق زندگی زمینی هركس مقام و منزلت حقیقی خود را كسب نماید و به بهشت و یا جهنمی برگردد كه خودش در زندگی زمینی برای خود ایجاد می‌کند.(30)