تربیت
Tarbiat.Org

مبانی نظری نبوت و امامت
اصغر طاهرزاده

فلسفه‌ی نبوت

در این بخش دلایل نیاز بشر به پیامبری که باید از طرف خدا به سوی انسان‌ها فرستاده شود به صورت سرفصل در یازده نکته مورد بررسی قرار می‌گیرد که هر نکته بُعدی از موضوع را روشن می‌کند:
1- خداوند «كمال مطلق» است و از هیچ کمالی تهی نیست پس حتماً «حكیم مطلق» می‌باشد، و چون حكیم كاری لغو انجام نمی‌دهد، پس باید انسان برای هدفی خاص خلق شده باشد که آن هدف برای انسان چیزی جز قرب الهی نمی‌تواند باشد(11) و این از طریق ارسال رسولان و با پرستش خدا محقق می‌شود و لذا محال است خداوند جهت این امر پیامبر نفرستد و انسان را بدون رسیدن به هدف مطلوب رها کند.
2- تكامل انسان به وسیله‌ی آگاهی صحیح و آداب و قوانین صحیح و الگوی تضمین شده، ممكن است و تحقق این امور فقط با حضور نبوت و نبی در صحنه‌ی خلقت ممکن می‌گردد و اگر چنین شرایطی فراهم نشود، هدف آفرینش مختل می‌شود و انسان بی‌هدف خواهد بود و به تكامل خود نخواهد رسید كه این با حكمت خدا سازگار نیست.
3- قرآن می فرماید: «تَاللهِ لَقَدْ اَرْسَلْنا اِلی اُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَ لَهُمْ عذابٌ اَلیم»(12) ای پیامبر! به خدا سوگند كه ما فرستادگان خود را قبل از تو، به سوی امت های گذشته فرستادیم ، لكن شیطان اعمال زشت آن‌ها را برایشان زیبا جلوه داد - پس او را پیـروی كـردند و از او خط گـرفتند و از رسولان الهی پیروی نکردند- پس در آن حال شیطان وَلیّ آن‌ها شد و عذابی دردناك برای آن‌ها خواهد بود.
آیه‌ی فوق روشن می‌کند که چون انسان حبّ ذات دارد(13) و عمل او هم از همان ذاتی است كه او دوست دارد، عمل خود را می‌پسندد و در نتیجه هر عملی از او سر بزند برایش زیبا جلوه می‌كند، بدون این‌كه متوجه بدی یا خوبی آن عمل شود. در این صورت است که انسان بر آن عمل متوقف می‌گردد و به چیزی و ملاكی بالاتر از عملِ خود - به عنوان وسیله‌ی ارزیابی عمل- توجه ندارد. از آن جایی که بشر نیاز دارد که بداند کدام عمل او سعادتمندانه است و کدام عمل چنین نیست، خداوند حتماً برای او پیامبر می‌فرستد تا به چنین مشكل و نقیصه و غفلتی گرفتار نشود که همه‌ی اعمالش برای او خوب جلوه كند و در نتیجه از عقاید و انتخاب‌های صحیح که موجب سعادت دنیوی و اُخروی او می‌شود، باز بماند.
4- مسلّم است که هدف از آفرینشِ انسان، تكامل اوست و چون تكامل او نیاز به وسایلی دارد كه فقط از طریق نبوت و راهنمایی که خداوند به بشر می‌کند عملی می‌شود، پس اگر خداوند پیامبر نفرستد نقض غرض كرده یعنی انسان را آفریده بدون آن‌كه هدف اصلی را که تکامل انسان باشد به صحنه آورده باشد. این محال است كه خدای حكیم نقض غرض كند و عملاً مقصد خود را از خلقت انسان كه كمال انسان است، فراموش نماید، پس حتماً پیامبر می‌فرستد تا هدف بشر كه كمال همه جانبه اوست محقق شود و غرض و هدف اصلی خلقتِ انسان نقض نگردد.
5- چون انسان در نظام عالَم قرار دارد نه بر نظام، لذا نمی‌تواند تمام ابعاد هستی را بشناسد. پس علم او برای سعادتش کافی نیست و بسیاری اوقات افقی كه برای حیات خود شناخته است، مخلوط به اشتباه بوده و تضمین شده نیست. از طرفی عقل بشر موارد كلی و آن هم بعضی موارد را درك می‌كند، در حالی که انسان برای جهت كلی حیات خود نیاز به راه تضمین شده دارد. در نظام اَحسن كه خدای حكیم ایجاد می‌كند، هیچ نیازمنطقی لغو و بی جواب گذاشته نمی‌شود، پس باید این میل اساسی یعنی نیاز به راه تضمین شده جهت سعادت بشر، جواب داده شود و تنها جوابی که می‌توان به آن داد راهنمایی خداوند از طرف انبیاء الهی است وگرنه بشر راه تضمین شده‌ای نخواهد داشت و همواره گرفتار اشتباه خواهد شد.
6- تكامل بشر نیاز به «تعلیم» و «مربی» دارد: زیـرا تربیـت كامـل وقتی صورت می‌گیرد که پیشنهادها با «الگو» و نمونه‌ی عینی همراه باشد. از آن‌جایی که لازمه‌ی تكاملِ واقعی، تربیت كامل است پس حتماً برای تكامل بشر «الگو» و نمونه لازم است و آن هم نمونه‌ای که كامل و بی‌نقص باشد وگرنه باز تكامل به معنی واقعی آن صورت نمی‌گیرد. پس باید همراه دین، انسانی که نمونه‌ی كامل دینداری یعنی معصوم باشد در میان آید و آن انسان پیامبر خواهد بود. زیرا وجود پیامبر موجب می‌شود تا گرایش به دین افزایش یابد و با محبت به او به عنوان نمونه‌ی کامل دینداری، راه‌های كمال انسان سریع‌تر و به صورت عملی طی ‌شود و به این جهت گفته می‌شود جان‌ها جز از طریق پیامبری معصوم آرامش نمی‌یابند، پیامبری كه هم علمی تضمین‌شده با خود دارد و هم الگو و نمونه‌ی كامل انسانیت است و موجب جلب محبت انسان‌ها می‌گردد. همه‌ی این نکات می‌رساند که بشر نه‌تنها نیاز به شریعت بلکه نیاز به پیامبر دارد و خداوند هم این نیاز را بی‌جواب نمی‌گذارد. به عبارت دیگر اگر انسانِ کامل در معرض دید انسان‌ها نباشد جهت‌گیری انسان‌ها به سوی کمال مطلوبشان گم می‌شود و کسانی الگوی انسان‌ها می‌گردند که گرفتار افراط و تفریط هستند و زندگی انسان‌ها را به آشفتگی می‌کشانند.
7- علامه‌ی طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند: زندگی صحیح نیاز به پیامبر دارد زیرا:
الف- انسان كمال طلب است و چون كمال انسانی با اجتماع، برآورده می‌شود و نه در فردیت، انسان به اجتماع روی می‌آورد.
ب- در اجتماع به جهت غریزه‌ی سودجویی و استخدام همنوعان، تزاحم منافع پیش می‌آید و هركس می‌خواهد همنوع خود را در خدمت خود درآورد.
ج- در فضایی که هرکس می‌خواهد همنوع خود را در خدمت خود در آورد، قوانینی جهت كنترل خودخواهی‌ها و سودجویی‌ها نیاز است كه آن قوانین باید اولاً: بر طبق احتیاجات واقعی بشر تدوین شده باشد نه احتیاجات مُوسمی و موقتی. ثانیاً: جنبه‌ی روحانی و تكاملی بشر را مدّ نظر داشته باشد.ثالثاً: جهت نفی استعمار و استثمار، دارای جامعیت باشد و طوری برای بشر برنامه‌ریزی کند که به بهانه‌ی جواب‌گویی به ابعاد مادی او ابعاد معنوی او به حاشیه نرود. رابعاً: منافع همه‌ی انسان‌ها را در نظر گرفته باشد.
ایجاد چنین قوانینی با خصوصیات فوق در عهده‌ی خالق بشر است كه همه‌ی ابعاد بشر را می‌شناسد، در نتیجه خداوند برای رفع چنین نیازی پیامبر می‌فرستد.(14)
8- ذات انسان به جهت هویت تعلقی که دارد، طالب «طاعت» از حق و اتصال به كمال مطلق است و این نیاز فقط از طریق شریعتی که پیامبران خدا می‌آورند برآورده می‌شود و محال است نیاز به اطاعت از خدایی که کمال مطلق است از طرف خدا بی‌جواب بماند.
معصیت موجب خارج‌شدن از اقتضای ذاتی انسان است، مثل بیماری كه گِل می‌خورد و از میل طبیعی خود خارج می‌گردد. پس در مسیر معصیت، سرشت اصلی انسان تباه می‌شود و آنچه انسان براساس آن سرشته شده را فراموش می‌كند و «ناخود» را «خود» می‌پندارد. پیامبران عامل یادآوری آن ذاتی هستند که طالب طاعت است، زیرا سعادت هرچیز جز آنچه ذات آن چیز اقتضا می‌كند نیست. انسان تنها در مسیر اقتضائات ذاتی‌اش احساس آرامش می‌کند و عبادت و اطاعت از خدا وقتی بر این انسان سنگین است که چیزی عارضی و غیر ذاتی بر او احاطه یافته، و برعكس، چون انسان به تعادل رسید، طاعات الهی برای او حكم طبیعت را پیدا می‌كند و وسیله‌ی برگشت به اصل خود می‌شود. مثل بیماری كه پس از رفع بیماری، خودش میل به غذا پیدا می‌كند. آن‌كس كه صفات غیر ذاتی‌اش در او رسوخ كند و غیر ذاتی را «خود» بپندارد در بدترین حالات قرار دارد که خداوند در آن حالات می‌فرماید: «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُون»(15) آن‌ها کر و کورند و به حق و حقیقت رجوعی نخواهند داشت.
9- ابوعلی‌سینا می‌گوید: سازنده‌ی جهان برای رساندن هر موجودی به كمال ممكنِ خود، همه‌گونه وسایل لازم را در اختیار آنان گذارده و در این راه كوچك‌ترین مضایقه‌ای نكرده است. احتیاج به بعثت پیامبران در بقاء نوع انسان و تحصیل كمالات وجودیِ‌اش از روئیدن موهای مژه و ابرو و فرورفتگی‌های كف پا و امثال این‌ها، كه برای ادامه‌ی حیات انسان چندان هم ضروری نیست، مسلماً بیشتر است… بنابراین ممكن نیست عنایت ازلیِ خداونـد نیاز به وجود پیامبر را که یک نیاز اساسی است بی‌محلی كرده و مسكوت گذارده باشد.(16)
10- برهان لطف: لطف آن چیزی است كه مكلف را با حفظ اختیار و آزادیش، به اطاعت خدا نزدیك و از معصیت دور می‌كند،(17) مثل آمدن پیامبران. وچون بشر به این لطف از طرف خداوند نیاز دارد، براساس سنت لطف الهی، خداوند بشر را بدون پیامبر رها نمی‌کند. به این معنا که چون بشر نیاز به انسانی دارد که در نهایتِ تعادل باشد و راه متعادل‌شدن از طریق دوری از معصیت و اطاعت خدا را برای بشر بیاورد، خداوند حتماً به بشریت لطف می‌کند و چنین انسانی را به سوی بشر می‌فرستد.
11- در آخر می‌توان گفت وجود نبی فوایدی در بر دارد که محال است خداوند بشر را از آن فواید محروم کند که آن فواید عبارتند از:
الف: شناخت دقیق مصادیق حق و باطل، در آن جایی كه عقل بشر در شناخت آن‌ها كافی نیست . ب: تعیین سود و زیان موجودات و مواد عالم كه تجربه‌ی زیادی می طلبد تا بشر با عمر خودش به شناخت بعضی از آن‌ها دست بیابد، مثل شناخت خوراكی‌ها و داروهای سودآور و زیان‌آور. ج: زندگی اجتماعی نیاز به قانون دارد كه همه‌ی انسان‌ها بپذیرند و لازمه‌ی آن، طرح قانون است از طرف شخصیت ممتاز بشری كه خداوند او را تعیین كرده باشد تا جوابگوی همه‌ی ابعاد فرد و جامعه باشد. د: تعلیم اخلاق فاضله و تنظیم امور خانوادگی و اجتماعی به وسیله‌ی آن دستورات اخلاقی. هـ : آگاهی‌دادن به بشر از نتیجه‌ی اعمالش به آن صورتی كه نتیجه‌ی آن اعمال در قیامت مطرح است. اینها همه‌ی فوایدی است که با حضور پیامبران برای بشر حاصل می‌شود.