علاوه برمطالب فوق در مورد خود قرآن كه دلیل است برمعجزه بودن آن ، توجه به شخصیت پیامبر(ص) نیز اندیشه را به حقانیت شخص نبیّ میکشاند و موارد زیر از این نوع میباشد:
1- محیط دعوت: اندیشه نمیپذیرد كه انسانی درس نخوانده در محیطی چنان عقب افتاده از تمدن و آلوده به پائینترین خرافات جاهلی، بدون ارتباط با خالقِ علیمِ هستی، چنین معارفی را ارائه دهد.
2- سابقهی تاریخی و خصوصیات اخلاقی: 40 سال زندگیكردن در محیطی كه كوچكترین خطای اخلاقی نمایان میشود ولی در عین حال هیچ نقطه ضعفی نداشتن، به طوری كه او را «اَمین» لقب دادند و حتی در اتهاماتِ بعد از بعثت، او را «ساحر» و «شاعر» و «مجنون» خواندند، ولی به جهت نوع عملکردش هرگز جامعه اتهام اخلاقی را نسبت به شخصیت او نمیپذیرفت. حالا چگونه اندیشه میپذیرد چنین انسان پاكی یك مرتبه دروغی به این بزرگی بگوید که من پیامبر خدا هستم و 23 سال هم همهی زندگیش را بر سر این دروغ بگذارد و با آن همه مشکلات یك لحظه هم عقبنشینی نكند؟
3- محتوای مكتب و دعوت: مكتبی كه محور فكری خود را «توحید» قرار داده و آن را چون خونی در رگ جامعه جاری ساخته و مدعی است هیچكس جز خدا نجاتدهندهی انسانها نیست و آورندهی آن مکتب برای خود هیچ ادعایی جز بندگی خدایِ واحد ندارد و اجازهی هیچ غلوّی را در مورد خود نمیدهد و مردم را به سوی خدا دعوت میكند و بندگی غیر خدا را بدترین گناه میداند و در جامعهی طبقاتی آن روز شعار برادری میدهد و محیط كینه و جهل را به محیط برادری و دانش تبدیل میكند، چگونه اندیشه میپذیرد چنین مكتبی آورندهاش یك دروغ پرداز نابغه باشد و بدون ارتباط با غیب مطلق چنین مكتبی را ارائه دهد، یا باید او پیامبر باشد و یا دغلكار، و چنین حركات و كلماتی هرگز از یك انسان دغلكار صادر نمیشود كه برای خود در دینی که آورده هیچ سهمی نخواهد و تماماً خود را نفی كند.
4- تأثیر دعوت پیامبر در محیط: رسول خدا(ص) در طی 23 سال از قومی متروك كه ارزش استعمارشدن توسط دو قدرت ایران و روم را هم نداشت تمدنی شگرف بهوجود آورد به طوری كه جهانِ آن روز در قبضهی مستقیم یا غیر مستقیم آن دعوت قرار گرفت، به این دلیل انسان اندیشمند نمیپذیرد بدون تأثیر خالق هستی بر قلب ملت ها چنین تأثیری ممكن باشد، به این معنی که باید همان خالق روح و قلب انسان، آورندهی اصلی این مكتب باشد که بین محتوای کتاب الهی و قلب انسانها اینچنین هماهنگی حاكم میکند. یکی از دانشمندان هندی میگوید: کشور هندوستان با اینهمه پندهای حکیمانه که از بزرگان دین هندو به ما داده شده، هنوز دچار شرابخواری و استعمال مسکرات است، اما محمد همین که شراب را حرام کرد پیروان او هرکجا خُم شراب را دیدند شکستند و همه از شرابخواری دست برداشتند.(45)
5- وسایل نیل به هدف: رسول خدا(ص) از طریق دستورات اخلاقی كه در آن دستورات هیچ انسانی بیدلیل تحقیر نشود هدفش را پیـش میبرد، قرآن میفرماید: «وَلاَ یَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»(46) كارهای ناشایستِ هیچ قومی، شما را به مقابلهای ناشایست وا ندارد، عدالت پیشه كنید كه این به تقوی نزدیكتر است. و لذا پیامبر اسلام هرگز برای اهداف خود از وسایل نامشروع و یا جهل مردم استفاده نكرد، حتی در مرگ فرزندشان که مصادف با خورشیدگرفتگی شد و مردم مدینه آن را به مرگ فرزند پیامبر(ص) مربوط دانستند، حضرت آن را نفی فرمودند. به این دلایل است كه انسان اندیشمند نمیپذیرد چنین كسی با این طرز رفتار، یك سیاست باز حرفهای و یا یك مدعی دروغین و یا یك شهرتطلب باشد زیرا رفتارش تأییدكنندهی این حقیقت است كه او مأمور و فرستادهی خداوند است و در افقی ماوراء دنیا زندگی میکند و متذکر حقیقتی است بسیار متعالی.
6- میزان ایمان پیامبر به هدف: رسول خدا(ص) آنچنان به هدف خود ایمان داشتند كه طاقتفرساترین مشكلات، ایشان را از راهشان منصرف نمیكرد، حتی در جنگ اُحد كه همه فرار كردند یك تنه ایستادند. حال چگونه اندیشه میپذیرد كه ایشان یك مصلح ساده و یا یك شهرتطلب باشد؟ زیرا آنگاه كه همهی تحلیلها انسان را به این نتیجه میرساند که کار اسلام تمام است و هیچ شاهد عقلی هم دلیل بر وقوع پیروزی نبود باز رسول خدا امیدوارانه مقاومت میکردند. اگر باور و اعتماد به خدا در آن صحنهها نداشتند هرگز اینچنین پایمردی نمیكردند و خیلی زود مأیوس میشدند.
7- سرعت تأثیر و دوام اثر: به طور طبیعی میتوان اقرار کرد که باید این دعوت از جان انسان ها و نوع آفرینش آنها خبر داشته باشد كه این چنین تأثیری عمیق و دراز مدت در روان فرد و اجتماع گذاشته و این نشان میدهد که دعوت اسلام، عامل اتصال تكوین عالم و آدم با تشریع است، و انتخابانسانها نه تحمیلی زورمدارانه و نه تبلیغی پرغوغا و بدون محتوی بوده وگرنه وقتی زور میرفت و غوغا فرو مینشست باید اثر آن دعوت خنثی میگردید، بهخصوص كه چنین دعوتی در جامعهای پر از کینه نسبت به همدیگر پای گرفت و ادامه یافت و بقیهی تمدنها را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. آری این نشانهی آن است که در این دین تكوین با تشریع متصل است، یعنی همان كه خالق هستی و خالق قلب انسانها است، آورندهی این دین است و انسانها بر اساس خلقت خود با آن آشنا هستند و آن را از خود میدانند. به همین جهت اگر کسی با اسلام آشنا شد و آن را پذیرفت و بدان عمل کرد و جانش حقیقت آن را چشید، جدایی از آن را مساوی جدایی از وجدان خود میداند. اینها همه نشان میدهد که این دعوت باید از جان انسانها خبر داشته باشد که اینچنین عمیق و پایدار در طول تاریخ مانده است و ادامه مییابد.
8- ایمان آورندگان: ارزش هر مكتبی به اطرافیان آن مكتب است، همچنانكه افراد ناصالح افرادی مثل خود را جذب میكنند. حال آیا اندیشه می پذیرد با توجه به اطرافیان صالح و صادقی چون علی(ع) و سلمان و مقداد و بلال و ابوذر و... که همه الگوهای صداقت و حكمت بودند این مكتب انگیزههای دنیاطلبانه داشته باشد؟ در تاریخ داریم که مغروران قریش خدمت رسولالله(ص) آمدند، آنگاه كه سلمان و صهیب و خَباب و ابوذر و عمار و ... حاضر بودند. جهت تحقیر آنها گفتند: اگر بوی عرق این بیسر و پاها را از ما دور كنی ما با تو خواهیم نشست و حرفت را خواهیم پذیرفت، آنچه مانع پذیرش ما شده افرادی هستند كه اطرافت را گرفته اند. پس آیه نازل شد: «وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاكَ عَنْهُمْ»(47) ای پیامبر روزگار خود را با كسانی بگذران كه همواره پروردگار خود را می خوانند و از آنها چشم بر مدار. در حالی كه اگر پیامبر(ص) اهل قدرت و معاملهی دنیایی بودند باید این پیشنهاد را میپذیرفتند.