مستحضر هستید که بعضی از کمالات را انسانها باید با اختیار خود بهدست آورند مثل اعتقاد به خدا و معاد و فضائل اخلاقی، ولی بعضی از کمالات مثل نبوت و امامت موهبی است و خدا به جهت مأموریت خاص پیامبر و امام این کمال را برای عدهای خاص جعل میکند و قرار میدهد. حضرت ابراهیم(ع) با توجه به اینکه میدانند امامت مقامی نیست که به تلاش و زحمت فرزندانشان مربوط باشد، تقاضا میکنند تا از طرف خداوند به فرزندانشان داده شود، ایشان چون متوجه جایگاه چنین مقامی هستند و اینکه این مقام جز در نسل ایشان در بقیهی انسانها جایگاهی ندارد، چنین تقاضایی کردند و خداوند هم بدون آنکه آن را رد کند آن را مقید فرمود به این که باید آن ذرّیه در هیچ بُعدی ظالم نباشند «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» که بحث آن به عرض رسید. حضرت رضا(ع) با توجه به همین نکته میفرمایند: «فَأَبْطَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ إِمَامَةَ كُلِّ ظَالِمٍ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ صَارَتْ فِی الصَّفْوَةِ» پس این آیه امامت هر ظالمی را تا قیامت باطل نمود و آن را در برگزیدگانی خاص قرار داد. اولاً: امامت را برای ادامهی تاریخِ توحید، نسل به نسل در عدهی خاص قرار داد و آن را منحصر به حضرت ابراهیم(ع) نکرد بلکه ذرّیهی آن حضرت نیز حامل چنین مقام و مأموریتی هستند. ثانیاً: فرزندانی از آن حضرت را که از هرگونه ظلمی پاک باشند منور به مقام امام نمود. مشکلی که ما در بین خود داریم و اهل سنت بیشتر از ما در آن موضوع مشکل دارند، عدم تفکیک بین مقام نبوت و مقام امامت است. در جلسهی قبل روشن شد شواهد، گویای آن است که در مقام امامت به یک نوع مدیریت جهانی و یک شخصیت اجرایی خاص جهت اهداف دینی نظر شده است، خواه آن امام، پیغمبر باشد خواه نباشد. ما شیعیان طوری نظر به حضرت محمد(ص) داریم که گویا دارای مقام امامت نیستند - با اینکه از ذرّیهی ابراهیم(ع) میباشند و از هر ظلمی پاک هستند- و بیشتر بر صفاتی تأکید داریم که مربوط به نبوت حضرت است و به جایگاه تاریخی و نقش تاریخسازی حضرت که مربوط به امامت حضرت است کمتر نظر میکنیم. در حالی که در مورد حضرت ابراهیم(ع) روشن شد که این دو مقام قابل تفکیکاند و با این که امامت یک نور خاص الهی است و بشری نیست، اما مقامی است غیر از مقام نبوت و امکان داشت حضرت ابراهیم(ع) تا آخر عمر نبی باشند ولی امام نباشند، همانطور که میشود کسی امام باشد ولی نبی نباشد و این نکتهای است که اهل سنت از آن غفلت میورزند، در حالی که با اندک تأمل در آیات قرآن میتوان آن را مورد توجه قرار داد. مسلم تفکیک مقام نبوت از مقام امامت در حرکات و سکنات رسول خدا(ص) کار مشکلی است ولی با توجه به مقامی که امیرالمؤمنین(ع) داشتند که آن مقام حتماً نبوت نیست، میتوان فهمید کمالاتِ خاصی که در ائمه(ع) هست مربوط به مقام امامت است.(15)
نور نبوت و امامت در وجود مقدس پیامبر(ص) آنچنان در هم تنیده شده که جدائی آن دو مشکل است ولی میتوان از اهل سنت سؤال کرد که طبق آیات قرآن با این که پیامبر اسلام(ص) علاوه بر نبوت، امامت هم داشتند، از کجا میتوان نظر به مقام امامت حضرت انداخت تا اگر بنا است نبوت رسول خدا(ص) به خودشان ختم شود بتوان امامت ایشان را بعد از رحلتشان دنبال کنیم؟ امامتی که طبق آیات الهی با جعل الهی واقع میشود و اکتسابی نیست و مخصوص عدهای خاص از ذرّیهی حضرت ابراهیم(ع) است. آیا غفلت از این مسئله، غفلت از مسئلهی مهمی در امت اسلامی نیست که با تدبّر در قرآن بهخوبی میتوان آن را روشن کرد؟ آیا امامت مسئلهای است مثل نمایندهی کلاس که بتوان با اعتبار و انتخاب جمعی از دانشآموزان برای یک فرد جعل نمود؟ با توجه به اینکه آیات قرآن تأکید دارد امامت مقامی است که بعد از نبوت حضرت ابراهیم(ع) برای آن حضرت جعل شده، معلوم میشود مسئلهی با اهمیتی است، هرچند خداوند با آیهی «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ»(16) نیز روشن کرد که لازم نیست هر امامی حتماً پیامبر باشد ولی باید در عین ذرّیهی ابراهیم بودن، در مقام عصمت و طهارت قرار داشته باشد.
لازم است جایگاه مقام امامت در شیعه و سنی نهادینه شود تا معلوم شود جهتگیری امت اسلامی باید به کدام سمت و سو باشد و امامت جامعه را باید در جعل الهی جستجو کرد نه در انتخاب افراد جامعه. وقتی خداوند میفرماید: من امامت را جعل کردم به این معنی است که من شروع کننده بودم و ربطی به انتخاب آن فرد ندارد که تصمیم بگیرد امام بشود یا نشود. هر چند مثل همهی مقامات معنوی باید با اعمال خاص، آن مقام را حفظ کرد. با توجه به نکات فوق است که حضرت رضا(ع) در توصیف جایگاه امامت میفرمایند: «ثُمَّ أَكْرَمَهَا اللَّهُ بِأَنْ جَعَلَهَا فِی ذُرِّیَّةِ أَهْلِ الصَّفْوَةِ وَ الطَّهَارَةِ» پس خداوند امامت را به این صورت گرامی داشت که در نسلی از پاکان و برگزیدگان قرار داد.
هنوز این سؤال باقی است که امامت چه خصوصیاتی دارد که باید در نسل ابراهیم(ع) ادامه یابد؟ از طرز سؤال حضرت ابراهیم(ع) هم معلوم است که حضرت چیزی میدانستند که به جهت آن صرفاً عرض نکردند آیا آن امامت ادامه مییابد یا نه؟ عرض کردند آیا در ذرّیهی من ادامه مییابد یا نه؟ محی الدین بن عربی در فصوصالحکم بابی را در مورد حضرت مهدی(عج) باز میکند که قابل توجه است، مبنی بر اینکه برای پذیرش نور رسول خدا(ص) باید کاملاً شرایط فراهم باشد. و لذا مهدی امت علاوه بر اینکه باید در قلب و عقل با رسول خدا(ص) هماهنگ باشد، باید از نظر زمینهی جسمی و گِل نیز بین رسول خدا(ص) و کسی که میخواهد نور رسول خدا(ص) را کامل بپذیرد و ادامه دهد، یکسانی وجود داشته باشد. پس باید مهدی امت از جهت جسمی نیز از نسل رسول خدا(ص) باشد تا شرایط پذیرش و انتقال به طور کامل فراهم شود. شاید براساس این قاعده است که حضرت ابراهیم(ع) متوجهاند باید نور امامت در ذرّیهی آن حضرت قرار گیرد، زیرا در منظر خود فرزندان حضرت اسحاق و اسماعیل(ع) را میدیدند که تنها آنها میتوانند به طور کامل این نور را بگیرند و به جهان بشری منتقل کنند که از جهت قلبی و قالبی و گِل با حضرت ابراهیم(ع) یکساناند. محیالدین میگوید: عرفا از جهت قلبی به رسول خدا(ص) نزدیکاند و فقهِ فقها از نظر قالبِ شریعت به رسولالله(ص) نزدیک است(17) و ساداتِ عادی از نظرِ گِل و حضرت مهدی(عج) از همهی جهات به رسول خدا(ص) نزدیک میباشند و لذا باید مهدی(عج) از فرزند فاطمه(س) باشد. این نکته را از آن جهت عرض کردم که گویا تأکید حضرت ابراهیم(ع) بر روی «ذرّیه» نکاتی در بر دارد و قابلیت را در تمام ابعاد مدّ نظر میآورد. بنابراین حرف، موضوع نسل اندر نسلبودن امامان نه تنها ایراد ندارد، بلکه زمینهی قبول بیشتر را متذکر میشود و نظر دارد به علتهای اِعدادی قضیه و نقش تکوینی آنها، که فقط این ذریه میتوانند امامت را حمل کنند.