تربیت
Tarbiat.Org

امام و امامت در تکوین و تشریع
اصغر طاهرزاده

امام و علم غیر اکتسابی

حضرت در ادامه می‌فرمایند: «مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَیْرِ طَلَبٍ مِنْهُ» امام به فضلی خاص مخصوص است و تمام فضلی که امکان دارد خداوند به کسی بدهد به امام داده است. تأکید می‌فرمایند: «مِنْ غَیْرِ طَلَبٍ مِنْهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ» بدون آن‌که امام بتواند به خودی خود آن را کسب کند. اینجا است که ذهن عزیزان باید با دقت بیشتر موضوع را دنبال کند. امام با طرح این نکته خبر از آن می‌دهند که ظرف و کمال امامت را خدا به آن‌ها داده است. لذا در ادامه می‌فرمایند: «بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ» بلکه این یک چیز اختصاصی است از طریق آن‌که می‌بخشد و بدون استحقاق هم می‌بخشد. به این معنی که امامت از طریق آن فضل دهنده‌ای که هِبِه می‌کند، هبه شده است. چون اگر مقام امامت، اکتسابی می‌بود و امام به تدریج به علوم خود دست می‌یافت و به مرور به کمال می‌رسید، در هر مرحله از کمال نسبت به مرحله‌ی بعد ناقص‌ ‌بود و اگر امامی که می‌خواهد نمونه‌ی کامل زندگی باشد ناقص باشد به همان اندازه بشریت گمراه می‌شود و هیچ‌وقت بشر با عالی‌ترین نحوه‌ی وجود انسانی روبه‌رو نخواهد بود و امام به همان اندازه انسان‌ها را به عالی‌ترین شکل از زندگی نمی‌تواند دعوت کند. اگر خداوند امام را طوری به بشر بدهد که به تدریج کامل شود عملاً بشر سرگردان خواهد بود، چون هیچ وقت نمی‌داند با کدام درجه از کمالِ امام روبه‌روست. در آن صورت با امامی روبه‌رو هستیم که قبلاً یک شکل سخن می‌گفت و بعداً که کامل‌تر شده طور دیگری می‌گوید. به همین جهت است که امام می‌فرمایند: کمال امام اکتسابی نیست و موهبی است، چون لازمه‌ی هدایت الهی جز این نمی‌تواند باشد.
ممکن است اشکال پیش بیاید که اگر امام از اول کامل و معصوم باشد پس دیگر چرا امامان عباداتی آنچنان طاقت‌فرسا دارند؟ که قبلاً عرض شد آن عبادات جهت حفظ عصمت است و تأکید شد سخت‌ترین کار زیر این آسمان حفظ عصمت می‌باشد و امامان در عین داشتن حالات انسانی مثل غضب و شهوت و نیاز به نان و امثال آن و انواع درگیری‌هایی که در زندگی زمینی هست، باید عصمت خود را حفظ کنند زیرا خداوند هیچ‌ کدام از زمینه‌هایی که عصمت را از انسان می‌گیرد از امامان نگرفته و آن‌ها باید عصمت خود را حفظ کنند. این است که حفظ عصمت نیاز به عباداتی آنچنانی دارد و کمال امام به حفظ آن عصمت است و همین‌که تمام عمر باید عصمت خود را حفظ کنند برای آن‌ها کمال حساب می‌شود و نفس ناطقه‌ی آن‌ها جهت ترک بدن به کمال لازمه‌ی خود می‌رسد. درست است که کمال، کمالی است موهبی، ولی امام باید در نظام تشریع آن را وارد شخصیت خود کند و در چنین شرایطی با حفظ دستورات الهی آن عصمت را حفظ نماید تا آن کمال سرمایه‌ی شخصیت فردی او شود و نفس ناطقه‌ی حضرت به این معنی از جنبه‌ی بالقوه به حالت بالفعل در آید و در وقت خود بدن را ترک کند. پس امامان در یک ساحت در مقامِ بالفعل و در یک ساحت در مقامِ بالقوه هستند. هنر امامان آن است که در ساحتی هم که در مقام بالقوه هستند مطابق ساحتی عمل می‌کنند که در مقام بالفعل می‌باشند و معنی این که عرض شد حفظ عصمت با داشتن حالات انسانی، سخت‌ترین کار زیر آسمان است، به این معنی است. پس آن اشکال هم پیش نمی‌آید که یکی بگوید اگر امام از اول معصوم است پس عبادات به چه کارشان می‌آید، و چرا بیشتر از سایر مؤمنین عبادت می‌کنند. اهل سلوک در این رابطه گفته‌اند:
محنت قرب ز بُعد افزون است

جگر از هیبت قربم خون است

هست در قرب همه بیم زوال

نیست در بُعد جز امید وصال

می‌فرمایند: خیلی سخت است که سالک خود را در قرب نگه دارد. چون تا وقتی هنوز در قرب نیست امید رسیدن دارد و لذا اگر معصیتی مرتکب شد توبه می‌کند و مجاهده را ادامه می‌دهد ولی در مقام قرب اگر یک خطا بکند از آن حالت محروم می‌شود.
در جمله‌ی حضرت امام رضا(ع) هر اندازه تدبّر شود ابواب بیشتری از معارف الهی برای ما باز می‌گردد. باز از خود بپرسید چرا در آخر جمله‌ی خود فرمودند: «بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ» و تأکید کردند مقام امامت یک فضیلت خاصی است که با طلب و اکتساب به‌دست نمی‌آید بلکه از طریق فضل‌کننده‌ای که وهّاب است به امام رسیده و بعد به زیبایی تمام نتیجه می‌گیرند که: «فَمَنْ ذَا یَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ أَوْ كُنْهَ وَصْفِهِ، هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ» چه کسی با این توضیحات می‌تواند امام را بفهمد؟ چه رسد که تصمیم بگیرد به جای او قرار گیرد و جامعه را مدیریت کند. چه کسی می‌تواند حقیقت صفت امام را بفهمد؟ «أَوْ كُنْهَ وَصْفِهِ» یا به کنه وصف او دست یابد؟ درک کردن مقام امام با فهمیدن مقام امام فرق می‌کند. ما مفهوم خدا را می‌توانیم بفهمیم اما نمی‌توانیم خدا شویم، درک مقام، غیر از فهم مفهومیِ آن مقام است. هیچ عارفی نمی‌تواند مقام عارف دیگر را درک کند مگر این که در مقام آن قرار بگیرد، چون مقام، مقام وجودی و قلبی است. در مورد امام نیز هیچ‌کس نمی‌تواند امام را درک ‌کند مگر امامی که اهل شهود آن مقام است. در مورد امور قلبی قاعده این‌طور است که اهل دل درک می‌کنند فلانی در چه مقامی از وصل قرار دارد و یا متوجه می‌شوند کشف فلانی زلال‌تر از کشف خودشان است و چون کشف او را زلال‌تر از کشف خود می‌یابند تابع او می‌شوند.
علامه طباطبائی(ره) می‌فرمایند: آخر عمر که مرحوم قاضی مریض بودند خدمتشان می‌رفتیم و کتاب «فتوحات مکّیه» محی‌الدین‌بن‌عربی را می‌خواندیم و مرحوم قاضی آن‌ها را تأیید می‌کرد و محو سخنان او می‌شد. عیال مرحوم قاضی به علامه گفته بودند تا شما اینجایید و این کتاب را می‌خوانید آقا سرحالند. اما بعد که می‌روید همین‌طور درد می‌کشند. چون وقتی که پای انکشاف به میان آمد دیگر بدنی نمی‌ماند که آدم درد آن را احساس کند. علت آن که فتوحات را می‌خواندند چون با فتوحاتِ آن عارف، متذکر مقام کشفی خود می‌شدند. امیرالمؤمنین(ع) با ارتباط با کشف محمدی(ص) به‌سر می‌برند. چقدر خوب است انسان با رجوع به قرآن و روایات با کشف انسان‌های معصوم، قلب خود را تغذیه و متذکر کند. این که بعضی ازعرفا و علمای بزرگ این همه ارادت به اهل البیت(ع) دارند چون نگاه خود را درست کرده‌اند و متوجه شدند آن‌ها واصل‌اند و لذا خود را در مقام تابع قرار می‌دهند. در رابطه با عدم درک مقام امام می‌فرمایند: «ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ وَ حَارَتِ الْأَلْبَابُ وَ حَصِرَتِ الْخُطَبَاءُ وَ كَلَّتِ الشُّعَرَاءُ وَ عَجَزَتِ الْأُدَبَاءُ وَ عَیِیَتِ الْبُلَغَاءُ وَ فَحَمَتِ الْعُلَمَاءُ عَنْ وَصْفِ‏ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِهِ أَوْ فَضِیلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ» در توصیف شأنی از شئون یا فضلی از فضائل امام، عقل‌ها گم گشته و خردها سرگردان و مغزها حیران و سخنوران ناتوان و شاعران خسته و ادیبان ناتوان و زبان‌آوران وامانده و دانشمندان درمانده و همه به ناتوانی خود معترفند. یعنی همه که جمع بشوند با تمام قدرت نمی‌توانند یک فضلی از فضائل امام را بگویند.
خداوند به نور خود جامعه‌ی ما را متوجه جایگاه امامان بگرداند تا شرایط تحقق جامعه‌ی اسلامی فراهم گردد و بستر وقوع بندگی خدا ظهور کند.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»