با توجه به مباحثی که گذشت - مبنی بر اَحسنبودن نظام هستی- میرسیم به اینکه محال است در عالَم هستی امامی که کاملترین شکل هدایت را انجام بدهد موجود نباشد. توجه به این امر نتایج فوق العادهای در پی دارد، مثل اینکه میگویند در محضر فلان عالم موضوعی طرح گردید که هزار نکته برایمان روشن شد، توجه به حضور انسان کامل در هستی از همان نکتهها است. اگر رسیدید که حتماً خداوند عالیترین شکل هدایتش را از طریق واسطهی فیضِ بین ارض و سماء، برای ما محقق میکند دیگر در آن شرایط به دنبال کشف راز خواهید بود و نه نفی راز. نفی رازی که دنیای مدرن گرفتار آن شده و روحیهای پیدا کرده که تلاش میکند هر حقیقتی را نفی کند و یا به سطحیترین شکل تبدیل نماید، همه به جهت آن است که راه اُنس با آسمانِ غیب را بر روی خود بسته است، تا حدّی که میگویند: پیامبران نابغههایی هستند با همان دانش بشری! بعضیها هم ممکن است خوشحال شوند که فرهنگ غربی پیامبران را نابغه بداند، غافل از اینکه آنها با این تعبیر رسول الله بودن آنها را نفی کردهاند.
اگر رسیدید به این که امام صورت عالیهی هدایت الهی است پس آنچه لازمهی صورت عالیهی هدایت الهی است امام دارد. ممکن است بفرمائید در مصداق امام اختلاف داریم، این در ابتدای امر مهم نیست، اگر متوجه شویم خداوند حتماً صورت عالیهی هدایتش را به بشر میدهد، به راحتی روشن میشود مصداق شخصیتی که حامل خصوصیات عالیترین هدایت باشد جز اهل البیت(ع) نخواهند بود. بنده به شما قول میدهم اگر کسی فهمید معنی عالیترین هدایت به چه شکل میتواند باشد، محال است اختلاف کند که انسانی با این خصوصیات غیر از امیرالمؤمنین(ع) میتواند باشد. مشکل مسلمانان در صدر اسلام این شد که نتوانستند متوجه باشند هدایت الهی تا کجاها باید وسعت داشته باشد وگرنه هرگز به امیرالمؤمنین(ع) پشت نمیکردند. به همین جهت امام رضا(ع) در وصف امام ابتدا روشن میکنند که امام: «كَامِلُ الْحِلْمِ مُضْطَلِعٌ بِالْأَمْرِ عَالِمٌ بِالسِّیَاسَةِ» حلم او کامل و جهت مدیریت جهان آگاهی کامل دارد و سیاست را به معنی واقعی آن میداند. حلم کامل امام به این معنی است که کاری از او سر نمیزند که سکینه و آرامشش از دست برود، چون مبانی کارها را میشناسد و میداند هر کاری از کجا شروع شده و به کجا ختم میشود. در نظر بگیرید کسی مزرعهی بسیار بزرگی دارد و حصار محکمی اطراف آن کشیده، حال اگر گوسفندی در آن مزرعه از دست صاحب مزرعه فرار کند مسلّم او دست و پایش را گم نمیکند چون میداند در هر حال از مزرعهی او بیرون نخواهد رفت و لذا کاملاً آرامش خود را حفظ میکند. امام به جهت علم و تسلط کلی بر عالم به معنی واقعی حلم دارد و آنچنان ارادهاش به اذن الهی نافذ است که هیچ جریانی نمیتواند بر ارادهی او غلبه کند. بقیه اگر بخواهند حلم داشته باشند به نور حلمِ انبیاء و اولیاء میتوانند به حلم برسند. به جهت آن حلم و علم است که میفرمایند امام: «مسْتَحِقٌّ لِلرِّئَاسَةِ» حق امام است که ریاست جامعه را به عهده گیرد.
ممکن است شبههای برای دوستان پیش آید که چرا ائمه(ع) اصرار دارند حکومت بر جامعه حق آنها است؟ اول باید روشن شود این یک حق شخصی نیست بلکه حق علمی است. یک پزشکِ متخصص وقتی میبیند یک آدم عادی بدون آنکه اطلاعاتی از یک بیماری داشته باشد نظرهایی میدهد که بیماریِ بیمار را شدیدتر میکند، شرافت علمی او اقتضا میکند که بگوید آقا حق شما نیست اینطور نظر بدهید، حق من است. آیا اینجا میخواهد خود را مطرح کند و یا وظیفه دارد ساحت علم را حفظ نماید؟ ائمه(ع) متوجهاند بشر نیاز به هدایت بزرگی دارد که خدا در اختیار آنها گذاشته که اگر اِعمال شود زیباترین زندگی قدسی ظهور میکند و ظلم بزرگی به بشریت شده که کسانی بر او حکومت میکنند که هیچ کمکی به تعالی او نمینمایند، نه عالم تکوین را میشناسند و نه عالم تشریع را، غافل از این که تمام دستورات شرعی ریشهی تکوینی دارد. حال اگر کسی جایگاه تکوینی این دستور را بشناسد میداند که در چه شرایطی این دستور مطابقِ با حقیقت است و در چه شرایطی مطابق نیست.
وجود مقدس پیامبر(ص) در آخرین حج سعی داشتند یک حج کاملِ جامعی را تبیین کنند که پس از آن مسلمانان بتوانند سالهای سال آن را ادامه بدهند. طرف میآمد میپرسید یا رسول الله من به جای اینکه این کار را اول انجام دهم عمل دیگری را بر آن مقدم داشتم، حضرت با توجه به جایگاه باطنی و حقیقت حج روشن میکردند که اشکال دارد یا نه و بسیار پیش میآمد که میفرمودند: «لا بأس» اشکال ندارد. زیرا حقیقت و باطن حج را میشناختند، نظر میکردند به آن حقیقتِ باطنی و این صورت را با آن تطبیق میدادند و میفرمودند این عمل تو صورتی است که با آن حقیقت تطبیق دارد. این آن علمی است که بشر نیاز دارد و فقط در اختیار ائمه(ع) است و بر این اساس میفرمایند حق ما است که حکومت بر بشر را در اختیار داشته باشیم تا بشر گمراه نشود و عبادات و اعمال او مطابق حقایق باطنی انجام گیرد. در این راستا میفرمایند: امام «مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ» یعنی اطاعت او واجب است و سعادت بشر را در پیش دارد.