تربیت
Tarbiat.Org

امام و امامت در تکوین و تشریع
اصغر طاهرزاده

جلسه‌ی چهارم (برکات وجود امام و ضرورت آن)

بسم الله الرّحمن الرّحیم
همان‌طور که مستحضرید حضرت امام رضا(ع) ذهن‌ها را در موضوع امامت متوجه مقامی کردند که فوق‌العاده متعالی است، تا اولاً: افق شخصیت انسان‌ها به یک الگوی متعالی نظر کند، ثانیاً: معلوم شود که خداوند برای راهنمایی بشر نمونه‌هایی را پرورانده که هیچ ضعف و نقصی در شخصیت آن‌ها نیست و از نظر کمال انسانی در فعلیت محض قرار دارند. قرآن می‌فرماید: «یَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»(29) در روز قیامت هر امتی را با امامش می‌خوانیم. یعنی شخصیت هر کسی در امام و الگو و تمنّا و غایت عینی او ارزیابی می‌شود، در قیامتی که محل نمایش شخصیت حقیقی هر انسان است به این شکل شخصیت هرکس ظهور می‌کند. حال یک وقت مردم امامی را که خدا برایشان قرار داده است انتخاب می‌کنند و الگوی شخصیتی خود را آن امام قرار می‌دهند و یک‌وقت فردِ عادی را به عنوان غایت شخصیت خود می‌پذیرند و سعی می‌کنند شکل زندگی خود را با او منطبق ‌کنند، در این صورت خود را در مرتبه‌ای متعالی‌تر از آن چه هستند قرار نداده‌اند و ثمره‌ای از زندگی زمینی خود نخواهند برد.
وقتی پذیرفتیم خداوند علاوه بر نبوت و شریعت، امامت را هم به بشریت داده تا همه‌ی زمینه‌های بلوغ او را فراهم کنده، دیگر غایت شخصیت خود را یک انسان عادی انتخاب نمی‌کنیم. زیرا در نظام اَحسن که خداوند حکیم خلق کرده آنچه که بهترین است خلق شده است و بهترین شرایطِ هدایت بشر آن است که علاوه بر مکتبی متعالی، نمونه‌های متعالی که نمونه‌ی فعلیت‌یافته‌ی آن مکتب است، دائماً مدّ نظر باشد. زیرا در شخصیت پیامبر(ص) بیشتر جنبه‌ی نبوت است که می‌درخشد و نوبت به نظر به جنبه‌ی امامت آن حضرت نمی‌رسد و ظهور نبوت اجازه به ظهور امامت و «هدایت به امر» نمی‌دهد. 23 سال فعالیت برای طرح شریعت اسلام فرصت زیادی نیست که برای وجود مقدس پیامبر اسلام(ص) امکان داشته باشد نمونه‌های عملی زوایای اسلام را نشان دهند و چیزی را فروگذار نکنند. بر این اساس است که می‌گوئیم در نظام احسن حتماً بشر نیاز دارد که نهایی‌ترین شکل هدایت برایش محقق بشود.
نهایی‌ترین شکل هدایت آن است که شریعت به عنوان راه‌کار الهی در جمال انسان کامل صورت عملی و کاربردی به خود بگیرد وگرنه در همان حدّ نظری متوقف می‌شود و در همه‌ی مناسبات زندگی مسلمانان جریان نمی‌یابد. نمونه‌ی‌ آن را شما در زندگی اکثر مسلمانان مشاهده می‌کنید که در عین پذیرش اسلام و قرآن هرگز اراده‌ای جهت حاکمیت دین در نظام اجتماعی در آن‌ها ظهور نکرد و در طول سالیان طولانی حاکمان اموی و عباسی را که علناً مشروب می‌خوردند، تحمل کردند و در صد ساله‌ی اخیر نیز با حاکمان سکولارِ دست‌نشانده‌ی غرب کنار آمدند. البته بعد از انقلاب اسلامی تذکری جهت نفی این حاکمان در جهان اسلام پدید آمد. در حال حاضر هم که متنبه شده‌اند، عده‌ای می‌خواهند مدیریت کشور‌های اسلامی را به صورت طالبانیسم ادامه دهند که هیچ نسبتی با نظام امامت ندارد و عملاً از برکات چنان نظامی محرومند چون جایگاه امامت را نشناخته‌اند تا هرکس را به جای امام نپذیرند.
نمونه‌ی ساده و ملموس این تفاوت را در سده‌ی اخیر می‌توانید مشاهده کنید که آتاتورک در ترکیه جهت حاکمیت نظام لائیک به میدان آمد و رضاخان را نیز با همان نیت در ایران به میدان آوردند. ولی مسلمانان در ایران به جهت نظر به مقام قدسی امامت، رضاخان را تحمل نکردند و دولت انگلستان به جهت فشار افکار عمومی او را از ایران خارج کرد ولی مردم مسلمان و بی‌امامتِ ترکیه هنوز هم نتوانسته‌اند آثار اندیشه‌ی لائیکِ آتاتورک را از سر خود باز کنند به‌جز در سال‌های اخیر، آن هم به جهت تأثیری که از انقلاب اسلامی گرفتند.
وقتی جبهه متفقین به ایران حمله کرد اولین هواپیما که بمب‌هایش را در شمال ایران بر زمین ریخت، به جهت تنفر عمومی از حکومت رضاخان، دولت رضاخان سقوط کرد. او از تهران تا اصفهان کف ماشین سواری‌اش خوابیده بود که کسی او را نبیند، به کرمان رفت و از طریق بندرعباس از ایران خارج و به جزیره‌ی موریس تبعید شد و همان‌جا هم مُرد. ملاحظه کنید چگونه فرهنگی که منور به نور امامت است، نمی‌تواند رضاخان را بپذیرد. نگاه شیعه به افقی است که برای ادامه‌ی اُنس با آن افق امثال رضاخان را مزاحم می‌بیند، چیزی که اگر جهان اسلام متذکر آن شود به سرعت به آن روی می‌آورد. کافی است سایه‌ی سیاه تبلیغات امویانِ دیروز و وهابیون امروز از ذهن‌ها و اندیشه‌های جهان اسلام برداشته شود. اگر با کوچک‌ترین حرکت شرایط عوض شود جهان اسلام به سرعت به اسلام امام خمینی(ره) نظر می‌کند چون صورت کامل‌تری از اسلام است. حضرت امام رضا(ع) با توجه به این قاعده سخن می‌گویند که اگر جهان اسلام جایگاه امامت را بشناسد و متوجه باشد نبوت و امامت دو حقیقت هستند که باید به هر دوی آن‌ها ایمان داشت، به کلی نسبت به دینداری خود تجدید نظر می‌کند. همان‌طوری که در دوره‌ی معاصر بعضی از اندیشمندان اهل سنت تجدید نظر کردند.