تربیت
Tarbiat.Org

امام و امامت در تکوین و تشریع
اصغر طاهرزاده

امام؛ زمام دین

حضرت رضا(ع) در توصیف جایگاه امامت می‌فرمایند: «إِنَّ الْإِمَامَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ» امام، زمام و عنان دین و عامل نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزت مؤمنین است. حضرت موضوعاتی دقیق و کاربردی را مطرح می‌فرمایند تا روشن شود دین خدا بدون امام به درستی مدیریت نمی‌شود و به آن نتیجه‌ای که باید برسد نمی‌رسد. به این معنی امام «زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ» است و این که می‌فرمایند: «صَلَاحُ الدُّنْیَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ» یعنی دنیا بدون امام به فساد کشیده می‌شود. عنایت بفرمائید حضرت نفرمودند: دنیا بدون دین به فساد کشیده می‌شود، فرمودند امامت موجب صلاح دنیا و عزت مؤمنین می‌شود. پس ممکن است آداب دینی بین مردم باشد ولی نه دنیای آن‌ها اصلاح شده باشد و نه عزت آن‌ها تأمین گردد.
امروزه کشورهای مسلمان در عین آن که آداب مسلمانی را انجام می‌دهند بهره مطلوب را از مسلمانی خود نمی‌برند. این مشکل به خاطر آن است که کسانی پیشوایی جامعه را به عهده گرفته‌اند که هیچ جنبه‌ی قدسی در باطن خود ندارند. وگرنه مردم که چندان مقصر نیستند، مقصر اصلی کسانی‌اند که بدون داشتن شایستگی لازم رهبری جامعه‌ی اسلامی را به عهده گرفتند و مردم را فریب دادند و به همین جهت ائمه‌ی هدی(ع) مردم را خیلی مقصر نمی‌دانند و به ما دستور دادند با مسلمانانِ غیر شیعه نیز مراوده داشته باشیم. شخصی خدمت امام صادق(ع) عرض کرد کسانی که ولایت شما را قبول ندارند مسلمانند؟ حضرت فرمودند بله مسلمانند. دختر به آن‌ها بدهید و پسر از آن‌ها بگیرید و با آن‌ها زندگی کنید. منتها اگر امام معصوم در صحنه‌ی مدیریت جامعه بود مسلمانی آن‌ها به شکوفایی می‌رسید و عالی‌ترین بهره را از مسلمانی خود می‌بردند.
عرض بنده این است که دینِ منهای امامت نمونه‌اش آن چیزی است که شما امروز در کشورهای مسلمان ملاحظه می‌کنید. آیا مقصد رسول خدا(ص) از آوردن اسلام همین بود که فعلاً هست که در مصر و ترکیه و الجزایر و تونس با چنین حاکمانی امور خود را می‌گذرانند؟ این‌که چند فرقه در گوشه‌ای، بریده از جریان‌های اجتماعی به نورانیت اخلاقی دست یافته‌اند که مقصد شریعت بزرگی مثل اسلام به حساب نمی‌آید، آن هم به ‌طوری‌که آن فرقه‌ها امیدشان از این‌که اسلام بر کل جامعه حاکم بشود قطع شده و اسلام را فقط در امور فردی پذیرفته‌اند. مردم کشورهای اسلامی به خصوص شمال آفریقا بعد از این که امیدشان از این قطع شد که اسلام با حاکمان غیر سکولار در امور جامعه ادامه یابد، با ورود در حلقه‌های عرفانی، اسلام را در حدّ امور فردی پذیرفتند و سرنوشت مسائل آموزشی و صنعتی خود را به فرهنگ غربی سپردند که ذاتاً ضد دینی است. آن‌ها از این طریق خواستند لااقل خودشان را از ظلمی که در مدیریت جامعه اعمال می‌شد نجات دهند، مدیریتی که حاصل آن، این‌همه فسادی است که در کشورهای اسلامی جریان دارد.
شرایط طوری نیست که مردم با انگیزه‌ی حاکمیتِ دستورات دین سرنوشت جامعه‌ی خود را در دست داشته باشند. اکثریت بالإتفاق مردم مصر می‌خواهند گذرگاه رفح بر روی مردم مظلوم غزه باز باشد ولی اسرائیل و حسنی مبارک نمی‌خواهند. با توجه به امثال این امور است که حضرت می‌فرمایند تا امامت در صحنه نباشد دنیای مردم اصلاح نمی‌شود و مسلمانان عزت لازم را پیدا نمی‌کنند. عزت واقعی با حضور خدای عزیز محقق می شود، قرآن می‌فرماید: «إنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعاً»(30) همه‌ی عزت از آن خداوند است پس اگر خداوند در صحنه‌ی مناسبات جامعه ظهور یابد عزت به صحنه می‌آید و این محقق نمی‌شود مگر از طریق امامی که واسطه‌ی فیض بین خدای عزیز و مردم است. آیا مصیبت از این بالاتر که مسلمانان به آن عزتی که خداوند وعده داده است هنوز نرسیده اند به جهت پیشوایانی که هیچ رابطه‌ای با خدای عزیز ندارند و عزت را در گناه می‌جویند؟ به تعبیر قرآن: «أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ»(31) عزت را با رجوع به گناه و معصیت خدا دنبال می‌کنند. و برای ساده‌ترین مسائل ملت باید دشمنان اسلام تصمیم بگیرند. آیا آثار جدا شدن از امامانی که خداوند برای جهان اسلام تعیین کرده از این روشن‌تر باید باشد؟
می‌فرمایند: «الْإِمَامُ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی» امام ریشه‌ی اسلام بالنده و شاخه‌ی سربلند آن است. اسلام یک حقیقت بالنده است که ریشه‌ی آن امام است همچنان که شاخه‌های اسلام از طریق امام سربلند می‌شود و گسترش می‌یابد. لذا وقتی امام از مدیریت جهان اسلام حذف شود دیگر برای اسلام نه ریشه‌ی پایداری می‌ماند و نه شاخه‌ی بالنده‌ای، درخت خشکیده‌ای می‌شود که بهترین تعبیر برای آن تعبیر امیرالمؤمنین(ع) است که بعد از رحلت رسول خدا(ص) فرمودند: «الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً»(32) اسلام را چون پوستین وارونه پوشیدند. که نه‌تنها دیگر گرم نمی‌کند، ترسناک هم خواهد بود. همه‌ی این تعبیرات برای آن است که روشن شود اگر جایگاه مسلمانی در عالم هستی می‌تواند جایگاهی بزرگ و شرافتمندانه‌ باشد، آیا بدون حضور امامت رسیدن به چنین جایگاهی ممکن است؟ جایگاهی که بتوانیم با دینی ریشه‌دار و بالنده به سر بریم؟ اگر امام معصوم به عنوان تمنّای نهایی دینداری در جلوی چشمانمان نباشد نظرها به رضاخان و آتاتورک می‌افتد. تعجب نمی‌کنید چرا هنوز عده‌ای تحت عنوان سلطنت‌طلب از روزگار رضاخان یاد می‌کنند و یا بعضی از روشنفکرانِ ترکیه اصرار دارند سنت آتاتورک در ترکیه پابرجا بماند؟
بعد از حذف علی(ع) از صحنه‌ی جامعه، برای جامعه‌ای که شدیداً از نبودن چنین امامی رنج می‌برد، رهبرانی ساختند و به صورت تصنعی صفات و فضائل علی(ع) را به آن‌ها نسبت دادند(33) و ای کاش با این کار مشکل جامعه حل می‌شد. از یک طرف روایت ساختند که رسول خدا(ص) فرموده‌اند: «خداوند هیچ چیز در سینه‌ی من نریخت مگر آن را در سینه‌ی ابابکر ریخت»، از یک طرف انس بن مالک می‌گوید: «در زمان خلافت ابابکر یک یهودی از او سؤالاتی کرد که او از جواب‌دادن عاجز ماند. مسلمانان خواستند به آن مرد یهودی آسیب برسانند که ابن عباس گفت: با این مرد به عدالت رفتار نکردید، اگر پاسخ او را دارید بدهید وگرنه او را به نزد علی ببرید تا پاسخ او را بدهد و علی(ع) پرسش او را جواب داد».(34) نتیجه این می‌شود که جوانان اهل سنت، در چنین فضایی نمی‌توانند مزه‌ی امامت قدسی را بچشند. از ابی‌العدیس روایت شده: ما نزد عمر بودیم که مردی آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین! «الْجَوَارِ الْكُنَّسِ»(35) چیست؟ پس عمر با شلاق بر عمامه‌ی او زد تا عمامه‌ از سرش افتاد و گفت: «حروری»(36) هستی؟(37) و نیز از انس بن مالک روایت شده که عمربن خطاب صبیغ کوفی را به جهت سؤال از مشکله‌ای قرآنی آنقدر شلاق زد تا خون از پشتش جاری شد.(38) در حالی که امیر المومنین(ع) می‌فرمایند: «سَلُونی قَبل أن لا تَسألونی، و لن تسألوا بعدی مثلی»(39) سؤال کنید از من پیش از آن که از من نپرسید و هرگز بعد از من مانند مرا نخواهید یافت تا بپرسید. معلوم می‌شود امامتِ جامعه باید در اختیارکسی باشد که حتی اگر در وسط میدان جنگ از او در مورد توحید سؤال می‌شود نه‌تنها جواب می‌دهد، در جواب آن کسی هم که به طرف اشکال می‌گیرد مگر حالا وقت این سؤال‌ها است می‌فرماید: ما جنگ می‌کنیم برای این‌که اندیشه‌ی توحیدی گسترش یابد.
وقتی به جملات حضرت رضا(ع) توجه شود می‌فهمیم هر بلایی بر سر جوامع اسلامی آمده به جهت عدم حاکمیت امام معصوم است و این‌طور نیست که بتوان برای جامعه، امام ساخت وگرنه با حاکمانی روبه‌رو می‌شویم که اگر از «الْجَوَارِ الْكُنَّسِ» از آن‌ها بپرسیم کتک می‌خوریم! آیا جوان اهل سنت حیران نمی‌شود که چگونه خلیفه‌ای که این همه فضائل برای او نقل کرده‌اند در مقابل ساده‌ترین سؤال این قدر خشم به خرج می‌دهد؟ مسلمانان برای بهره‌مند‌شدن از بهترین شریعت الهی نیاز به امامی دارند که قرآن از آن خبر داده و گرفتاری جوانان اهل سنت آن است که نمی‌دانند چگونه با این نیاز کنار بیایند و صفاتی را که شایسته‌ی امامت مسلمین است با چه کسانی تطبیق دهند. شاید بتوان گفت سخت‌ترین شرایط را در حال حاضر جوانان متدین اهل سنت دارند. دکتر ادریس حسینی از اساتید دانشگاه‌های تونس در کتاب «راه دشوار هدایت» چنین مشکلی را در مورد خودش ترسیم می‌کند و این‌که چه شد که بالأخره شیعه‌بودن را انتخاب کرد. شما خود را به جای جوانان اهل سنت بگذارید که می‌خواهند امام مسلمین، وارستگی‌های فوق العاده‌ای داشته باشد تا معنی جانشینی پیامبر(ص) بر او تطبیق کند.