در هر صورت تأکید حضرت رضا(ع) که میفرمایند خداوند امامت را با قراردادن در ذرّیهی اهل صفا و پاکی عظیم شمرد، قابل توجه است و به این آیه اشاره میکنند که: «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ»(18) خداوند فرمود: و ما به ابراهیم، اسحاق را دادیم و یعقوب را به عنوان نوادهی ابراهیم(ع) مزید بر آن کردیم و همهی آنها از صالحین بودند. حضرت رضا(ع) موضوع صالح بودن فرزندان ابراهیم(ع) را پیش میکشند که شرط امامت است و لذا خداوند در مورد آنها میفرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدینَ»(19) و ما آنها را امام قرار دادیم، به امر ما هدایت میکنند و فعلِ خیر و اقامهی نماز و دادن زکات را به آنها وَحی کردیم. ملاحظه میفرمائید که بعد از نام بردن حضرت اسحاق و یعقوب(ع) به عنوان فرزندان حضرت ابراهیم(ع)، موضوع امامت آنها را به میان میآورند و اینکه این امامت دارای خصوصیات و نشانههای خاصی است. خصوصیات آنها صالحبودن و عابدبودن و وَحیِ فعل خیر و وَحیِ اقامهی نماز و ایتاء زکات است. میفرماید: «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» آنها را امام قرار دادیم که به امر الهی هدایت کنند. این ویژگی از خصوصیات بسیار مهم در مورد مقام امامت است و بیشتر نظر به جنبهی تکوینی آنها دارد تا جنبهی تشریعی. زیرا «امر» در قرآن یک نوع تصرف تکوینی است که در موردش میفرماید: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ»(20) همانا «امرِ» خدا این است که چون چیزی را اراده کند، بگوید بشو و میشود. وقتی میگوید امامان به «امر» هدایت میکنند یعنی قدرتی به آنها داده شده که به هنگام هدایتِ افراد، وقتی اراده کنند شخصی هدایت بشود، میشود. این نوع هدایت، مثل هدایت در نبوت نیست که تشریعی باشد، بلکه یک نوع تصرف قلبی در هدایت افراد است، چیزی که بحمدالله شیعه به نور ائمه(ع) از آن بهرهها برده و اینچنین در طول تاریخ و امروز در دنیا درخشیده است، همین که شما امروز به امامی معصوم نظر دارید، با توجه به چنین هدایتی - یعنی هدایت به امر- امام در جان شما تصرف تکوینی میکنند.
با توجه به ابتدای آیهای که امام رضا(ع) مطرح میکنند معلوم میشود چرا خداوند در وصف حضرت اسحاق و یعقوب(ع) به عنوان فرزندان حضرت ابراهیم(ع) میفرمایند: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» و رابطهی بین امامت آنها و هدایت به «امر» را پیش میکشد تا انسانها متوجه شوند جایگاه امامتی که در ذرّیهی ابراهیم(ع) قرار داده شده کجا است. و نقش تکوینی آن در تصرف قلبها چه اندازه است و به این دلیل باید «امر» در «هدایت به امر» را به صورت هدایت تشریعی ندانست چون آن را مختص مقام امام کرده در حالی که هدایت تشریعی مربوط به نبی است و مختص به امام نیست. علاوه بر آن، ادامهی آیه نیز کمک میکند تا معلوم شود آن هدایت یک نوع هدایت خاصی است، زیرا در ادامهی آیه میفرماید: «أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ» ما فعلِ خیرات را به آنها وَحی کردیم، که این مقام فوق تشریع است چون نفرمود به آنها وَحی کردیم که فعل خیر انجام دهند، فرمود: خودِ فعلِ خیر را به آنها وَحی کردیم، یعنی فعل آنها وَحی الهی است، نه اینکه به آنها وَحی شد که فعل خیر انجام دهند.
یک وقت بنده به شما میگویم راست بگو و راستگفتن را به شما توصیه میکنم و شما با اختیار و انتخاب خود راستگفتن را میپذیرید و عمل میکنید، ولی یک وقت در قلب شما تصرف میکنم تا شخصیت شما عین راستگفتن شود و فعل راستگفتن را به شما میدهم. در قرآن میفرماید: «وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ»(21) و پروردگار تو به زنبور عسل وحى كرد كه از پارهاى كوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست مىكنند خانههایى براى خود درست كن. این نوع وحی، وَحی تکوینی یا وَحی فعل است، یعنی به زنبور عسل نگفتند که خودت تشخیص بده و انتخاب کن که مثلاً در کندوها عسل بگذاری یا نه، بلکه فعلِ زنبور عسل، وَحی خدا است، به همین معنی فعلِ امام، وَحی خدا است. توجه داشته باشید چنین مقامی را از خودمان به امام نسبت نمیدهیم، ظاهر آیه چنین است و بهترین برخورد با آیه این است که آن را با ظاهرش معنی کنیم و اگر ظاهرش جوابگو نبود تأویلش کنیم یا چیزی را در تقدیر بگیریم. صریح و ظاهر آیه این است که: «أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ» به امامان فعل خیر را وحی کردیم، بر همین اساس وقتی میفرماید: فعلِ اقامهی نماز را به امام وَحی کردیم، امام عین نماز میشود. ممکن است بفرمائید این باعث میشود ائمه(ع) یک شخصیت جدای از بقیهی افراد داشته باشند، حقیقتاً هم همینطور است، و از آن جهت که نمونهی کاملاند چه اشکال دارد جدا از دیگران باشند، و از آن جهت هم که بشرند مثل دیگران زندگی کنند؟ مگر پیامبر خدا(ص) از یک جهت نمیفرمایند: «أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ»(22) من بشری هستم مثل شما و از جهت دیگر میفرمایند: «یُوحَى إِلَیَّ» مگر این که به من وحی میرسد؟ اینکه پیامبر خدا(ص) مثل ما است، نصف آیه است، نصف دیگر آیه این است که در مقامی است غیر از مقامی که ما میتوانیم باشیم.
دو نفر از علمای بزرگ نجف نشسته بودند بحث میکردند - بحث عالمانهی دو مجتهد- آن یکی به دیگری گفت: من نفهمیدم، آن آقایی هم که چای میداد گفت من هم نفهمیدم. آیا آن نفهمیدن با این نفهمیدن یک اندازه است؟ یک کلمه میگوئیم پیامبر(ص) بشری مثل ما هستند ولی آیا این بشربودن با آن بشربودنی که هیچ جهتگیری به سوی حقیقتِ وَحی الهی ندارد مساوی است؟ آیا اینکه میفرماید پیامبر(ص) مثل ما بشر است، به معنی تأیید مکتب لیبرالیسم است؟ در مکتب لیبرالیسم همهی انسانها مساویند از طرفی همه محترماند، پس همهی فکرها محترم است. یعنی پستترین فکر با عالیترین فکر هر دو محترماند! اینکه به شما میگویند «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»(23) هرکدام از شما که با تقواتر است گرامیتر است، میخواهند شما در دام آن مکتب نیفتید. حرف لیبرالیسم این است؛ شما که میگوئید خدا هست، چیز بدی نیست مثل این است که بگوئید بادمجان خوشمزه است. او هم که میگوید خدا نیست چیز بدی نیست، مثل این است که بگوید بادمجان خوشمزه نیست، هر دو فکر محترم است. در حالیکه این حرف صحیح نیست حقیقتاً عالم بر مدار حقایق میچرخد و اگر پیامبر و امام جنبهای بشری دارند، که دارند، جنبهای خاص دارند که فوق بشر است و در این رابطه امام، عین نماز است. و نمازِ هرکس با نماز امام مقایسه میشود.
براساس جایگاه خاص مقام امام است که علامه طباطبایی(ره) طهارت مطرح شده در سورهی احزاب را طهارت تکوینی میدانند. قرآن میفرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا»(24) خداوند اراده کرده فقط از شما اهل البیت هرگونه آلودگی را بردارد و شما را در طهارتی خاص قرار دهد. چون طبق آیه خداوند به اهلالبیت(ع) طهارتی خاص داده، غیر از طهارت تشریعی که برای همه اراده کرده است. این طهارت، طهارت تکوینی است، مثل طهارت ملائکه. هر چند از جهت نفس ناطقه خودشان باید عبادت و شبزندهداری کنند تا این طهارت را حفظ نمایند.
حضرت امام رضا(ع) روی امامت به عنوان یک مسئلهی خاص تأکید دارند که دارای خصوصیات خاص به خودش میباشد و خداوند در آخر آیهی مربوط به امامت حضرت اسماعیل و اسحاق و یعقوب میفرماید: آن امامان «وَ كانُوا لَنا عابِدِینَ» و آنها برای ما عبادت میکردند. یعنی در عهد الست نشان دادند عین بندگی هستند و در همین رابطه از روزی که به دنیا آمدند از طرف خداوند در یک مواظبت خاص قرار داشتند تا بتوانند امامت خود را حفظ کنند. حضرت در ادامه میفرمایند: «فَلَمْ تَزَلْ تَرِثُهَا ذُرِّیَّتُهُ (ع) بَعْضٌ عَنْ بَعْضٍ قَرْناً فَقَرْناً حَتَّى وَرِثَهَا النَّبِیُّ(ص) فَقَالَ اللَّهُ إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا» نسل حضرت ابراهیم(ع) آن مقام را پیوسته و قرن به قرن از یکدیگر ارث بردند، تا نوبت به پیامبر اسلام(ص) رسید، پس خداوند فرمود: سزاوارترین مردم به ابراهیم این پیامبر و آنهایی هستند که به او ایمان آوردند. با توجه به این امر سؤال این است، آنهایی که به ابراهیم(ع) نزدیکاند کدام باید امام باشند، جز آنهایی که در عین ایمان به رسول خدا، از ذرّیهی او میباشند؟ به همین جهت حضرت(ع) در ادامه فرمودند: «فَكَانَتْ لَهُمْ خَاصَّةً» پس امامت را مخصوص فرزندان رسول خدا(ص) قرار داد و در آن رابطه «فَقَلَّدَهَا النَّبِیُّ(ص) عَلِیّاً (ع)» رسول خدا(ص) عهد امامت را به عهدهی علی(ع) گذارد.
حضرت امام رضا(ع) جای امامت را مشخص کردند و سیرش را روشن نمودند تا روشن شود امامت چیز سادهای نیست که بشود از زندگی بشر بیرون برود و باز بشر به سلامت زندگی کند. إنشاءالله بعداً روشن میشود آن کسی که باید به ما فرمان بدهد باید تمام دل ما را برده باشد و قطب جان ما باشد تا در نظام احسن، زیباترین شکلِ ارتباط وِلایی و وَلایی برقرار گردد. وَلایت یعنی عشق و وِلایت یعنی فرمانروایی. زیباترین شکلِ دستوردادن، دستوردادن کسی است که جان ما در گرو او باشد و همهی خوبیهای هستی در نزد او، تا با توجه به همهی خوبیها دستور دهد. خداوند چنین دنیایی خلق کرده است و براساس حکمتش عالیترین شکلِ تحقق هر چیزی را محقق نموده است. در نظام اجتماعی وقتی وِلایت و وَلایت متحد باشد عالیترین شکل زندگی اجتماعی محقق شده و حتماً چنین چیزی را خداوند برای بشر اراده کرده است.
خداوند به حقیقت امیرالمؤمنین(ع) شرایطی را فراهم نماید که وَلایت و وِلایت در حاکمیت حضرت صاحب الامر، (عج) هر چه سریعتر ظهور یابد.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»