بسم الله الرّحمن الرّحیم
همان طور که مستحضرید حضرت امام رضا(ع) مقام امامت و جایگاه آن را ترسیم و تفسیر فرمودند. تا اولاً: معلوم باشد که بشر در امور مدیریتی جامعه باید به کجا نظر کند. ثانیاً: بتواند بلاهایی را که به جهت غفلت از امام و امامت بر سرش میآید درست تحلیل نماید و بداند ریشهی مشکلات کجا است. به همین جهت بعضی از متفکران وقتی میخواهند علت شکستهای جهان مدرن را تحلیل کنند با هوشیاری تمام، ذهنها را متوجه مدیریتی مینمایند که میخواهد جامعه را بدون اتصال به عالم قدس مدیریت کند. از آن جایی که این متفکران میدانند رمز نجات جامعه کجا است، شکستها را هم درست تحلیل میکنند. وگرنه مثل بعضی از روشنفکرها برای رفع مشکل، عامل مشکل را رشد میدادند. همینطور که با ایجاد سرعتِ بیشتر می خواهند مشکلاتی را حل کنند که شتاب و سرعت ایجاد کرده. آیا علت یک مشکل میتواند عامل نفی آن مشکل باشد؟ مدیریت غیر قدسی هر اندازه تلاش کند تا مشکلات بهوجود آمده را رفع کند مشکلات جدیدی میآفریند.
بحث به اینجا رسید که حضرت میفرمایند: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَدٌ وَ لَا یُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا یُوجَدُ لَهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِیرٌ» امام یگانهی روزگار است، نه کسی در حدّ اوست و نه میشود کسی را معادل او دانست و با او مقایسه کرد.
از نکاتی که باید انسان در جان و فکر خود رشد دهد، توجه قلب است در هر موضوعی به جنبهی یگانهی آن موضوع. همانطور که انسان در خالقیت، جهت اندیشهی خود را به خالق مطلق میاندازد که حقیقت یگانه در امر خالقیت است، در سایر امور هم اگر انسان جنبهی یگانهی آن امر را طلب کند قلب خود را درست جلو برده و آن را طوری تربیت کرده است که خیالات پراکنده نمیتوانند آن را مشغول کنند. در کمال انسانی هم موضوع همین طور است و هرکس باید به حقیقت یگانهی انسانیت نظر کند که او انسان کامل یا عین کمال انسانی است.
خداوند قلبی به انسان داده که میتواند به جنبهی یگانهی موجودات نظر نماید، به طوریکه از جنبهی وجود، نظر خود را به وجود مطلق بیندازد و از جنبهی انسانی نظر خود را به انسان کامل سوق دهد، زیرا وجود هر موجودی به وجود مطلق ختم میشود و کمال هر انسانی به انسان کامل. همانطور که در خداشناسی باید قلب را طوری تربیت کرد که متوجه وجود مطلق و کمال مطلق شود، باید آن را طوری تربیت نمود که در امور انسانیت متوجه انسان کامل بگردد. دل انسان میداند یک حقیقت یگانهای در رابطه با کمال انسانی هست و به طرف آن گرایش دارد زیرا طلبِ بدون غایت محال است، پس اگر سرشت ما طوری سرشته شده که در انسانیت متوجهی یک انسان یگانه است، نظر به غایتی دارد که در مرتبهی بالاتری از انسانیت قرار دارد. به همین معنی محبت به ائمه(ع) در قلب همهی انسانها به صورت مکنون هست و انسانها نظر به حقیقت یگانهای از انسانیت دارند که ائمه(ع) مصداق آن میباشند. بنابراین ممکن نیست که در انسانیت، یک انسان یگانهای که هر زمانی قلب انسانها به سوی اوست، در عالم نباشد. این همان چیزی است که در برهان عقلی اثبات میشود که انسانیت یک حقیقت ذاتی است و نه یک مفهوم اعتباری. مثل دیوار و خیابان نیست که هیچ ذاتی ندارند، بلکه مثل رطوبت است که ذات دارد و در انتها به چیزی ختم میشود که عین تری است. تری اشیاء به اعتبار ما نیست، به جهت ذاتی است که آن ذات عین تری است. از طرفی ذات هر چیزی جنبهی یگانهی آن چیز است و آن ذات، یک حقیقت یگانه است و لذا از نظر تربودن، دو ذات نداریم. تمام تریها همان آب است، چیز دیگری جز آب تر نیست. خیلی چیزها مثل روغن و جیوه روان و سیال است ولی هیچکدام تر نیستند. همینطور برای انسان هم یک ذات انسانی هست که تمام انسانیتِ انسانها به آن ذات انسانی یا انسان کامل ختم میشود.(70) چون انسانیت مُشَکَّک است، یعنی شدت و ضعف دارد، یک حقیقت وجودی است و نه یک مفهوم اعتباری.
انسانیت حقیقتاً یک موجودیت است که دارای شدت و ضعف است اما دیوار شدت و ضعف بر نمیدارد، نمیتوانی بگویی این دیوار از آن دیوار از نظر دیوار بودن شدیدتر است. چون دیوار بودن از نظر وجودی چیزی نیست که بخواهد شدت و ضعف بردارد، ماهیتی است که انسانها اعتبار کردهاند. اما «نور» خودش یک چیز است - ما اعتبار نکردهایم نور، نور باشد- نور یک واقعیت خارجی است، به همین جهت هم شدت و ضعف برمیدارد. هر وقت برای چیزی شدت و ضعف مطرح باشد آن چیز به «وجود» بر میگردد و اگر در مورد انسانیت میتوان شدت و ضعف مطرح کرد حکایت از آن دارد که «انسانیت» یک حقیقت وجودی است. به همین جهت میتوانیم بگوئیم حضرت امام خمینی(رض) از فلانی انسانتراند. از طرفی از آنجایی که هر ذاتی یک حقیقت یگانه است که پرتوها و جلوات مختلف دارد، انسانیت همهی انسانها پرتو حقیقتِ انسانیت یا انسان کامل است. همانطور که در عالم ماده در مورد آب، تمام تریها به یک تری ختم میشود و بقیهی رطوبتها از آن ذاتی است که عین تری است. منتها در مثال آب پرتو و یا جلوهی نازله معنی ندارد برعکس انسانیت یا وجود که هر وجودی از آن جهت که وجود است پرتوی از وجود مطلق است.