وقتی متوجه شدیم انقلاب اسلامی با پشتوانهی مکتب اسلام و با نگاهی که تشیع به عالم دارد، وارد تاریخ شده است، میبینیم از این به بعد همهچیز معنی جدیدی به خود میگیرد، به طوری که هر حرکتی یا در اردوگاه انقلاب اسلامی است و یا متعلق به اردوگاه مقابل است. تا دیروز به راحتی خانوادهها گرفتار غربزدگی میشدند ولی هیچ معنی مشخصی از آن غربزدگی مطرح نبود تا جایگاه آنها را تعیین کند، ولی با طرح فرهنگ انقلاب اسلامی، موضوعِ بیگانهبودن فرهنگ غربی ظهور کرد، از این بهبعد معلوم است حرکات و افکاری که تحت تأثیر غربیها ظهور کند یک بیماری است و با روح جامعهی اسلامی هماهنگ نیست. اینجا است که فضای جایگزینی ارزشهای اسلامی به جای ارزشهای غربی جای خود را باز میکند و حتی گروههای غربزده تظاهر به وفاداری به ارزشهای انقلابی مینمایند و از این طریق ناخواسته هضم فرهنگ دینی میشوند.
ما در اسلام افرادی را داشتهایم که با انگیزههای دینی حرکتی را شروع کردهاند ولی چون حساب شده کار را شروع نکردند و با پشتوانهی دینی لازم به صحنه نیامدند پس از مدتی که رهبر آن حرکت کشته شد آن حرکت متوقف گشت. در همین راستا حضرت صادق(ع) در عین این که به نیت زید بن علی و فرزندان یحی بن زید احترام میگذارند، آنها را از مبارزه علیه بنی امیه در آن مقطع بر حذر میدارند، و در دوران معاصر در عین احترام به شخصیت و نیت مرحوم میرزا کوچک خان جنگلی نمیدانم چرا ایشان در آن مقطع از روش مرحوم مدرس پیروی نکرد. میل مقدس برای واردشدن در یک حرکت کافی نیست. آیا میتوان حرکت امام خمینی(ره) را با حرکت مرحوم میرزاکوچکخان مقایسه کرد؟ نمیخواهم زحمات و دلسوزیهای آنها را نادیده بگیرم، گلهی بنده آن است که مگر خداوند برای امثال خیابانی و میرزاکوچک خان جنگلی و ژنرال محمد تقی پسیان، مرحوم آیتالله مدرّس را به عنوان مجتهدی صاحب مکتب که ریشه در فرهنگ اهل بیت(ع) داشت، نگذاشته بود، چرا بی مدرس حرکت کردند؟ مدرّسی که حتی انقلاب اسلامی ما از او تغذیه میکند و جلو میرود. مرحوم مدرس در زمان خود بهترین عملی را که باید انجام دهد انجام داد، و اگر نیروهای متدین اطراف او را گرفته بودند به نتیجه بهتری میرسید.
اگر تصور کنیم حضرت امام خمینی(ره) یک شخصیت کاریزمایی است و پیرو آن، انقلاب اسلامی هم صرفاً ظهور احساسات مردمِ وفادار به امام خمینی(ره) است، دیر یا زود از وفاداری به انقلاب باز میمانیم، به خصوص که هنوز انقلاب اسلامی نتوانسته است حضور فرهنگی خود را در مناسبات اقتصادی و آموزشی جامعهی ایرانی ظاهر کند. در حالی که اگر ذات و گوهر انقلاب اسلامی را از یک طرف، و خاستگاه تاریخی آن را که ریشه در فرهنگ اهل بیت(ع) دارد، از طرف دیگر بشناسیم، نه تنها از طریق انقلاب اسلامی به غرب بر گشت نمیکنیم، بلکه سعی میکنیم تا فرهنگ انقلاب اسلامی در مناسبات اقتصادی و آموزشی جامعه هرچه بهتر جا باز کند و از معضلاتی که غرب برای مردم پیش آورده، آزاد شویم.