با توجه به مثالهای فوق معنی خودآگاهی نیز روشن شد، حال عرض بنده آن است آنهایی که حقانیّت یك انقلاب را میشناسند، ولی فقط در حدّ آگاهی نسبت به حقانیت آن هستند، نمیتوانند نسبت خود را با انقلاب آنطور که شایسته است تنظیم کنند و بهرهای را که میتوان با ارتباط با انقلاب اسلامی برد، ببرند، زیرا انسانها طوری باید با انقلاب اسلامی یگانه شوند که بتوانند ارتباطی شایسته با آن برقرار کنند. و این نیاز به چیزی مافوقِ آگاهی دارد، باید نسبت به انقلاب به خودآگاهی رسیده باشند، که آن عبارت است از آن نوع آگاهی كه به عمق جان انسان سرایت كرده باشد، و به جای علم حصولی نسبت به آن، با علم حضوری ارتباط پیدا کرد، در آن صورت است که انسان با بودن انقلاب اسلامی احساس میکند سراسر وجود خود را به آن گره میزند.
وقتی متوجه باشیم ریشه و باطن انقلاب یک حقیقت قدسی است و به غدیر متصل است و خداوند آن را در هجدهم ذیحجه سال یازدهم هجری ظاهر نموده، دیگر نمیتوان ناظر انقلاب بود، همانطور که اگر کسی ناظر بر حادثه کربلا باشد، نهتنها هیچ بهرهای از آن نمیبرد، بلکه انسانیت خود را نیز لگدمال میکند.
حضرت امام خمینی(ره) خودشان نسبت به نهضتی که پدید آوردند کاملاً در خودآگاهی بودند، و میدانستند به عنوان یک وظیفهی الهی باید به آن دل بسپارند و جانشان را به آن گره بزنند. ایشان در سالهای 1341 و1342 به اكثر علمای بزرگ نامه نوشتند و فجایعی را كه در شُرُف انجام بود و میرفت تا ریشهی اسلام را خشک کند، به آنها گوشزد كردند و همهی آن بزرگان هم سخنان امام را قبول میكردند ولی بسیاری از آنها به صورتی كه امام(ره) قدم پیش گذاشتند جلو نیامدند. زیرا در عین اینکه آنها هم مثل امام نسبت به مشكلات آگاهی داشتند، ولی آن خودآگاهی كه در امام بود در آنها نبود، به عبارتی حرکت امام(ره) را در جان خود احساس نمیکردند، هرچند آن حرکت را حرکت مثبتی میدانستند و اگر فرصتی پیش میآمد آن را تأیید مینمودند. ولی امام(ره) مشكل زمانه را میشناسند و متوجه میشوند اسلامی که با جانشان گره خورده است در خطر است و باید نهضتی به پا کرد که این اسلام نجات یابد و لذا این نهضت نیز با جان ایشان گره خورده بود. وقتی یک مسلمان نسبت به اسلام در حالت خودآگاهی قرار گرفت و جانش با حق متحد شد دیگر نمیتواند تسلیم ناحق شود، چون میداند نظام هستی، حق است(7) و جریانها و یا فعلهای ناحق در نظام هستی جایی ندارند و نباید به آنها جا داد و یا نسبت به بودنشان سكوت كرد.
نمونهی عالی خودآگاهی و دل آگاهی نسبت به حق، اهل بیت پیامبر(ع)اند كه هرگز نمرهی قبولی به جریانهای باطل ندادند و طوری عمل كردند كه هرگز انحرافاتِ زمانهشان نتوانست حق جلوه كند - البته برخورد حكیمانهی آنها با باطل غیر از تأیید باطل بود، برخوردهای تند و آنارشیستی كه اعتراضهای كورِ بیثمری است از ساحت ائمهی معصومین(ع) جدا است- عمده روحیهی حقگرای آن ذوات مقدس است که جای هیچ گونه تأییدی برای باطل باقی نمیگذارد.
وقتی روشن شد كه خودآگاهی نسبت به حقیقت، لازمهی شعور متعالی و قلبی است و هرگز اجازه نمیدهد باطل به میدان بیاید و حق فرسوده و خاموش شود و انسان ناظر باشد، معلوم میشود در صورتی که نسبت ما با انقلاب از نوع خودآگاهی باشد، شور انقلاب در جان ما پایدار میماند و از برکات آن بهرهمند میشویم. اگر خواستید پاسدار واقعی انقلاب باشید باید نسبت به حقانیت انقلاب از مرحلهی آگاهی یک قدم جلوتر بیایید و به مرحلهی خودآگاهی برسید تا اولاً: روح انقلاب را درست شناخته باشید و فقط در محدودهی شناخت پوسته آن متوقف نشوید، ثانیاً: با روحیهای که حکایت از دلدادگی نسبت به انقلاب دارد، در عین حرکات حكیمانه، با تمام وجود همه زندگی را در جهت پاسداری از انقلاب صرف كنید، و چون همهی زندگی خود را میخواهید صرف انقلاب اسلامی نمایید گرفتار روشهای مقطعی، عجولانه و سطحی نمیشوید. نمونهی آن را در مقابلهی امام(ره) با موانعی که برای انقلاب پیش میآمد میدیدید. ایشان با تأمّلی طولانی و به حكم وظیفهی الهی، وارد میدان میشدند، در مقابله با نظام شاهنشاهی در سالهای اول به شاه نصیحت میكردند، با اینکه بهتر از همه بدیهای شاه را میشناختند، و بهخوبی میدانستند تا شاه هست همین خودفروختگیها هست، و نیز میدانستند كه در این راه موانع طاقت فرسایی، مثل زندان و اعدام در كار است، با اینهمه برای از بینبردن موانع، سعهی صدر، صبر و پایمردی شكست ناپذیری را از خود نشان دادند، لذا با توجه به خودآگاهی خاصی که نسبت به نهضت خود داشتند از نصیحت شروع كردند ولی آرامآرام جلو آمدند تا كار را به انتها رساندند و نهضت را به پیروزی رساندند.
علت اینکه حضرت امام خمینی(ره) در هیچ مرحلهای سست نشدند آن بود که در شخصیت خود بنای حذف ناحق را نهادینه كرده بودند و لذا نه یأسی برایشان پیش میآمد و نه خستگی، چون همه زندگی خود را در عین خودآگاهی نسبت به اسلام، در یگانهشدن با حق و تنفر از باطل شکل داده بودند، حتی اگر در بین راه رحلت میکردند از نظر ایشان وظیفه به خوبی انجام شده بود.