یکی از صورتهای توطئه علیه انقلاب اسلامی غیر منطقی جلوهدادن اندیشهی ولایت فقیه است، تا مردم تصور کنند آن اندیشهی فاقد ساختار عقلی و علمی است و نتیجه بگیرند اگر از طریق اندیشه ولایت فقیه با فرهنگ غربی مقابله شود، مقابلهی عقیمی خواهد بود، زیرا بنا به تبلیغات غربیها، از یک طرف اندیشهی غربی یک اندیشه عقلانی است و نه احساساتی، و از طرف دیگر اندیشهی ولایت فقیه یک اندیشهی غیر عقلائی و احساساتی است! میگویند: همانطور که کلیسا نتوانست اندیشهی غیر عقلانی خود را بر اندیشهی کپرنیک در مورد نجوم تحمیل کند، و کشیشان از علم غربی شکست خوردند، روحانیون هم با اصرار بر اندیشهی ولایت فقیه، از نظام لیبرال دموکراسی شکست میخورند. در حالی که هرگز این دو موضوع قابل مقایسه نیست و به واقع اگر اندیشهی ولایت فقیه یک حرف بیپشتوانه است نباید وسایل ارتباط جمعی دنیا اینهمه در مقابل آن به تلاطم باشند و همه سعی خود را بکند که صدای این اندیشه به گوش مردم دنیا نرسد.
اندیشهی ولایت فقیه میگوید باید خدا بر مناسبات اجتماعی و فردی انسانها حکومت کند، زیرا خالق انسانها نیازهای حقیقی انسانها را میشناسد و به عنوان رب العالمین، شرایط برآوردن آن نیازها را فراهم میکند. خداوند از طریق انبیاء دستورات خود را در جوامع بشری جاری مینماید و در زمان غیبتِ پیامبران و ائمهی معصومین(ع) کارشناسانی که توان کشف حکم خدا را از متون دینی و سیرهی پیامبران و ائمه(ع) دارند باید جهت کلی جوامع را به دست گیرند، و مسلّم این اندیشه بهتر از تئوری شکستخوردهای است که معتقد بود نظرات ژانژاکروسو و منتسکیو و جان لاک امور جامعه را مدیریت کند.