تربیت
Tarbiat.Org

امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) و خودآگاهی تاریخی
اصغر طاهرزاده

عهد ورود به اصالت‌ها

عهد امام خمینی‏(ره) زمان نمایاندن حقیقت پایدار محمدی است، تا انسان‌ها از اصیل‌ترین عهد خود با حقیقت غافل نگردند. امام خمینی‏(ره) به بشریت آموخت كه در عصر حاضر با همه ظلماتی که بر عالم حاکم است، چگونه می‌توان بر عهد خود با خدا پایدار ماند و خود را از اضمحلال در فرهنگ غربی نجات داد. او به خوبی اندیشه‌ها را متوجه کرد که چگونه نظام شاهنشاهی با هر چه غرب‌زده‌تر کردن ملت، راز پایداری و عزت آن‌ها را نشانه رفته‌ است، لذا تذکر می‌داد، به خود باشید و بر اسلام پافشاری کنید تا بمانید.
عهد امام خمینی‏(ره) عهد ماندن بر كشش ها و كوشش ها وگرایش های انسانی است، با ماندن بر عهد امام خمینی‏(ره) در فضای اصالت‌های خود، وارد حیات طیبه خواهیم شد و از آن‌همه از خود بیگانگی - به طوری که بیگانه را خود بپنداریم و خودی را بیگانه به شمار آوریم- نجات می‌یابیم. به قول مولوی وقتی اصالت‏های خود را بشناسیم كار خود می‌كنیم و نه كار بیگانه، در نتیجه در زمین دیگران خانه نساخته‏ایم كه بعد از مدتی متوجه باشیم از تلاشهایمان هیچ بهره‏ای نگرفته‏ایم. می‏گوید:
در زمین دیگران خانه مكن

كارخود كن كاربیگانه مكن

از آن‌جایی که اسلام انسان‌ها را به فطرتشان دعوت می‌کند، پایداری به عهد پیامبر(ص)، پایداری بر فطرت انسانی است، و امام خمینی‏(ره) در عصری که هجوم از خود بیگانگی، عالم را فرا گرفته بود، انسان‌ها را به عهد محمدی(ص) دعوت کرد تا انسان‌ها بر حقیقت خود پایدار بمانند. همان‌طور که پایداری بر عهد پیامبر(ص) مایه‌ی استواری مسلمانان است، تا هر روز بادی آن‌ها را نلرزاند و همچون خس و خاشاك به هر طرفی نكشاند.
پایداری بر عهد خمینی‏(ره) راه کار امروزین پایداری بر عهد محمدی(ص) است. وقتی ما در هر نمازی با یاد پیامبر خدا(ص) خود را در عهد آن حضرت پایدار نگه می‌داریم دیگر گرفتار بی‌هویتی و روزمرگیها نخواهیم شد و با استحکامی که پیدا می‌کنیم، حادثه‏ها ما را به سوی خود نمی‌کشانند تا از اهداف اصلی باز بمانیم، به گفته‌ی مولوی:
مر سفیهان را رباید هر هوا

زانكه نَبْوَدْشان گرانی قوا

اگر ملاحظه می‌فرمایید؛ غرب‌زدگی موجب می‌شود که انسان در هیچ کاری ثبات شخصیت نداشته باشد، علت آن در بریده‌شدن آن فرهنگ از حقایق ثابت و جداماندن از عهدی است که باید با شخصیت‌های ثابت برقرار کرد. این‌ها هیچ استواری و استحكامی در زندگی ندارند چون حقیقتی را نمی‌شناسند تا با دنبال‌نمودن آن، خود را معنی کنند، به دنبال ناکجاآبادها در حرکتند، بدون آن‌که تعریفی از آن‌ها داشته باشند. در حالی كه وقتی معلوم شد حقیقت انسان بندگی است و انسان متوجه نمونه‌ی عالی بندگی شد و هر روز به خود متذکر گردید که «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ». هم راه را پیدا کرده و هم رونده‌ی آن را، و با شهادتی که بر رسالت او می‌دهد عهد خود را با آن عبدِ پروردگار استحکام می‌بخشد، و هرگز از آن عهد سر بر نمی‌تابد، و از این طریق در آنچنان ثباتی از شخصیت قرار می‌گیرد که هیچ حادثه‌ای او را متزلزل نمی‌کند، زیرا با نمود اصیل‌ترین بُعد خود که همان بندگی است، هم‌عهد شده است. وقتی انسان چنین فرهنگی را شناخت و متوجه شد نیاز روح اوست که عهد خود را با بندگی، با خدا محکم کند، در هر زمانی آن کسی را که بیشتر متوجه چنین عهدی است می‌شناسد و با پیوند با او عهد خود را با خدا تجدید می‌کند، و امام خمینی‏(ره) متذکر عهد عبودیت انسان‌های این عصراند که از طریق پیامبر خدا(ص) به بشریت رسیده است و غفلت از عهدِ با ایشان، غفلت از عهد عبودیتی است که انسان‌ها با خدای خود بسته‌اند.
در دوره‏ای كه تبلیغ کرده بودند دوره‌ی دینداری گذشته است، چه رسد به دوره‌ی حكومت دینی، و سمت و سوی همه‌ی تبلیغات جهانی به این‌سو بود كه دین نه تنها نمی‏تواند حكومت كند، بلکه امور انسانی را نیز نمی‌تواند سر و سامان دهد، امام خمینی‏(ره) حجتی شد تا بشر از غفلت بزرگی که مراکز قدرت و ثروت بر او تحمیل کرده بودند، به در آید و این درست وقتی مطرح شد که شکست تمدن غربی در سر و سامان‌دادن امور جوامع به‌خوبی آشکار شده بود، تا آن‌جا که نسبت به اصیل‌ترین ابعاد روحی و روحانی انسان بی‌تفاوت گشته آن‌ها را به حاشیه برده بود، با گسترش تمدن غربی نه خانواده دیگر می‌تواند نقش خود را درست ایفاء کند و نه دین در فضای آن فرهنگ، نیازهای معنوی انسان‌ها را می‌تواند برآورده سازد، عملاً نیاز به چنین ابعادی را خفه کردند تا انسان‌ها مثل حیوان در زندگی ماشینی در پائین‌ترین مرتبه از مراتب انسانی، حیات خود را ادامه دهند. آنقدر انسان را از اهداف عالیه غافل نموده‌اند که حتی نمی‌داند برای از دست‌دادن چه چیز باید اعتراض کنند. تمدن غربی به این معنی سراسر در انحطاط و بحران افتاده، بدون این‌كه به راهی برای رهایی بیندیشد.