از آنجایی که در مدینهی اَهْواء، امیال نفسانی انسان محور همه چیز است، حتی دین هم بازیچهی کثرتگرایی بشر میشود، نظریهی پلورالیسم مطرح میگردد و در آن حال به جای این که دین تکلیف بشر را تعیین کند، فرهنگ مدرنیته تکلیف دین را روشن مینماید. و به جهت روح حسّی که دارد، فرقی بین دین الهی با مکتبهای ارتباط با ارواح و جادوگری گذارده نمیشود، چون در نگاه پلورالیستی هیچ حقیقت معنوی وجود ندارد تا یکی حق باشد و دیگری باطل، و لذا نباید یکی از آنها خود را برتر از دیگری بداند. با این دیدگاه پرستش خدای واحد از طریق دینِ نبوی از روح زمانه رخت بر میبندد.
در متن فرهنگ غربی سؤال میشود: «ما باید در خدمت دین باشیم، یا دین در خدمت ما؟» درحالیکه در این سؤال غفلت مهمی نهفته است، غفلت از اینکه دین یعنی حکم خدا، و سر سپردگی انسان به آن و اینکه خود را جهت نایلشدن به قرب الهی که مقصد اصلی هر انسان است، در خدمت دستورات الهی قرار دهیم. در طرح اینکه گفته میشود: «دین باید در خدمت بشر باشد»؛ نحوهای از روحیهی استکباری نهفته است و انسان محور در آن حاکم است در حالی که انسان عین تعلق و ربط به خداست و هویت او با ارتباط با خدا معنی مییابد.