تربیت
Tarbiat.Org

امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) و خودآگاهی تاریخی
اصغر طاهرزاده

تفاوتِ جهل، آگاهی و خودآگاهی

حتماً می‌دانید که ما نسبت به هر پدیده‏ای یا جاهل هستیم و یا نسبت به آن آگاهی داریم و یا علاوه بر آگاهی، خودآگاهی هم داریم.
در حالت اول؛ انسان نسبت به آن پدیده هیچ نحو آگاهی واقعی ندارد تا بتواند جایگاه آن را در زندگی خود و جهانی که در آن زندگی می‌کند، بشناسد. مثلاً در مورد انقلاب اسلامی نمی‏داند كه این انقلاب در حال حاضر در چه شرایطی از زندگی خود و تاریخ به‌سر می‌برد.
در حالت دوم؛ یعنی آگاهی نسبت به پدیده، انسان به طور مجمل و مبهم واقعیت آن پدیده را می‏شناسد، ولی به پائین‏ترین درجه از وجود آن آگاهی دارد، مثل آگاهی بعضی از انسان‌ها نسبت به اسلام، كه فرد می‏پذیرد اسلام یك دین الهی است و به‌واقع هم از طرف خدا توسط شخص نبی به مردم رسیده است، و به اسلام هم علاقه دارد ولی حاضر نیست زوایای آن را طوری بنگرد كه بخواهد آن را به عنوان یك حقیقت در كل زندگی‏اش پیاده كند. یا مثل بعضی‌ها كه روی هم رفته نسبت به انقلاب آگاهی خوبی دارند و حتی آن را پذیرفته‌اند، اما نمی‌توانند جایگاه آن را طوری بشناسند که تمام زندگی و شخصیت خود را به آن گره بزنند، و یا مثل نظر و آگاهی بعضی‌ها که نسبت به فرهنگ مدرنیته کاملاً منفی است و می‏دانند زندگی مدرن، حیات معنوی و آرام انسانی را از آن‌ها ربوده است ولی با این اندازه آگاهی نمی‏توانند عملاً در مقابل آن مقاومت كنند و تصمیم بگیرند سرنوشت خود را از آن جدا نمایند. این به جهت آن است كه این‏ها، در مرحله‌ی آگاهی نسبت به آن موضوع هستند، ولی در مرحله‌ی سوم یعنی خودآگاهی نیستند که جان خود را با آگاهی خود یگانه نمایند. یا در جریان سقیفه بنی‏ساعده كه خیلی‏ها می‌دانستند مسئله ی دیگری باید به میان ‌آید و حتی وقتی حضرت فاطمه(س) به در خانه انصار می‏رفتند همه اقرار می‏كردند كه حقْ غیر از آن چیزی است که اتفاق افتاد ولی در جواب می‏گفتند کاری است که شده، اگر علی(ع)‏ زودتر می‏آمد ما با او بیعت می‏كردیم. چنانچه ملاحظه می‏كنید با این که می‌دانند حق چیز دیگری است ولی آن اندازه آگاهی که از موضوع دارندآن‌ها را به نفی سقیفه نمی‏كشاند، به عبارت دیگر خودآگاهی نسبت به موضوع ندارند كه بر اساس آن بتوانند به هر قیمت جریان را تغییر دهند.