باید باقی به عهد امام خمینی(ره) شد تا در دورانی که زندگی سخت بیمعنا شده است، معنی پیدا کند و این با تطبیق آرمانهای زندگی با نگاهی که ثابتِ عصر به عالم و آدم دارد، ممکن میشود. اگر چنین تطبیقی صورت گیرد شعور حضرت روح الله(ره) در حدّ ظرفیتی که دارید بر جان شما سرایت میکند، و اساساً دل بستن به یک انسان متعالی چنین خاصیتی را دارد، چه رسد که آن انسان در مقام جمع اسمای لطف و قهر الهی باشد که در اثر جمع آن اسماء عارفی حماسی شود که چون مولایش علی(ع) هم اهل اشک و إنابه است و هم اهل مبارزه و جهاد.
انسانهایی که دچار کثرتزدگی شدهاند و بهرهای از مقام جمعالجمعی ندارند، نمیتوانند از روحانیت و معنویتی که اشاره به وحدت عالم وجود دارد، استفاده کنند. امام«قدسسره» نمونه بسیار خوبی از مقام جمعالجمعی هستند، که اصطلاحاً به آن مقامِ وحدت میگویند. آیا مقام وحدت از این بالاتر که او توانسته است اندیشهی عرفانی واقع در کتاب مصباح الهدایه و روحیهی حماسی جنگ با آمریکا را جمع کند؟ یعنی در عین ورود به عمیقترین حالات و معارف درونی و عرفانی در کتاب مذکور، بتواند با آمریکا به عنوان بیرونیترین بیرونیها، بجنگد؟ با نزدیک شدن به چنین روحیهای برکاتی بسیار بالاتر از برکاتی که با عرفانِ فردگرا حاصل میشود، به دست میآید. کسی که توانسته است عمق غیب، و عمق شهود و ظهور را جمع کند و گرفتار کثرت هم نشود، بسیار به پیامبر اسلام(ص) نزدیکتر از کسی است که در یکی از رشتههای دینی مثل عرفان یا فقه تلاش کرده باشد، چنین کسی به مقام توحید نزدیکتر است و به همان اندازه که توحیدی است از مقام ثبات و بقاء بیشتری بهرهمند است.
مبانی تمدن جدید در روابط اجتماعی براساس حذف دین بنا شده است که این به واقع به معنی مقابله با تمام انبیاء و اولیاء الهی است، و متأسفانه طی چند قرن اخیر جای خود را در عالَم باز کرده و بلای جدیدی را به دنبال خود برای بشریت به همراه آورده است. اینکه ملاحظه میکنید در شرایط موجود حفظ جوانان از فساد، بسیار مشکلشده و از آن طرف هم با بحرانهای اقتصادی و اجتماعی روبهروئیم، همه و همه مربوط به تاریخ چهارصدسالهی اخیر است، قبلاً بشر در کلیت زندگی، با چنین معضلاتی روبرو نبود، در بستری که دین پدید آورده بود بشر زندگی خود را به جلو میبرد، تاریخ جهان، تاریخِ دینداری مردم بود. ولی امروز جهان در شرایط خاصی قرار دارد، مثل کسی است که تمام لباسهایش پارهپاره شده و باد برده است و یک مقدار برگ به دور خود پیچیده و تازه میگوید: زنده باد برگها. او از خود نمی پرسد چه شد که چنین شرایطی پیش آمد؟ ابتدا باید از خود بپرسیم چرا جهان چنین وضعیتی پیدا کرده است که انسان باید نگران زندگی کردن خود باشد و از همه طرف گرفتار انواع تهدیدهای اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی شده است؟ مگر چنین وضعی طبیعی است؟
مسلّم جهان در وضع طبیعی خود به سر نمیبرد، جهان در وضع طبیعی خود نظر به احکام الهی دارد و بیش از آن که با زمین زندگی کند با آسمان معنویت زندگی میکند و از برکات آن عالم برخوردار میشود. در آن شرایط است که هر گونه انحرافی به خوبی نمایان میشود و به سوی تعادل برگشت می نماید. حتی در طول سال های بعد از انقلاب هر وقت دولتهایی بر سر کار بودهاند که در کنار تلاشهایی که باید از نظر اجرایی انجام دهند، نظرها را به سوی معنویات معطوف میداشتند، به جامعه در راستای برونرفت از بحرانهای اخلاقی، اقتصادی که حاصل غربزدگی است، کمک میکردند. اساساً این یک قاعده است که هرچه حاکمیت دینی در جوانب مختلف بیشتر به صحنه آید، به همان اندازه فرهنگ کفر منفعل و بدهکار میشود.