امام خمینی(ره) اصل انقلاب اسلامی را به همین صورتی كه ملاحظه میكنید، با آن شعور الهی كه داشتند و با توجه به فهمی كه نسبت به امروز جهان دارا بودند، مطرح كردند. ایشان خیلی زود متوجه شدند هر چه بشر امروز ضربه خورده و به انحطاط افتاده به جهت آن است که از حکومت دینی فاصله گرفته است، و فلسفهی سیاسی انقلاب با چنین مبنایی شکل گرفت که متذکر عالم معنویت و قدس باشد، و لذا صِرف پایدارماندن انقلاب اسلامی، عین مقابله با كل نظام مدرنیته است. مگر میشود کشوری حكومت دینی به معنی واقعی را مطرح كند و با كلّ نظام سكولارِ مدرنیته درگیر نباشد و یا فرهنگ مدرنیته راضی به وجود آن باشد و جهت از بینبردن آن برنامهریزی ننماید؟ بودن حكومت دینی در هر جامعهای به معنی مقابله با چهار صدسال تفکر سکولاریتهای است كه از رنسانس شروع شده، اندیشهای که فعلاً به بحران و انحطاط افتاده است، چون مدعی بود: خِرَد انسانی برای زندگانی اجتماعی كافی است.
در تفکر غربی، دین یك حالت فردی و شخصی است بین انسان و خدا! بدون آن که آن خدا در امور جامعه نقشی داشته باشد و جامعه ملزم به اجرای احکام الهی باشد. عنایت داشته باشید که در تفکر سکولار از دین به معنی رابطه با خدا استقبال هم میشود ولی عنان اجتماع نباید به دست دین و انبیاء الهی باشد، ریشهی مقابلهی غرب با اسلام به جهت روح اجتماعی اسلام است و نه اعتقادات فردی مسلمانان.
ما باید متوجه باشیم با چه بُعدی از ابعاد دشمن درگیر شدهایم، تا بفهمیم دشمن از چه بُعدی به مقابله با ما آمده است. به عبارت دیگر باید بفهمیم دشمن از چه بعدی با ما دشمنی میكند، وقتی روشن شد به خاطر نفسِ حكومت دینی ما با ما درگیر است، دیگر همهی حرکات دشمن را میتوانیم تحلیل کنیم و در مقابله با نقشههای او غافلگیر نمیشویم. برای دشمن غربی ما هیچ مشکلی نیست که علوم سکولار غربی همچنان در کشور ما ادامه یابد و یا کارشناسانی مرجع نظر مردم باشند که مطابق روح سکولار غربی بیاندیشند و جامعه را جلو ببرند، وجود آن نوع از علوم و این نوع کارشناسان نه تنها مزاحم موجودیتِ غربی نیست، بلکه عامل تثبیت غرب است و اینها پلی میشوند تا جوانان ما از انقلاب اسلامی عبور کنند و به سوی غرب سیر کنند. آنچه از نظر غرب نباید در دل انقلاب اسلامی ریشه بگیرد نوع نگاهی است که اسلام به عالم و آدم دارد که با انقلاب فرهنگی به معنی واقعی آن محقق میشود و هنوز نشده است.