در یک جمعبندی و به عنوان نتیجهگیری خدمت عزیزان عرض میکنم، تا زمانی که از درون تغییر نیافته باشیم و تصمیم نداشته باشیم حقیقتاً خود را از ظلمات دوران نجات دهیم، ارتباط ما با امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی، ارتباطی گسسته و ناهماهنگ است، نه امام خمینی(ره) را به عنوان یک شخصیت جدّی و پایدار میپذیریم و نه انقلاب اسلامی را درست میفهمیم.
در حال حاضر و در شرایطی که فرهنگ ظلمانی مدرنیته سراسر روح و روان جوامع بشری را فرا گرفته است، یک راه بیشتر برای عبور از آن ظلمات به سوی نور نیست و آن هم بهرهمندشدن از شور انقلابی است که در متن فرهنگ تشیع نهفته است وگرنه در عین ایرانیبودن و شیعهبودن، با بیتفاوتی، گرفتار همان حالتی خواهیم شد که غربزدگان در آن قرار میگیرند، چون در شرایطی که فرهنگ غربی حاکم است، بیتفاوتی نسبت به شور انقلاب اسلامی، عین باقی ماندن در آن فرهنگ است.
هنر شما است که بتوانید اضمحلال انسانهایی را که به فرهنگ غربی گره خوردهاند ببینید که چگونه در اوج ناامیدی نسبت به آینده، خود را به دست روزمرّگیها میسپارند، و با دقت هرچه بیشتر نسبت به سرنوشت بشری که به انقلاب اسلامی رجوع نکرده است میتوان متوجه شد انقلاب اسلامی هدیهی خدا است برای نجات از ظلمات مدرنیته. در این صورت حجم و کثرت گمراهان شما را مرعوب قدرت آنها نخواهد کرد، زیرا کثرت گمراهان، از شدت گمراهی نمیکاهد.
انقلاب اسلامی تئوری سیاسی جهانی است که پس از مدرنیته در حال پدیدآمدن است. روشنفکران بریده از انقلاب اسلامی راه خود را از نور به سوی ظلمات کج کردهاند و بدون آنکه متوجه باشند در اختیار فرهنگی قرار دارند که خون حیات انسانیت را میآشامد و انسانها را از حیاتی فعّال و سراسر برکت به حیاتی بیثمر و یأسآلود گرفتار میکند و این نشانهی آن است که فرهنگ غربی جواب حقیقی جان انسانها نیست، جواب جان انسانها اسلامی است که امام خمینی(ره) به صحنه آورده است و این را میتوان به تجربه دریافت.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»