اگر دلیل جدّی داریم که انقلاب اسلامی در آیندهی تاریخ جهان، حضوری فعّال خواهد داشت باید روی مسائل موجود کشورمان و مشکلات آن، طور دیگری برنامهریزی کنیم و متوجه باشیم دیگر نباید نظام آموزشی و اقتصادی خود را در ذیل فرهنگ غربی تعریف نمائیم. زیرا اولاً: انقلاب اسلامی به جهت پشتوانهی اسلامی و شیعی خود، جوابگوی همهی مسائل بشر میباشد. ثانیاً: قدرت حذف رقیب و بیرون آمدن از توطئههایی که دشمنانش طراحی میکنند را دارد و به همین جهت با حضور خود در عرصهی سیاست جهانی خیلی سریع رقیب خود را به چالش انداخت، و میطلبد که عزیزان مسئله را ساده نگیرند. زیرا اگر بانگ بلند توحیدی این قرن درست شنیده نشود، این طور نیست که انقلاب اسلامی جای خود را در جهان معاصر باز نکند، ولی امکان دارد شما از حرکت جهانی انقلاب باز بمانید و گرفتار روزمرگیها و فرهنگ پوچانگاری دنیای مدرن شوید. در آن صورت ما به مزبله تاریخ سپرده میشویم، زیرا تاریخِ این انقلاب گواه است که به جهت حقانیتی که دارد، بهراحتی رقیب خود را به چالش میکشد و مشکلات ذاتیاش را نمایان میکند، در همین راستا آقای کیسینجر میگوید: «مشکلات ما تماماً از زمان خمینی به وجود آمد» چون در مقابل خود رقیبی را میبینند که صرفاً با معادلات مادی که آنها میشناسند، به میدان نیامده تا آنها احساس کنند توان مقابله با او را دارند. حرف کیسینجر این است که یک فکری، تمام برنامههای مدوّنِ بسیار دقیقشان را به هم ریخته است.
بیش از چهار صد سال است غربیها به جهت امید به آینده، برنامههای منظم و درازمدت برای خود تنظیم کردهاند. مثل همان برنامههایی که ما به عنوان سرمایهای بزرگ، در حوزههای علمیهی خود داریم و منجر میشود که بتوانیم مجتهد بپرورانیم و این توانایی به جهت نیاز همهی دورانها به فقه، برای ما نهادینه شده است. فرهنگ مدرنیته با تصور آنکه همهی آیندهی جهان را در اختیار دارد در هر برنامهای به جهانیبودن آن برنامه و به همیشگیبودن آن میاندیشد، که نمونهی سیاسی این نوع برنامهریزی را در خاطرات مستر همفر ملاحظه میکنید که چگونه یک جاسوس انگلیسی تا درجهی اجتهاد در حوزه نجف نفوذ میکند و برای آیندهی جهانِ اسلام برنامهریزی مینماید. این بدیهی است که هر فکر و فرهنگی که خود را در آیندهی جهان احساس کرد سعی میکند ابعاد فرهنگی خود را با دو شاخصهی «همیشگیبودن» و «جهانیبودن» پایهریزی کند و بر اساس همین خصوصیات است که ملاحظه میفرمائید تمام حرکتهای غربیها برای مقابله با انقلاب اسلامی با برنامهی قبلی همراه است و یکمرتبه ما با توطئهی ریشهدار روبهرو میشویم، توطئههایی که از همه تجربههای فرهنگ سلطه برای مقابله با نظام اسلامی بهره برده است.
یکی از شخصیتهای بزرگ غربی که او را پدر غرب جدید بهشمار میآورند، آقای «فرانسیسبیکن» است وی کتابی به نام «ارغنون نو» دارد. این آقا برای کوچکترین تصمیمگیریهایی که باید غربِ جدید انجام دهد برنامه میدهد. وقتی شما نظرات بیکن را در آن کتاب میخوانید باور میکنید که به واقع نطفهی فکری غربِ جدید بر اساس افکار فرانسیس بیکن پایهریزی شده است. همانطور که منطق ارسطو یک نظم فکری برای تمدنهای گذشته بود، «ارغنون نو» منطق فرهنگ مدرنیته است برای ساختن جهان مدرن.
حالا آقای کیسینجر با آن پشتوانهای که امثال بیکن پایهریزی کرده، میگوید ما با این برنامههایی که درتمام زوایای زندگی خودمان پایهریزی کرده بودیم، پدیده ای به اسم امام خمینی(ره) میآید همهی آن برنامهها را به هم میریزد، معنی اینکه عرض میکنم انقلاب اسلامی توان به چالش کشاندن رقیب خود را دارد از این زاویه است. آقای آلوین تافلر یکی از استراتژیستهای کشور امریکاست و در حال حاضر از مشاوران کاخ سفید میباشد، کتابهایش در کل جهان از پر فروشترین کتابها به حساب میآید، او میگوید: امام خمینی با جملهی «ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد» جبههی مبارزه را تغییر داد. و دیگر او است که جبههی مبارزه را تعیین میکند و ارتش اسرائیل را با همین منطق از طریق جوانان لبنان، از جنوب لبنان بیرون کرد، و نهضت حماس را با همین فرمول به امتیاز خواهی از اسرائیل کشاند. یکی از محققین تحقیق خوبی انجام داده است، میگوید سالهای سال کشتههای فلسطینیها نسبت به اسراییل هفتاد و پنج نفر در مقابل یک نفر بود ولی در چند سالهی اخیر کشتههای فلسطینیها نسبت به اسراییل نسبت دو به یک است و این در حالی است که اسرائیل یک کشور تا دندان مسلح است. تافلر میگوید جبههی مبارزه در عصر حاضر را امام خمینی مشخص میکند و آن جبهه با جملهی «ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد» شروع شد چون در این نگاه چیزی بالاتر از محاسبات مادی مدّ نظر قرار میگیرد. در راستای توان انقلاب اسلامی در حذف رقیب، حرف شبکهی تلویزیونی CNN قابل تأمل است که میگوید: «اسلام پس از 14 قرن شاهد یک دوران شکوفایی دوباره است» التفات بفرمایید از چه زاویهای به این جملات باید توجه کرد، در حالی که فرهنگ مدرنیته خود را برای حذف هر رقیبی آماده کرده است، در مقابل ممانعت از شکوفایی دوبارهی اسلام خود را عاجز میداند. اینها بیش از چهارصد سال است برنامهریزی کردهاند تا اسلام را از صحنهی تاریخ بیرون کنند، حالا میگویند: «اسلام نه تنها از صحنه بیرون نرفته بلکه در سرتاسر جهان از مرزهای جغرافیایی عبور کرده است و به یک نظام قانونمند و پرطرفدار برای عبور از زندگی بحرانزدهی کنونی تبدیل شده. در ادامه میگوید: «رنسانسِ اسلامی آغاز شده است». اینها نشان میدهد که در جهان قطببندی جدیدی بهوجود آمده که اسلام به قرائت امام خمینی(ره) در این قطب بندی نقش اساسی دارد. و این به جهت آن است که انقلاب اسلامی بر اساس منطقیترین تفکر، یعنی حاکمیت حکم خدا بر مناسبات فردی و اجتماعی انسانها به صحنه آمده است، آن هم در شرایطی که بشریت دوران دوری از خدا را در دوران معاصر تجربه کرده و به پوچی و نیهیلیسم گرفتار شده است.