تربیت
Tarbiat.Org

امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) و خودآگاهی تاریخی
اصغر طاهرزاده

روش امام خمینی(ره) در مقابله‌ی با غرب

آنچه می‌توان از حضرت امام خمینی(ره) نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی آموخت، ایجاد خودآگاهی نسبت به اسلام است. در این حالت است که می‌توان برکات مسلمانی و انقلابی بودن را در زندگی خود وارد کرد و از بی‌تفاوتی نسبت به حق و حقیقت خود را رهانید و گرفتار زندگی سرد و رفاه‌زده نشد.
امروزه بسیاری از روشنفكران دنیا، چه در آسیا و چه در آفریقا و چه در اروپا، با فرهنگ غرب مخالف‌اند، اما همه‌ی آن‌ها نسبت به آن فرهنگ یكسان موضع گیری نمی‏كنند. عده‏ای فقط می‌دانند زندگی غربی زندگی بدی است، بدون آن که قدمی در جهت برون رفت از آن بردارند، این‌ها بخواهند و نخواهند تمام فرهنگ غرب را پذیرفته‌اند و همه‌ی زشتی‌های آن فرهنگ در زندگی آن‌ها وارد شده است و در عمل با آن‌هایی که نسبت به ضعف‌های فرهنگ غرب جاهل‌اند، مساوی‏ عمل می‌کنند.
گروهی دیگر با فرهنگ غرب مخالف‏اند ولی به جای مقابله با آن به كلی با آن قهر می‏كنند، می‌روند در گوشه‌ای از طبیعت بدون استفاده از وسایل زندگی غربی، زندگی می‌کنند. این‌ها هرگز بنا ندارند در مقابل آن فرهنگ، فرهنگ و تمدنی بسازند که بستر تعالی انسان‌ها باشد بلکه به صورت منفعل در مقابل غرب عقب‌نشینی کرده‌اند.
حضرت امام خمینی(ره) با توجه به خودآگاهی و دل‌آگاهی که نسبت به اسلام داشتند اساساً فرهنگ غرب را به حساب نمی‏آوردند، و معتقد بودند تمدن غرب تجسّم نفس امّاره است، و انسان در آن فرهنگ تمام ساحات‌ الهی‏ خود را از دست می‏دهد و از این جهت باید با تمام وجود در نابودی آن فرهنگ و جایگزینی آن به یك فرهنگ الهی تلاش كرد، ولی واقعیت این فرهنگ را هم نادیده نمی‏گرفتند، چون می‏دانستند اگر باید شمشیر تجاوزی را قطع كرد، باید شمشیر دفاع در مقابل آن تجاوز را به صحنه آورد، و این نوع موضع‌گیری نسبت به فرهنگ غرب سخت‏ترین و حساس‏ترین نوع موضع‏گیری است. چون در این موضع‌گیری نه انسان قهر می‏كند و میدان را برای رقیب خالی می‏نماید، و نه تسلیم می‏شود و به غرب اصالت می‌دهد.
حضرت امام خمینی(ره) با توجه به شناختی که از وضع موجود جهان داشتند مثل کسی عمل کردند که سوار ماشین می‏شود ولی فرمان ماشین را به‌دست می‏گیرد و مسیر را خود انتخاب می‏نماید، یعنی در عین این‌كه از آفات تكنولوژی آگاه است، آن را به عنوان یك واقعیت در زندگی بشرِ امروز می‌پذیرد و می‏داند كه اگر هم انسان باید از شرّ تفكر تكنیكی رها شود و تفكر الهی وارد زندگی بشر گردد، فعلاً نمی‌توان به این تكنولوژی پشت کرد. او در عین آگاهی از آفات تكنیك و تفكر تكنیكی، زمان‌شناس است، و در ازاء آن نوع خودآگاهی که نسبت به اسلام داشتند، و این نوع زمان‌شناسی نسبت به غرب و تکنولوژی، در عین این‌که هرگز هدف الهی نهضت فراموش نمی‌شود از تفکر تکنیکی چشم‌پوشی نمی‌نماید. آری! به صرف آن که فضای غربی، فضای ظلمانی است نمی‌توان نسبت به آن عقب‌نشینی کرد بلکه سوار زمانه می‌شوند تا تحرك اجتماعی و رسالت انسانی خود را به بهترین نحو عملیاتی کنند و اجازه ندهند باطل میدان بگیرد و حق فرسوده و خاموش شود، در عین اصالت‌ندادن به غرب به آن پشت نمی‌کند تا میدان برای آن خالی بماند، از ماشین و برق استفاده می‏كند، ولی هرگز به این تمدن قانع نیست و برای جایگزینی فرهنگ دیگری به جای فرهنگ غرب، برنامه دارد.
امام(ره) خوب می‏دانستند دموكراسی به نحو غربی، اجتماع هوس‌ها و خواسته‌‌های نفس امّاره‌ی اكثریت است، و این دموكراسی با فرهنگ لیبرالی و بی‌بند و باری خود، کاملاً مقابل اسلام است. قرآن به پیامبر(ص) می‏فرماید: «فَاحْكُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهَ وَ لا تَتَّبِع اَهْوائَهُمْ عَمَّا جائَكَ مِنَ الْحَقِّ»؛(8) ای پیامبر بر اساس قرآن كه خدا نازل كرده حكم بكن، و پیرو هوس و هوای مردم مباش، تا از آنچه از طرف خدا آمده است روی برگردانی. امام خمینی«‏قدس‌سره» با خودآگاهی تاریخی كه داشتند و عمیقاً زمانه را می‌شناختند، نیامدند با دموكراسی مطرحِ در عالم غربی مقابله كنند، بلكه آن را در دل فرهنگ اسلامی استحاله كردند و به اصطلاح جمع آراء سرگردان را به آراء ملتِ مسلمان، زیر سقف اسلامیتِ نظام تبدیل نمودند، تا ملت مسلمان در عین اسلامیت، در سرنوشت خود نقش اصلی را داشته باشند، به طوری که با بودن ولایت فقیه نه‌تنها سدموكراسی و نظام جمهوری نفی نشد، بلكه شكل صحیح به خود گرفت، و جامعه‌ی اسلامی از نوعِ نیست‌انگاری‌اش كه هایدگر برای دموكراسی غربی قائل است، مصون ماند. به طوری که نه با دموکراسی مقابله شد و نه تسلیم آن نوع دموكراسی شدیم که روح غربی را به جامعه تحمیل می‌کرد.
حضرت امام خمینی(ره) در عین این‌که جمهوریت را برای نظام اسلامی پذیرفتند ولی طوری آن را مدیریت کردند که با هدف اصلی‌شان که حکومت «الله» بود مغایرت نداشته باشد، زیرا ایشان می‌فرمایند: «مجردِ بودنِ رژیم اسلامی، مقصد نیست. مقصد این است که در حکومت اسلامی، اسلام حکومت کند. قانون حکومت کند و اشخاص به رأی خودشان، به فکر خودشان حکومت نکنند. به کسانی رأی ندهند که خیال می‌کنند خودشان صاحب رأی هستند، خودشان را متفکر می‌دانند، روشنفکر می‌دانند، به این‌ها رأی ندهند. برای این که رأی مردم در مقابل حکم خدا، رأی نیست، ضلالت است.»(9)