تربیت
Tarbiat.Org

امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) و خودآگاهی تاریخی
اصغر طاهرزاده

امام خمینی(ره) و احیاء عهد الهی انسانی

بر اساس فرهنگ پایداری بر عهد محمدی(ص) و توجه به برکات آن است که در نمازها هم كه ذكر الهی در میان است و خداوند فرموده: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْری»؛(19) نماز بپا دارید تا یاد من نمائید، یاد پیامبر(ص) به میان می‌آید، چون با یاد خدا و یاد اولیاء الهی، انسان ماوراء زمان‌زدگی، متوجه عالم بقاء می‌شود و با ذات خود که در تجرد خود، از زمان آزاد است، با حقایق الهی که سراسر حضور و تجرد‌اند، روبه‌رو می‌شود، و در پرتو انوار معنوی آن عالَم در بودنِ خود مستغرق می‌گردد.
امام خمینی(ره) که سال‌ها خود را در عهد الهی و عهد محمدی(ص) پرورش داده بود، در دورانی که می‌رفت تا بشر به کلی از عهد الهی خود محروم شود، به صحنه آمد تا با تذکر به عهد محمدی(ص) و تأکید بر اسلام، عهد الهی انسان‌ها را احیاء کند.
معاویه با جوّسازی و تبلیغات و سیاست‏بازی خواست تا عهد محمدی(ص) را كهنه نماید ولی بر عکس معاویه، امام حسین(ع) وفادار به عهد پیامبر(ص) است و برای او هیچگاه عهد پیامبر كهنه شدنی نیست. به همین جهت پنجاه سال بعد از رحلت پیامبر(ص) آمده است تا سیره جدّش را احیاءكند. معاویه تلاش‌های زیادی كرده تا بگوید دیگر دور و عهد پیامبر(ص) گذشته‏است و دوره، دوره‌ی من است. ولی امام حسین (ع)به جهانِ اسلام متذکر شدند كه فقط با باقی‌ماندن بر عهد پیامبر(ص)، اسلام زنده و باقی خواهد ماند وگرنه جهان اسلام گرفتار حاکمی چون یزید می‌شود که در آن صورت از اسلام هیچ چیزی باقی نخواهد ماند. آن حضرت در عمل نشان دادند هركس بر عهد پیامبر(ص) نیست كهنه‌شدنی است. لذا بعد از هزار و چهارصد سال شما معاویه را خارج از تاریخ می‌یابید، و نه پیامبر(ص) را. ملاحظه می‌کنید كه معاویه با آن‌همه تلاش برای ماندن، به معنی واقعی اضمحلال، مضمحل است ولی نام مبارك پیامبر(ص) در هر مأذنه و گلدسته‏ای هر روز بلند است و تاریخ را شکل می‌دهد و جلو می‌برد، زیرا انسان‌ها بر اساس عهد فطری خود، هر جریانی را که متذکر عهد الهی است با جان خود آشنا می‌یابند.
مسعودی در مروج‌الذهب از قول مطرف پسر مغیرة‌بن‌شعبه آورده که:
«با پدرم بر معاویه وارد می‌شدیم، پدرم مرتباً نزد او رفت و آمد داشت و در هر جلسه‏ای كه نزد او بود با وی به گفتگو می‏پرداخت و پس از ترك مجلس به نزد من باز می‏گشت و برایم بازگو می‏نمود و از او به‌خوبی یاد می‏كرد و بر عقل و درایت او آفرین می‏گفت: در یكی از شب‌ها كه به خانه آمد، خیلی ناراحت بود و از خوردن شام امتناع كرد، ساعتی گذشت كه نه او چیزی می‏گفت، نه من، ولی این سكوت در نظرم بی‏علت نبود، فكر كردم شاید سكوت به خاطر عملی ناپسند، یا حركتی بر خلاف ادب از سوی من بوده، از این رو به خود جرأت دادم و از ناراحتی او پرسیدم، در جوابم گفت: فرزندم امشب از نزد پلیدترین و خبیث‏ترین مردم روی زمین آمده‏ام! گفتم: او كیست؟ گفت: معاویه! گفتم: چرا؟ گفت: پس از ساعتی كه با او صحبت می‏كردم، پرسیدم یا امیر المؤمنین، اكنون كه عزت تو بالا گرفته و به حد عالی رسیده است چه خوب است، دامن عدالت را گسترش داده و رفتارت را نیكوتر كنی و به اعمال خیر بپردازی؟ معاویه گفت: منظورت چیست؟ گفتم: اگر این برادرانت از بنی هاشم را كه مدت زمانی است در حكومت تو مظلوم زیسته‏اند، مورد لطف و مرحمت قرار دهی و صله‌ی رحم به‌جا آوری بسیار به جا و مناسب است! زیرا آنان در حال حاضر پناهگاهی كه از آن هراس داشته باشی ندارند! معاویه گفت: هیهات هیهات چنین پیشنهادی نزد من قابل قبول نیست، زیرا فردی از قبیله‌ی تیم (ابو بكر) قدرت به‌دست گرفت و با عدل رفتار نمود و كرد آنچه را كه باید بكند، ولی به خدا سوگند دیری نگذشت كه از دنیا رفت و زیر خاك پنهان شد و نامش نیز مدفون گردید و اگر گهگاهی از او یاد می‏شود، فقط می‏گویند: ابو بكر چنین و چنان كرد. سپس این حكومت به دست یكی از تیره‌ی بنی‌عدی (عمر) رسید؛ وی دامن همت را بالا زد و در مدت ده سال حكومتش با جدیّت و تلاش مستمر، خدماتی ارزنده انجام داد، ولی به خدا سوگند! دیری نگذشت كه نامی و نشانی از او نماند و اگر گاهی از او نامی به میان آمد، گویند: عمر چنین و چنان كرد.
سپس زمام امر به دست عثمان از قبیله‌ی بنی امیه كه كسی در نسب مانند او نیست رسید! و كرد آنچه كرد، اما به خدا قسم دیری نگذشت كه از دنیا رفت و نامی و نشانی از او و عملكردش باقی نماند، اما این برادر بنی‌هاشم یعنی رسول خدا كه ملك به دستش آمد هر روز پنج بار بر مأذنه‏های مساجد، نام او، به عظمت یاد می‏شود و مردم «اشهد ان محمدا رسول الله» بر زبان جاری می‏كنند! آیا امیدی برای من باقی است كه این نام شنیده نشود، تو را مادری مباد كه چنین پیشنهادی به من دادی! نه به خدا سوگند هرگز آرام نمی‏شوم، مگر زمانی كه این نام دفن گردد و اثری از آن باقی نماند».(20)
معاویه به گمان خود می‌خواهد نام رسول خدا(ص) را از ذهن‌ها پاک کند، غافل از آن‌که نام محمد متذکر عهدی است که انسان‌ها ذاتاً با خدا بسته‌اند، مگر می‌شود انسان‌ها را از ذات خود جدا کرد؟