تربیت
Tarbiat.Org

فرهنگ مدرنیته و توهّم
اصغر طاهرزاده

چگونگی حكومت تصورات بر بدن

سؤال: شما كه می‌فرمایید مدرنیته بیش از آن‌كه با واقعیاتِ طبیعت ارتباط داشته باشد، با آرزوهای خیالی كار خود را شروع كرده و حاصل آن آرزوها، این تمدن و تكنولوژی شده است، آیا خودتان حاضرید از تكنولوژی‌های موجود استفاده نكنید؟ چرا همین الآن شما از میكروفون استفاده می‌كنید؟ آیا اگر پزشكان در گذشته دست در طبیعت نمی‌بردند، من و شما امروز زنده می‌ماندیم تا بتوانیم از مواهب طبیعت استفاده كنیم؟
جواب: یك وقت است كه می‌گوییم حالا چه كار كنیم، یك وقت می‌گوییم چگونه شروع كردیم كه كار به این‌جا كشیده شد. آری؛ وقتی این سالن را بر اساس داشتن برق، این‌طور طراحی می‌كنیم، لازم است كه حتی در روز روشن آن را با این چراغ‌ها روشن كنیم، حالا با این شرایطی كه برای این سالن طراحی‌ كرده‌ایم؛ نمی‌توان گفت از برق استفاده نكنیم! چون بر اساس استفاده از برق این سالن را ساخته‌اند. وقتی این‌ تعداد آدم این‌جا نشسته‌ است و انسان‌ها به جای آن‌كه در طبیعت گسترده شوند، در شهرها جمع شدند، لازم می‌آید كه میكروفون هم وجود داشته باشد. ولی چه اشكالی داشت كه این بحث‌ها در گسترة طبیعت و سینه‌ به ‌سینه منتقل می‌شد؟ در تمام جوامع انسانی در گذشتة تمدن بشری، انسان‌ها با تعلیم سینه به سینه حكمت را آموزش می‌دادند و حكیم می‌شدند. بحث نقد مدرنیته؛ بسیار مبنایی‌تر از این‌ است كه بشود با این نوع اشكال‌ها مبنای آن را نادیده گرفت.
جمال‌عبدالناصر به مرحوم سیدقطب گفته بود حالا كه باید فاحشه‌خانه داشته باشیم، چه كار كنیم كه این فاحشه‌خانه، اسلامی باشد؟ او جواب داده بود كه ما فاحشه‌خانة اسلامی نمی‌توانیم داشته باشیم، چرا شما با این وضع كه نسبت به ازدواج جوانان درست كردید، كاری كردید كه مجبور شوید فاحشه‌خانه داشته باشید؟!
می‌گویند فردی به گربه‌ای كه او را به زحمت انداخته بود، گفت فلان فلان شده! كاری می‌كنم كه حلال شوی تا تو را بخورم. به او گفتند چگونه می‌شود گربه را حلال كرد و خورد؟ گفت: آن را داخل گونی می‌اندازم و در یك بیابان بی‌آب و علف آن‌قدر راه می‌روم تا در موقعیتی از گرسنگی قرار گیرم كه اگر آن را نخورم از پا دربیایم، آن موقع گربه حلال می‌شود و او را می‌خورم. بله! ما در حال حاضر تا جایی پیش آمده‌ایم كه هم‌اكنون شدیداً به دست‌آوردهای زندگی مدرن محتاج شده‌ایم و حالا بحث استفاده‌كردن و یا استفاده‌نكردن آن را پیش می‌كشیم، در حالی‌كه فعلاً بحث این نیست. البته كه در حال حاضر برای برقراری ارتباط با یكدیگر، به سالن‌های بزرگ احتیاج داریم، ولی عنایت داشته باشید كه شما اوّل میكروفون و بلندگو را پذیرفتید و سپس زندگی خود را منطبق با آن شكل دادید و حالا معلوم است كه اگر كسی بخواهد از آن استفاده نكند، آدم بی‌عقلی محسوب می‌شود و هم‌اكنون بحث بر سر استفاده‌كردن از آن نیست و به نظر بنده باید استفاده كرد، ولی باید چشم خود را به نوع دیگری از زندگی كه بركات بیشتری دارد، نبندیم كه فعلاً ما در این بحث‌ باب معرفتی آن نوع زندگی را باز كرده‌ایم.
امكان ندارد در حال حاضر بتوانیم از ابزارهای فرهنگ مدرنیته استفاده نكنیم، چون وقتی تصور استفاده از ماشین‌سواری را برای طی مسافت در خود داشتید، آن تصور نمی‌گذارد كه شما آن مسافت را پیاده طی كنید و لذا مجبورید از ماشین‌سواری استفاده كنید - این بحث؛ در قسمت پرسش و پاسخِ كتاب «علل تزلزل تمدن غرب» به كمك نظر ابن‌سینا به صورت مفصل عرض شد - ابن سینا می‌گوید: اگر ما یك الوار چوبیِ پهن را كه عرض آن مثلاً در حدّ عرض یك موزائیك معمولی باشد، در وسط این سالن روی زمین قرار دهیم و به یك نفر بگوییم كه بر روی آن راه برو و مواظب باش پایت بیرون الوار قرار نگیرد، احتمال این‌كه این شخص پاهایش از روی تخته خارج شود در این حالت، بسیار كم است، امّا اگر همین الوار چوبی را بین دو ستونی كه زیر آن گودال عمیقی باشد قرار دهیم و بعد به آن فرد بگویید كه بر روی آن الوار قدم بزن، احتمال افتادن او خیلی بیشتر است. ابن‌سینا در اثبات نظریه خود می‌گوید وقتی كه آن الوار روی زمین قرار دارد، آن فرد اگر تصور لغزیدن از روی آن الوار را هم بكند، تصور وحشتناكی كه او را متأثر كند ندارد، و لذا تصور ذهنی افتادن در آن حالت بر روی اعضاء بدن او اثری نمی‌گذارد. امّا در حالتی كه الوار چوبی طوری است كه لغزیدن از آن بسیار خطرناك است، تصور افتادن نیز تأثیرگذارتر است و لذا وقتی صورت خیالیه افتادن را برای خودش می‌سازد آن‌قدر آن صورت خیالیه شدید و قوی است كه به عنوان یك واقعیت برای او جلوه می‌كند، لذا واقعاً تصور می‌كند دارد سقوط می‌كند و پاهای خود را مناسب و هماهنگ سقوط‌كردن، كج می‌كند و در نتیجه سقوط می‌كند. این استدلال جناب ابن‌سینا، استدلال بسیار دقیقی است، و در فلسفه به آن نقشی كه صورت خیالیه ایجاد كرد، فاعل بالعنایه می‌گویند. چنانچه ملاحظه فرمودید، تصور یك عمل اگر شدید و قوی باشد، اعضاء بدن ما را تحت ‌حاكمیت خود قرار می‌دهد، و لذا اگر شما تصور عملی را بكنید و نتوانید آن تصور را به راحتی از ذهن خود دور كنید، بدنتان مطابق آن تصور عمل می‌كند. حال فرض كنید كه شما از این‌جا می‌خواهید به خانه خودتان بروید و فاصله خانه شما تا این‌جا 15 كیلومتر است. اگر تصمیم بگیرید پیاده بروید، بعد از كمی پیاده‌روی، تصور این‌كه با ماشین هم می‌توان رفت، باعث می‌شود كه دیگر پای شما به راحتی حركت نكند. یعنی تصورِ با ماشین‌رفتن اجازة پیاده‌روی را به شما نمی‌دهد. برعكس اگر 100 سال پیش زندگی می‌كردید، چون تصورِ با ماشین‌رفتن را نداشتید به راحتی راه می‌افتادید و می‌رفتید. یا مثلاً فرض كنید پدر شما یك خانه دارد و شما هم یك اتاق از آن را در اختیار دارید، موقع ازدواجتان كه شد، همسرتان را هم در این اتاق می‌آورید و با همدیگر زندگی می‌كنید. حال اگر برادرتان هم ازدواج كند همسرش را در یك اتاق دیگر از همان خانه می‌برد و زندگی‌ را شروع می‌كند و اگر تصور این‌كه جای دیگر بروید، مطرح نباشد، به راحتی هر كدام در همان یك اتاق زندگی می‌كنید، امّا اگر این تصور پیدا شود كه امكان دارد در 15 كیلومتری شهر، خانه‌ای ساخت و آب مورد نیاز را هم از طریق لوله‌گذاری از اطراف آورد، و با ماشین‌سواری هم مشكل رفت ‌‌وآمد خود را به طرف شهر حل كرد، دیگر همسر شما با به‌وجودآمدن آن تصور نمی‌تواند در آن اتاق زندگی كند. پس ملاحظه می‌فرمایید كه ابتدا بر اساس ماشین‌سواری زندگی خود را در خانه‌ای كه در 15 كیلومتری شهر قرار دارد تنظیم كردیم و بعد می‌گوییم؛ «این ماشین چقدر خوب است، اگر این ماشین نبود من چگونه می‌توانستم به مادرم سر بزنم؟ خدا برای كسی كه ماشین را اختراع كرده است خوب بخواهد»، و به من هم اشكال می‌گیرید چرا تكنولوژی را نقد می‌كنی، اگر این تكنولوژی نبود ما چه كار می‌كردیم؟ حواستان باشد كه برعكس فكر نكنید. اوّل به جهت این‌كه ماشین بود، نتوانستی نزد مادرت زندگی كنی، همسرت گفت من خانه مستقل می‌خواهم. تصورِ بودن خانة مستقل، واقعاً نمی‌گذارد دیگر كنار هم در یك خانه باشید. من هم منكر نیستم، امّا یادتان باشد كه اوّل ماشین به وجود آمد، بعد گفتیم كه اگر در اصفهان نشد خانه‌ای تهیه كنیم، به شهرك‌های كنار شهر می‌رویم و چون راه بین ما و والدینمان طولانی است، با ماشین‌سواری مشكل را حل می‌كنیم. بعد هم می‌گوییم كه اگر ماشین نبود ما این‌همه راه را چگونه می‌رفتیم؟ اول ببین چه چیزی باعث شد كه تو این‌طوری زندگی كنی كه این همه به تكنولوژی وابسته باشی، معلوم است كه در این زندگی در چنین شرایطی باید از این ابزارها استفاده كنیم. از نظر ما؛ در حال حاضر استفاده از این تكنولوژی‌ها مثل اَكْلِ میته، یعنی باید مثل خوردن گوشت مرده است كه چاره‌ای جز خوردن آن نداریم، ولی باید بدانیم از طریق این تمدن بسیاری از اهداف ما برآورده نمی‌شود، كه بحث آن گذشت.