سؤال: آیا میتوان از دستآوردهای مدرنیته چشمپوشی كرد، در حالیكه امروزه در راستای مقابله با عوامل سختِ طبیعی به كمك ما آمده است، به عنوان مثال؛ امروزه ما میتوانیم به كمك دستآوردهای تكنولوژی ساختمانهایی بسازیم كه در مقابل زلزله مقاوم است و یا به كمك تكنولوژیهای پیشرفته از طبیعت نهایت استفاده را ببریم؟!
جواب: قبل از آنكه ما به كمك تكنولوژیهای پیشرفته به جان طبیعت بیفتیم و آن را هر طور كه بخواهیم تغییر دهیم، با طبیعت تعامل داشتیم و درصدد اُنس بیشتر با آن بودیم و لذا طبیعت در آن شرایط و با اُنسی كه با ما داشت، تكلیف ما را تعیین میكرد، نه اینكه مثل امروز ما تكلیف طبیعت را تعیین كنیم. طبیعت به زبان رمز میگوید رودخانههای من در این قسمتهای زمین گسترده است. تو اگر آب میخواهی بیا و در كنار رودخانههای من زندگی كن. اگر ما به كنار دشتها و رودخانههای طبیعت میرفتیم، زندگیمان به وسعت طبیعت میشد و بدون آنكه نظام طبیعی عالَم را به تغییر اساسی بكشانیم، در كنار آن به بهترین نحو زندگی میكردیم. ولی وقتی در طبیعت جابهجاییهای بزرگ انجام دادیم، طبیعی است كه طبیعت در اوّلین فرصت، آن جابهجاییها را جبران میكند، در نتیجه ما با یك سیل سهمگین روبهرو میشویم كه گِل و لای زیادی را از جایی به جای دیگر میبرد كه به اصطلاح ما میگوییم در اثر حركت و رانش زمین، روستایی دفن شد. یعنی گِل و لایها حركت كرد و خانههای روستا را پوشاند، چون ما نظام طبیعت را به هم زدیم. شما به این نمونه نگاه كنید. وقتی باران میبارد، مقدار زیادی از آن در زمین فرو میرود و به بسترهای زیرزمینی وارد میشود و از محل خروجی چشمهها، خارج میگردد و یا از طریق قناتهایی كه میسازیم مسیر آن را جهت میدهیم و از آن آبها استفاده میكنیم. فرق قنات با چاه عمیقِ دارای موتور پمپ این است كه بهوسیلة قنات، به استقبال آبی میرویم كه طبیعت به خودیخود در اختیار ما میگذارد، و ما نهایتاً به آبها جهت میدهیم . اما با موتور پمپ آب را از حلق زمین بیرون میكشیم، در این حالتِ اخیر زمین را از حیات طبیعی خود خارج میكنیم. در بسیاری از موارد ما طوری با طبیعت برخورد كردهایم كه دیگر بستری برای ادامه ریزش مواهب خدا نیست و لذا آن باران بهجای آنكه به بسترهای زیرزمینی فرو رود، به سیلِ همراه با گِل و لای تبدیل میشود. از طرفی با مهاجرت از پهنة دشتها و كنارة رودخانهها به داخل شهرها، و روبهروشدن با تراكم جمعیت، حالا تراكم جمعیت را كه منجر به مشكلاتی میشود میخواهیم از طریق تكنولوژیهای مدرن حل كنیم، همة اینها بهجهت آن است كه ما قدرت تكنولوژی را بر طبیعت تحمیل كردهایم و لذا دیگر ما میخواهیم تكلیف طبیعت را تعیین كنیم و طبیعت هم در اولین فرصت آن تغییراتی را كه ما بر آن تحمیل كردهایم جبران میكند و نتیجهاش اینهمه خرابی است. در زمانهای قدیم كه بدون این تكنولوژیها زندگی میكردند، مثلاً كلّ جمعیت یك شهر بزرگ 5000 نفر بود. شاردون در زمان شاه عباس به اصفهان آمده است، او جمعیت اصفهان را حدود پنج یا شش هزار نفر ذكر میكند. حالا پنج، شش هزار نفر در یك گسترهای به وسعت دشت اصفهان و كنار زایندهرود، به راحتی زندگی میكنند بدون آنكه با بحرانهای جمعیتی روبهرو شوند كه بخواهند در طبیعت تغییرات كلی بدهند. آری؛ طبیعت بعضاً براساس جنس طبیعی خود و انبساط موادّ مذاب درون خود تحركاتی دارد كه به آن آتشفشان و زلزله میگوییم و بشر عموماً در طول اعصار بر اساس تجربه و آزمون و خطا، در مكانهایی كه زلزلهخیز بوده، زندگی نمیكرده است و یا طوری زندگی را شكل داده بود كه با زلزله هماهنگ بود و یا طبیعت بر اساس مسیر طبیعی خود، بارانهایش را در مسیر خاصی هدایت میكرد و انسانها هم در آن مسیرها و مسیلها زندگی نمیكردند. وقتی آرامآرام زندگیها تغییر كرد، بشرِ مغرور به تكنولوژی، خواست مسیلها را در اختیار خود بگیرد و مهاجرت مردم روستاها به طرف شهرها و اِشغال محل عبور سیلها شروع شد و حالا برای حفظ این نوعِ زندگی، تكنولوژی پیچیدهتری نیاز دارد، یعنی به امید تكنولوژی به جان طبیعت افتاد و حالا ادامه آن زندگی، سخت وابسته به تكنولوژی پیشرفتهتری است، در واقع میخواهد بحران را توسط چیزی رفع كند كه خودش عامل بحران بوده است.
ما ابتدا خودمان را با دستكاریهای افراطی كه بر طبیعت تحمیل كردیم، در معرض خطر قرار دادیم و حالا میخواهیم از طریق غیرطبیعی، خود را از آن خطر برهانیم، پس شاید زلزله علاوه بر عكسالعمل طبیعی انبساط موادّ مذاب دورنی زمین و فشار ناشی از آن، یك تذكری برای بشر باشد تا معنی زندگی را گم نكند و صرفاً مشغول عیش و نوش نشود. علاوه بر این بنا نیست این همه آدم در یك نقطه جمع شوند و بعد با كوچكترین حادثه، تلفات انسانی زیادی را تحمل كنند. آیا ما حق داریم این همه آدم در یكجا مثل شهر تهران جمع شویم و بعد هم بگوییم چرا بناست تهران زلزله شود؟! خداوند از قبل به ما نشان داده است، كه زمین بیزلزله نمیشود، پس باید طوری در گسترة طبیعت زندگی كنیم كه اوّلاً؛ زندگی ما هر چه بیشتر در مسیر طبیعی خودش باشد و بیش از حدّ گرفتار دنیا نشویم و ثانیاً؛ در صورت وقوع زلزله، این همه تلفات ندهیم. آیا اگر در كنار طبیعت و به نحو درست زندگی میكردیم، اصلاً كشته نمیدادیم یا كشتهها، كشتههایی بود كه ما آن را از روی حكمت میدانیم؟ امّا اصل حرف را باید در جای دیگری پیدا كنیم كه ما با طبیعت زندگی نكردیم، طبیعت را مطابق میل خود دستكاری كردیم.(46) الآن اگر در لولهای كه آب زایندهرود را به استان یزد میبرد، شكافی ایجاد شود كه 5 روز آب به آنجا نرسد، همه مردم آن استان تلف میشوند، مردم اهالی یزد كه به گواهی تاریخ سالها در دل كویر و با هماهنگی با آن طبیعت زندگی كردند و برای خود تمدن قابل تحسین آفریدند، در حال حاضر اینگونه در ورطه خطر قرار گرفتهاند. ما در شهرستان یزد بزرگیهایی داریم كه از دقّت و پشتكار مردم آنجا حیرت میكنیم، در رشته آبشناسی(hydro geology) و تشخیص سفرههای آب زیرزمینی واقعاً یزدیها قهرمان دنیا بودند، ولی ببینید الآن بند حیات خود را به این تكنولوژی -كه هر لحظه ممكن است پاره شود- وصل كردهاند. یزدی كه توانسته است در یكی از خشكترین مناطق كشور تمدن بیافریند، حالا هرلحظه خطر از بینرفتنش هست. یا مثلاً اگر زمانی سد زاینده رود شكست، اصفهان به كلی نابود میشود. این چه تمدنی است كه ما بند حیات خود را به آن وصل كردهایم كه هر لحظه امكان نابودی كلّی ما در میان است؟! بعد هم میگوییم چرا خدا كاری كرد كه فلان شهر نابود شود؟ باید پرسید چرا شما در رابطه با طبیعت كاری كردید كه اینچنین در معرض هلاكت قرار بگیرید؟ پس ملاحظه كنید كار را باید از جای دیگر درست كرد تا اوّلاً؛ به چنین مهلكههایی نیفتیم، ثانیاً؛ در عكسالعملهای طبیعی زمین گرفتار چنین خساراتی نشویم.