مشكلِ در توَهّم افتادن غرب در دوران جدید از نگاه فلسفی فرانسیس بیكن(1561–1626م) به عالم و آدم شروع شد.(9) به عنوان نمونه؛ او در بحث بت قبیله میگوید: « بشر از پدیدههای طبیعی، نظمی بیش از آنچه در آنها واقعاً موجود است انتظار دارد» و این طرز فكر، مردم آن زمان را به این باور كشاند كه گذشتگان از آن جهت كه سعی داشتند بیشتر با طبیعت هماهنگ باشند در اشتباه بودند، بلكه باید طبیعت را با «خود» هماهنگ كرد. بالاخره با نگاه فلسفی بیكن، معنی زندگی و هدفهای آن در جهان غرب، تغییر كرد و تعریف دیگری از زندگی برای آنها پیدا شد و یا به تعبیر دیگر، انسانی جدید متولد گشت. انسانی كه میلهایی دارد و باید این میلها ارضاء شوند و اگر نظام طبیعیِ عالم نتوانست آنها را ارضاء كند، آنقدر طبیعت را تغییر میدهد تا مطابق میلهای او شود و در نتیجه «انسانِ ابزارساز» پدید آمد، كه عقل خود را در جهت ساختن ابزارهایی به كار میبرد كه طبیعت را مطابق میلهای خود تغییر دهد، و لذا بشر دنبالهرو خیالات و وَهمیّات خود شد و به این معنی سوبژكتیو گشت و بر این اساس تمدن تكنیكی یا ابزاری وارد تاریخ بشر گردید.(10)
داستان تغییر انسانِ «حكیم» به انسانِ «ابزارساز»
انبیاء و حكیمان به این حقیقت دست یافته بودند كه جهان، صورتِ یك عقلِ حكیم مطلق، كه همان خدا هست میباشد و ما باید با تعقّل و تدبّر در عالم، رمز و راز زندگی در جهان را بیابیم و بیش از آنكه عالم را تغییر دهیم تا مطابق میلها و آرزوهای ما باشد، باید خود را تغییر دهیم تا مطابق حقایق حكیمانه عالَم گردیم، یا به تعبیری:
«ما آمدهایم در این جهان كه بیشتر خود را تغییر دهیم تا شایستة قرب الهی گردیم و اگر ابعادی از جهان مطابق میلهای ما نیست، این گناه ماست كه هوسهای سرگردان را برای خود گزینش كردهایم، در حالیكه صُنعِ خالق حكیم برای برآوردن آن هوسها خلق نشده است».
به عبارت دیگر؛ نه جهان را برای جوابگویی به این هوسها آفریدهاند، و نه ما را برای دنبالكردن این هوسها خلق كردهاند. حقیقت انسان بندگی خدا است و فقط از طریق «عینِ اتصال شدن» به ربِّ هستی، از حقیقت خود بیرون نمیرود، ولی اگر این اتصال را قطع كرد و از حقیقت خود فاصله گرفت، با خودِ غیرواقعیاش روبهرو میشود كه همان خودِ وَهمی است؛ و با غفلت از موضوع فوق، یعنی اینكه بشر برای چه در این دنیا آمده است، به كلّی جهت زندگی تغییر كرد و انسان جدید، تغییر طبیعت را عین زندگی پنداشت و از معنی زندگی كه عبارت بود از تغییر خود برای شایسته شدن در جهت قرب الهی، فاصله گرفت، و در این راستا، در تاریخ جدید دیگر ما با دو نوع زندگی و دو نوع انسان روبهرو هستیم؛ یك نوع انسان، كه بر اساس رهنمودهای انبیاء به واقعیات عالَمِ وجود میاندیشد و سعی دارد جان خود را با آن واقعیات هماهنگ كند، و یك نوع انسان كه با آرزوها و خیالات خود زندگی میكند و این انسان دومی، شخصیت و تعریف انسان جدید یا مدرن میباشد كه با روحیة تغییر عالَم به جای تغییر خود و حال در راستای تغییر عالَم، تكنولوژی جدید ساخته شد.
با توجه به نكتة فوق نباید حضور این تكنولوژی خاص را در تاریخ بشر جدید، ابزار برتر دانست بلكه تكنولوژیِ موجود برای انسانی خاص و برای هدفی خاص ایجاد شد.