اگر ندانیم چرا غرب، وارد چنین رویكردی شد و چرا نسبت به عالَم گرفتار چنین توهم بزرگی گشت - كه عالَمِ نسبتها برایش اصالت یافت و عالَم حقایق از منظرش دور شد- چگونه میتوان خود را از این توهّم نجات داد؟ عمده معرفت و توجه به رابطه لاینفك بین فرهنگ مدرنیته و توهمی است كه بنیاد و محرك این تمدن گشت و به گفته دكتررضا داوری در كتاب اتوپی و عصر جدید:(12)
«بشر در دوره جدید، زمامش به دست «وَهْم» افتاد. این «وَهْم» باید بشر را مالكالرقاب عالم سازد و بهشتی را كه ادیان وعده دادهاند، در زمین محقق كند.»(13)
به واقع اینچنین است كه بشر جدید به واقعیت و نفسالامر كاری ندارد، بلكه به زعم خود طرحی را كه برای جهان تصور كرده است به كمك ابزارها واقعیت میبخشد و آنچنان در تحلیل خود، به دنبال جهانی میگردد كه میخواهد بسازد، كه گویی جهان ایدهآل او در چند قدمیاش است و بدین طریق به دنبال ناكجا آباد خیال خود میدود و هرگز تأمل نمیكند كه به كجا میرود و چرا به مقصد نمیرسد. دكترداوری در همان كتاب میگوید:
«استیلای بشر بر طبیعت یعنی اطلاق صورت وَهمی بر عالم و آدم، یعنی این استیلا، با تغییر معنی و ماهیت عالم و آدم آغاز میشود و به استیلای بشر منجر میگردد، امّا این مرتبه، نه با جنگ، بلكه با علم جدید... بشر از موجودات، صورت خیالی میسازد و میان صورت خیالی خود نسبتهای كمّی و ریاضی برقرار می كند و با همین نسبتها در عالم تصرف میكند و جهان بشری را میسازد و نام آن را ترقی میگذارد و مرادش از ترقی، ترقی در حیات وَهمی و مادّی و كمّی است».(14)
چنانچه ملاحظه میكنید؛ ترقی در حیات وَهمی با صعود روح و جان به سوی حقایق فرق اساسی دارد، ولی بشر مدرن ترقی در حیات وَهمی و نایلشدن به صُور خیالی خود را به معنی رسیدن به حقیقت تصور كرده است.
ایشان میگوید:
«تمدن غربی تمدن بزرگی است و شاید قرنها دوام آورد، اما این تمدن دیگر آینده ندارد.(15)
علت بیآیندگی تمدن غربی آن است كه عقل وقلب را كه دو ساحت اساسی انسان است، مورد غفلت قرار داده است و به شور نمیكشاند، در حالی كه بشر نمیتواند فقط با وَهمِ خود تا آخر خود را قانع سازد.
برای بررسی توهّمی بودن فرهنگ مدرنیته میتوانید به كتاب «معرفت و معنویت» از دكتر سید حسین نصر رجوع فرمایید. ایشان در این كتاب از صفحات 86 به بعد مسئله را از زاویه دیگری مورد بحث قرار داده، كه در تاریخ فلسفه قابل توجه است. همچنین در آن كتاب در تأیید نكات گفته شده میفرمایند:
«طبیعت ساخته دست بشر نیست، بلكه از منبع امر قدسی یا ذات قدسی، فی حدّ نفسه صادرشده است و یقیناً به همین دلیل، اگر موانع ظهور انوار قدسی را از میان برداریم، امر قدسی خود را به رضایت خود، آشكارمیسازد .....».(16)
تأكید اندیشمندان بزرگ و آموزشهای دینی، آن است كه زمین همچون موجود زندهای است كه خودش شرایط عناصر گوناگون و مرتبط با حیات، هوا، و ... را مهار میكند، به شرطی كه ما با تغییرات افراطی، حیات طبیعت را از بین نبریم و مثل كودك زندهای كه بخواهیم اعضائش را قطع كنیم و به میل خود در جای دیگری كه میخواهیم پیوند بزنیم، با آن رفتار نكنیم، كه در آن صورت آن كودك را از دست دادهایم.