ما نمیتوانیم بگوییم فرهنگ غرب به ما ربطی ندارد، همان طور كه نمیتوانیم بگوییم ما مسیر خود را از توسعه جهانی جدا میكنیم ولی؛
اولاً: لااقل بفهمیم آنچه در جهان جریان دارد آهنگ توحیدی ندارد و ما میتوانیم با تدبّر در فرهنگ توحیدی از تنگنایی كه فرهنگ غرب گرفتار آن شده است خود را تا اندازهای برهانیم.
ثانیاً: ما در عین اینكه امروز میدانیم وضع تاریخی عالم طوری نیست كه بتوان به راحتی مدرنیته را كنار گذارد، ولی میتوان با تفكر، از فرهنگ توحیدی كه از گذشته در وجود ما زنده مانده است و به ما توانایی امكان عمل در آینده را میدهد، غفلت نكرد و بر عهدِ دینی خود - كه رمز حفظ ملت ما از اضمحلال در دنیا و عامل سعادت ما در آخرت است- باقی ماند، چرا كه بشر ساحتهایی دارد و اگر ساحت دینی و معنوی و عبادی و عقلِ قدسی او از بین رفت به كلّی دستخوش بحران میگردد.
هرچند برای عبور از مدرنیته باید یك عزم و یك خودآگاهی تاریخی در همه ملت پدید آید، ولی ملتی كه با داشتن فرهنگ تشیع امكان این بازخیزی را با دل و دست و پا و سر دارد، برای رسیدن به این عزم عمومی راه دشواری نباید طی كند.
ثالثاً: درست است كه ما در چنین شرایطی نمیتوانیم مدرنیته را كنار گذاریم ولی در ابتدا باید در پیدایش و قوام و سیر آن تأمل و تفكر كرد و سپس برای خارج شدن از آن، ادعاها را كنار گذارد و با جدیتی بیشتر از آنچه هست وارد یك برنامه دراز مدت گشت و این بدون یك تفكرِ عمیق در شناخت اسلامِ قدسی و غربِ قدسیستیز، ممكن نیست. آری؛ این طور نیست كه فكر كنیم هرچیزی را با هر چیزی میتوان جمع كرد، همانطور كه روشن شد، تصور جمع اسلام با مدرنیته یك تصور خیالی است، ولی اینطور هم نیست كه به راحتی بتوان از مدرنیته آزاد شد. ما باید بدانیم در كجای تاریخ خود ایستادهایم - و از واقعیت خود غفلت نكنیم- و بدانیم به كجا میرویم و به كجا میتوانیم برویم. شرط رسیدن به توحید، درست اندیشیدن(38) و درست عمل كردن است.
رابعاً: درست است كه امروز نمیتوان به راحتی مدرنیته و دستآورد اصلی آن، یعنی تكنولوژی را كنار گذارد، ولی باید متوجه بود مصرف تكنولوژی نیاز به توحید و سنّت ندارد، بلكه نجات از آن نیاز به توحید دارد، و لذا اگر مصرف تكنولوژی همچنان ادامه یابد، بدون اینكه به عهد توحیدی خود متذكر باشیم و بدون آنكه در احیاء آن عهد بكوشیم، همه زندگی توحیدی و عالم ایمانی ملتمان، تباه خواهد شد و تجربه تاریخی نیز گواه است كه كشورهایی كه بیمهابا به مصرف تكنولوژی روی آوردند، همه گذشته ایمانیشان نیز مصرف همین تكنولوژی شد.
عنایت داشته باشید آنهایی كه تمدن غربی را پذیرفتند و آن را مطلق گرفته و به گذشتة خود از منظر پژوهندگانِ غربی و با ظاهربینی نگاه كردند و به این ترتیب از سرمایة فرهنگی گذشتة خود جدا شدند، آنوقت میبایست آینده را بر ویرانههای گذشتهای كه هیچ و پوچ شده است، بنا كنند، حال بنای آیندهای كه به معنی استقرار فرهنگ غربی است، چگونه امكان دارد؟ مگر با تقلیدْ میتوان صاحبِ تمدن شد؟
خامساً: از این نكته بسیار مهم نیز نباید غفلت كرد كه اگر نظمی و نظامی در یك خانواده و یا در یك جامعه وارد میشود ، و یك نظم و نظامی از خانواده و جامعه خارج میگردد. این دگرگونیها تابع سلیقه و میل اشخاص نیست ، بلكه این تغییرات با تغییر در تفكر و در وجود مردمان صورت میگیرد. مشكل بزرگ این است كه بعضی میپندارند نظام دلخواه خود را میشود با توصیه و یا تَحَكُّم بهوجود آورد، بدون آنكه عالَم آن جامعه تغییر كند. آیا مشكل است بدانیم بین تكنولوژی و تفكرِ «فرانسیسبیكن» نسبتی لاینفك برقرار است؟ غرب برای جوامع غربزده عالمی را بهوجود آورد كه مقتضای تحقق آن عالَم، پذیرفتن غرب است، و اگر بخواهیم از غرب و لوازم آن رها شویم و از این توَهّمِ بزرگِ تاریخی، ملت خود را به حقیقت توحید رهنمون گردیم، باید با تفكر و تأمل در غرب و عالَم غربی و با تفكر و تأمل در توحید و عالَم دینی، این سیر را عملی سازیم، تا در نتیجه آن، مردم با دل و جان به استقبال توحید بزرگ یعنی اسلام و تمدن اسلامی(39) بروند و مسلّم خداوندی كه مددرسان پیامبرانش بوده است ما را در این رسالت تاریخی تنها نمیگذارد و اراده خود را به دست ما عملی میسازد.
تاریخ گواه است كه مسلمانان چون حول محور حقیقت اسلام گردآمدند، اسلام به آنان همّت و درك و عظمت داد و این بار با تجربهای بزرگتر این كار عملی خواهد شد، و اگر از نكات گفته شده غافل نگردیم در حال حاضر میتوان از امكاناتی كه خود مدرنیته برای طرح خود بهوجود آورده است استفاده كرد و با توجه به نقطه آرمانی خود، خود را مجهز نمود و از مدرنیته عبور كرد و بدانیم هرچند نفسكشیدن در شرایطی كه این فرهنگ بهوجود آورده بسیار سخت است ولی راهحل، نفس نكشیدن و مُردن هم نیست، و نیز تصورِ اینكه سرنوشت ما محكومبودن در زیر لگدهای این فرهنگ است، تصور حكیمانهای نیست و هنر ملت ما، درستتصمیمگرفتن در چنین شرایطی است.1
در فصل نهم همچنانكه ملاحظه میفرمایید، میخواهیم این سؤال را جواب دهیم كه «چگونه میتوان از مدرنیته عبور كرد؟» كسانی كه مدرنیته را نشناسند، تصور میكنند همینكه از فردا تصمیم گرفتند از غرب و مظاهر غرب فاصله بگیرند، میتوانند زندگی دیگری را شروع كنند. این خیال خام حتماً به شكست میانجامد، امّا كسانی كه مدرنیته و ابعاد ریشهدار آن را میشناسند و قبول هم دارند در كمك به بشریت مشكلاتی را به وجود آورده است، دو گروه میشوند؛ عدّهای معتقدند چون امكان عبور از مدرنیته را نداریم و تجهیزات لازم برای جایگزینی فرهنگ مدرنیته در ما وجود ندارد، چارهای نداریم كه كجدار و مریز با آن برخورد كنیم - از یك طرف تماماً به استقبال آن نرویم و از طرفی پشت به آن نكنیم، در امور فردی دنبال دین باشیم و در امور اجتماعی و سیاسی و اقتصادی هم به دنبال مدرنیته برویم- گروه دیگر معتقدند در عین اینكه عبور از مدرنیته، كار مشكل و درازمدتی است، ولی اسلام - بهخصوص تشیع- امكان عبور از مدرنیته را دارد و با جایگزینی دینِ «حِكمی- حضوری»، نه تنها از آفات مدرنیته آزاد میشویم بلكه به شرایط فوقالعاده زیبای زندگی «حضوری- حكمی» دست مییابیم كه بشر در چنین شرایطی زمین را به آسمان متصل میكند و در عین ارتباط با عالم قدس، بهترین ارتباط را با طبیعت برقرار خواهد نمود.(40)