همچنان كه شرك «توَهّم» است، چراكه برای پدیدهها قدرت و تأثیر مستقل قائل است و تصور قدرت برای پدیدههای متكثر عالم، یك تصور غیر واقعی و از آن طرف «توحید» یك واقعگرایی است كه بر اساس آن، انسان متوجه میشود تمام عالم، مظاهر یك حقیقت ثابت و ساری در كلّ هستی است، هر فرهنگ و تمدنی هم كه در مبانی معرفتی خود، عالَم را یگانه نبیند و معتقد به كثرت مبادی قدرت باشد و اشیاء و خاصیت آنها را مستقل ببیند و نتواند همه این مظاهرِ متكثر را به یك حقیقت واحد متعالی مربوط كند، در « توَهّم» است. اگر ما تعارض بین خدایان مدرنیسم و سخن قرآن و سنّت را نمیبینیم، ما نیز دچار «توَهّم» شدهایم، زیرا دین توجه ما را به وحدت مبادی عالم میخواند و آن فرهنگ مدرنیته به كثرت و استقلال اشیاء معتقد است. و ما با گرایش و نزدیكی به فرهنگی كه به كثرت میخواند، مسلّماً ازآن فرهنگی كه به وحدتِ مبادی عالَم میخواند، فاصله گرفتهایم و نادیدهگرفتن این دو نگاه، از بین بردن تعارض بین مدرنیته و اسلام نیست، بلكه عدولكردن از اسلام است و كسی هم كه به گزینشی عمل كردن میاندیشد، متوجه فكر و فرهنگی كه با آثار این تمدن گره خورده است، نیست و لذا به امید آن كه بعضی را میگیریم و بعضی را رها میكنیم، سراسر فرنگی میشویم.
باید مدرنیته و فلسفهای را كه مبنای تفكر مدرن است ، به خوبی بشناسیم و به خوبی از آن ابهام زدایی كنیم تا آن كس كه با مدرنیته موافق است، بفهمد با چه تفكری موافق است و آنكس هم كه با آن مخالف است جایگاه مخالفت و لوازم مخالفت خود را بشناسد. گویا هنوز برای بسیاری معلوم نشده است كه مدرنیته چیست، میپرسند مدرنیته «تكنولوژی» است؟ «لیبرالیسم» است؟ «دموكراسی» است؟ یا «لیبرال دموكراسی»؟! یعنی تا پرسش از مدرنیته در همین حد است، هنوز در مسیر نشناختن مدرنیته تلاش میشود و این خود حجابی است كه مدرنیته بر روی حقیقت خود كشیده است.