تربیت
Tarbiat.Org

فرهنگ مدرنیته و توهّم
اصغر طاهرزاده

فصل یازدهم، (شهرهای قابل زندگی)

از آن‌جایی كه تنظیم صورت شهرها روی‌هم رفته در دست ادارات و ارگان‌های خاصی است، خطر تحمیل صورت وَهمی برنامه‌ریزان زیباسازی شهر و در نتیجه سبب بسط همان مدرنیته‌ای كه در این كتاب مورد نقد است همواره در میان است؛ و لذا اگر كارشناسان برنامه‌ریزیِ صورت سازی شهر حساسیت كار خود را نشناسند و خاستگاه انگیزه‌هایی كه منجر می‌شود تا طرحی را برای تغییر صورت جایی پیشنهاد كنند، خوب بررسی ننمایند و به نقطه‌های خطر آگاهی كامل نداشته باشند، درست با چیزی روبه‌رو می‌شوند كه می‌خواستند از آن فرار كنند.
صورت زیبای هدف‌دار، ناشی از یافتن عالَمی است كه برای بهتر رسیدن به آن عالَم، باید طبیعت را آماده كنیم تا بیشتر صورت خود را اظهار كند و این كار غیر از به حجاب‌بردن طبیعت از طریق تحمیل صورت‌های وَهمیه بر طبیعت است، كه در این صورت دیگر نمی‌توان با حقیقت طبیعت مؤانست سالم و قلبی داشت و به همین جهت به مجرد آن‌كه صورت وهمیه و خیالیه‌ای كه براساس آن طبیعت را تغییر دادیم، در ما تغییر كرد، در صدد برمی‌آییم تا به كلی صورت قبلی را تخریب كنیم و صورت وهمی جدید را بر آن تحمیل نماییم - همین مسئله در مورد خانه و سایر ابزار زندگی نیز واقع می‌شود- حال آن‌كه باید سعی كرد تا طبیعت صورت حقیقی خود را اظهار كند، و ما موانع اُنس با آن را برطرف كنیم و در نتیجه روز به روز اُنس ما با طبیعت عمیق‌تر می‌شود، بدون آن‌كه طولانی شدن اُنس، موجب خستگی گردد. اگر ادارات مربوطه با دقت و حساسیت در امر زیباسازی شهر قدم نزنند، خطر از بین بردن اُنس حقیقی با طبیعت شهرها در پیش خواهد بود.
برای بازگشت به شهرِ قابل قبولِ روح و عقل و قلب، لازم است افرادی تصمیم‌ بگیرند كه از مدرنیته عبور كرده باشند و موارد مطرح شده در عناوین ده‌گانه‌ای را كه از ابتدا تا این‌جا عرض شد با مبانی دقیقش بشناسند.
در نظام اسلامی، ادارات و نهادهایی كه مسئول تعیین ساختار چهرة شهر و طبیعت شهر هستند، باید در این امر بسیار احتیاط كنند و از مبانی الهیِ طبیعت غفلت ننمایند، وگرنه صورت‌های وَهمی را بر طبیعت تحمیل می‌كنند، چراكه بسیار فرق است بین پارك‌هایی كه حاصلِ به انكشاف‌آوردن طبیعت است با پارك‌هایی كه حاصل تحمیل صورت وَهمی كارشناسان زیباسازی شهرها هستند و فهم و شناخت تفاوت این دو، كارِ بسیار ظریفی است.
باید در كنار زندگی شهری، بستری فراهم كرد تا طبیعت بهتر و بیشتر خود را بنمایاند و انسان‌ها بتوانند با صورت رازگونة طبیعت مأنوس گردند، وگرنه زندگی در شهرها بسیار سخت و طاقت‌فرسا می‌شود و همچنان‌كه روح انسان‌ها تحمل زندگی در آپارتمان‌ها را ندارد، تحمل زندگی در پارك‌هایی را كه صورت وَهم پارك‌سازان است، نیز ندارد، چون در بسیاری موارد در پارك‌ها، طبیعت در حجاب رفته است و لذا انسان‌ها نمی‌توانند همان‌طور كه با طبیعت اُنس می‌گیرند، با آن فضا مأنوس ‌شوند؛ و چون روحشان تغذیه نمی‌شود، پفك و چیپس و تخمه را جایگزین آن تغذیة روحی می‌نمایند.
شأن آدمی«طلب راز» است و آدمی تشنة «راز هستی» است و آرامش و قرار واقعی‌اش در فضایی است كه او را با رازهای طبیعت مأنوس كند. طبیعت‌ مصنوعی، روح ما را مدد نمی‌كند چون ما جنبه‌های رازگونة طبیعت را از بین برده‌ایم و نمونه‌های جعلی را جایگزین نمونه‌های اصلی قرار داده‌ایم.
باید كاری كرد كه صورت شهرهای ما صورت الطاف الهی باشد و نه صورت قهر الهی. آیا شما صورت شهر نیویورك یا تهران را صورت لطف الهی می‌دانید و یا صورت قهر الهی؟ آیا این شهرها امكان «وقت» داشتن و آزادشدن از زمانِ فانی را به انسان‌های درون خود می‌دهند؟ وقتی تلقی ما از زندگی ایجاد زمینه‌ای برای تجلی اسم «الله» شد، همه چیز ما عوض می‌شود و آنچه بیشتر برای ما مهم می‌گردد حقیقت عالم یعنی همان «الله» خواهد بود و در آن صورت شهر، با همة نمادهایش انگشت اشاره به حقیقت عالم دارد. راستی چقدر سخت است از چیزی سخن‌گفتن كه وضع موجود شهرها سراسر حجاب آن است. آیا احوالات شما وقتی در یك سوپر ماركت هستید با وقتی در ساحل دریای با شكوه ایستاده‌اید، یكسان است؟ چرا شهرهای ما بیشتر شبیه سوپرماركت شده است و با نفس امّارة ما گفتگو می‌كند؟ صورت عقل قدسی كجا و صورت شهرهای امروزین ما كجا! از آن طرف بشرِ حاضر در محضر حق كجا و بشر حاضر در هوای نفس امّاره خود كجا! صورت شهرهای موجود متذكر كدام بشر است؟ آیا می‌توان نسبت به شهری فكر كرد كه متذكر بشری باشد كه می‌خواهد همواره در محضر حق بماند. راستی چقدر سخت است از چیزی سخن‌گفتن كه بشرِ انتزاعی گرفتار علم حصولی هیچ بهره‌ای از آن ندارد. بایزید گفت: به حج رفتم، خانه دیدم ولی صاحب‌خانه ندیدم، در مرحلة بعد به حج رفتم، هم خانه دیدم و هم صاحب‌خانه، و در مرحلة سوم صاحب‌خانه دیدم و خانه ندیدم.