انسان دیروز میگفت من آنچنان میلهای خودم را میپذیرم كه بتوانم با این عالم هماهنگ شوم و لذا هرگاه عالَم جوابگوی میلهای او نبود، خود را كنترل میكرد و از میلهای خود میگذشت. انسان جدید میگوید من نه خودم را اینطور كه هستم، میپذیرم و نه طبیعت را، و امثال ارسطو و افلاطون و سقراط از یك طرف و امثال پیامبران و قدیسها، از طرف دیگر همگی اشتباه كردهاند كه خودشان را در حدّی كه با طبیعت خدا تعامل كنند، محدود كردهاند. لذا حرفش این است كه من خودم را اینگونه نمیخواهم. من خودی میخواهم كه بتوانم تمام میلهایم را برآورده كند - آنهم میلهای غریزی و وَهمی- طبیعت اگر نمیتواند به میلهای من جواب دهد، من به قدری طبیعت را تغییر میدهم كه مطابق میلهایم شود. حالا این بشر اگر بخواهد طبیعت را در حدّ ارضای هوسهایش تغییر دهد، باید شخصیت خود را در حدّ كسی كه ابزارهای مهیب میسازد مجهز نماید تا به جنگ طبیعت برود طبیعتی كه به راحتی اجازه نمیدهد تمام میلهای آن بشر در بسترش عملی شود، اینجا دیگر طبیعت نیست كه میلهای سركش او را كنترل میكند، بلكه اوست كه مقابل عوامل كنترلكننده طبیعت به جنگ و ستیز آمده است.
كسی كه پذیرفته است این طبیعت، صورت حكمت خداست، یعنی حكیمی مطلق نظم و آرایش آن را اراده كرده و حكمت او این عالم را با تمام اجزاء موجود در آن، بهوجود آورده است؛ نگاه این شخص به عالم با كسی كه طبیعت را منفصل از علم و حكمت خدا میبیند، فرق دارد. مثلاً بنا به گفته حكیمان، دست انسان، صورت عقل است یعنی تمام عقل به صحنه آمده تا نظام این دست محقق شده است؛ از شكل آن بگیر، تا اندازه آن و جای آن در بدن و همه و همه، نشان میدهد در بهترین نحوة ممكن قرار دارد و لذا من نباید نظام آن را به هم بزنم، بلكه باید از طریق همین دست كه صورت مدیریت عقلی كامل است، با بقیّه طبیعت تعامل كنم، آن هم تعامل با طبیعتی كه همان حكیم مطلق ساخته است. ولی ممكن است كسی این نوع نظاممندی را برای اهدافی كه دارد نپذیرد. مثلاً دزدها با حالت معمولیِ انگشتان خود نمیتوانند به راحتی از جیب مردم پول در آورند آنوقت با تمرین زیاد انگشت اشاره خودشان را آنقدر میكشند تا با انگشت وسط به یك اندازه شود و بتوانند به سرعت كیف را از جیب مردم در آورند. آری؛ برای اینكه این فرد میل دزدیدن پول مردم را عملی كند، نظام طبیعی دستش برایش پذیرفتنی نیست و لذا به جای اینكه دستش را آنطور كه خدا خلق كرده است بپذیرد و میل خود را كنترل كند و بپذیرد كه چون دست من برای دزدی خلق نشده، پس میل به دزدی را در خودم كنترل كنم، میآید دست خود را مناسب میلش تغییر میدهد. عمده آن است كه جایگاه تفكری كه خواست طبیعت را بر اساس میلهای خود تغییر دهد، بشناسید و عنایت كنید كه در اثر این طرز فكر، انسانِ ابزارسازی پدید آمد كه عقل خود را در جهت ساختن ابزارهایی به كار میبرد كه طبیعت را مطابق میلهای خود تغییر دهد. امروزه؛ در علم ژنتیك در حال تغییر كُدهای ژنتیكی انسان هستند تا انسانی بسازند كه دارای آبشش باشد و بتواند دوزیستی زندگی كند، چرا؟ چون فراموش كردهاند برای چه هدفی در این دنیا آمدهاند و آیا برای آن هدف اصلی این نوع بودنی كه خدا برای آنهااراده كرده است كافی نیست؟