در نظام طولی، علم به پدیدههای مادون به عالم مافوقِ خود مرتبط است و نیز عالم فرشتگان در تحولات زمین و زمینیان نقش اساسی دارند، و به عبارت دیگر در نظام طولی، عالم غیب كه عالمی است سراسر وحدت و شعور، زمین و زمینیان را تحت تدبیر و تربیت خود قرار میدهد، ولی در فرهنگ مدرنیته نظام طولی عالم فراموش شد، نظام طولی عالَم كه فراموش شد، بشرْ سرگردانِ عالَم كثرت گشت - بدون آنكه متوجه باشد باید این كثرات را به عالم وحدت وصل كند- و لذا نسبتها، جای حقایق را میگیرد و عالم وحدت كه مساوق «وجود» است از صحنه تفكر و توجه بشر بیرون می رود و عالم كثرت كه متشابك به عدم است، واقعی جلوه میكند و در نتیجه انسان در توهّم معرفتی قرار میگیرد، چون در معرفت خود هیچ توجهی به حقایق ندارد.
در غفلت از نظام طولی؛ انسان موجودی «خودمدار» و مستغنی از وَحی و بینیاز از معنویت درونی میشود، باطناً هیچ تعلقی به عالم غیب ندارد و خودش را برای شناسایی عالم و آدم كافی میداند و مبدل به طاغوتی میشود كه همهچیز باید به او ختم شود، غافل از وجه باطنی عالم و محروم از استفاده از آن وجه، چنین انسانی فراموش میكند كه برای شكلدهی حیاتِ بینهایت خود پا به عرصة كرة خاكی گذارده است و ناگزیر است خود را شایستة ارتباط با غیب و تأثرات وَحی پیامبران(ع) نماید و این رویكرد صِرفاً با تحقق بندگی خدا ممكن میشود.