در خانوادة جدید، اعضای خانواده همه در عرض یكدیگرند، و مراتبی كه خداوند برای والدین تعیین كردهاست، نادیده گرفته میشود، و لذا انسانهایی كه همه در عرض یكدیگرند، هركدام هروقت بخواهند از خانه و خانواده جدا میشوند، بدون آنكه در این جدایی احساس ضرر و خسران بكنند. پیدا است كه در این وضع، خانواده بنیادی ندارد، و در عینی كه همه افراد از این بیبنیادی گلهمنداند، هیچكس هم حاضر نیست بهجهت غلبة اومانیسم و اصالت منیّتها، مراتب الهی و حقوق معنوی افراد را در خانواده رعایت كند، رعایت حقوق مادر، پدر، زن، شوهر، فرزند، همه مورد غفلت قرار گرفته است.
از طرفی باید به این مسئله نیز توجه داشت كه اگر پیوند و یگانگی اعضاء خانواده، با اعماق روح بشر نسبتی نداشت، انسانها در هر گوشة دنیا برای حفظ آن به تدبیر و تعلیم و تربیت متوسل نمیشدند، و نگران فروپاشی آن نبودند. با اندكی تأمّل میتوان فهمید پیوندی كه بشر با خانواده دارد نظیر نسبت او با دیانت است و لذا است كه با دین قوام مییابد و حفظ میشود. و همچنانكه اصل دین نیز با رعایت قیدها و دستورات خاصی كه از طرف خداوند آمده، ادامه مییابد و شخص دیندار برای حفظ دین باید آن قیدها و دستورات را رها نكند، خانواده نیز با دستورات و قیدهایی كه دین برای اعضای آن تعیین كرده است حفظ میشود و اعضای خانواده برای حفظ آن باید خودشان مقیّد باشند آن دستورات را رها نكنند، وگرنه نگرانی از فروپاشی خانواده منهای رعایت قیدهایی كه باید بر آن گردن نهاد، یك نگرانی بیحاصل است.
وقتی ارزش خانواده را شناختیم، میفهمیم كه باید در مراقبت از آن سخت كوشا بود و در این حالت است كه پایبندبودن به قیدهای خانوادگی برای ما گوارا میشود.
باید روشن شود در نظام خانوادة اسلامی، بشر به چهچیزی دست مییابد كه غفلت از آن بزرگترین محرومیت زندگیاش به حساب میآید. در بحث «سُكنای گمشده» سعی شده معنی و بركات حضور خانوادة اسلامی روشن شود، تا معلوم گردد چرا باید بشریت تمام تلاش خود را برای احیای خانوادة اسلامی بهكار گیرد.