امكان بروز «تفكر» در جایی است كه آنجا «مسكن» است، و واقعشدن در مسكنِ اصیل، افق دید ما را به سوی ابعاد فرو بستة «بودن» باز میگشاید و ازدواجِ زن و مرد، شروع مسكن گزیدن آن دو توسط حضرت حق خواهد شد كه فرمود: «وَمِنْ ایاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنُوا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً...»(152) یعنی؛ از نشانههای حضور حضرت حق در صحنههای هستی، اینكه از جانِ خودِ شما همسرانی را قرار داد تا در كنارشان در آرامش باشید و در بین شما مودّت و دوستی و گشایش قرار داد.
تفكر صحیح نیاز به محل آرامش دارد و آن با خانواده محقّق میشود و والدین منشأ این مسكن و آرامشاند و تا آخر هم حامل و عامل چنین آرامشی خواهند بود، حتی آنگاه كه بر چهرة آنان بنگری، موجب آرامش تو خواهند شد.(153)
مسكن به انسان رخصت فكركردن میدهد و والدین زمینهساز این رخصتاند و اینگونه زیستن، زیستن با خدا است كه بقای مطلق و آرامش محض است و وارد شدن در بهشتی است كه زیر پای مادران است و در بهشت - یعنی در سكنایی كه مادران پدید آوردهاند- لقای پروردگار كه «بودن محض است» عملی میشود و انسان در آن حال، با حقیقتِ بودن ارتباط برقرار میكند.
هركسی در خانواده، كه منشأ سكنی و استقرار است، رخصت بقاء نیافت، چگونه به لقایِ بقای مطلق دست مییابد؟
وقتی زندگی، مغلوب نظر به ناكجا آبادهای خیالی شد و انسانها بهوسیلهای برای پول در آوردن تبدیل شدند، خانواده به چیزی تقلیل مییابد كه دیگر خانة اَمن نیست و مسلّم در چنین شرایطی اصل حیات انسانی به خطر میافتد و از ایمنیِ پایدار كه در خانه میتوان به آن دست یافت محروم میشود.
دگرگونی در معنی خانواده موجب از بین رفتن سُكنای حقیقی شده و دیگر بشر مسكن ندارد، چون خانواده از معنی دینی خود بیرون رفته، دیگر كسی بهشت را در زیر پای مادران جستجو نمیكند. همة اعضاء به یكدیگر بهعنوان یك ابزار مینگرند و هیچكس آرامش خود را در دیگری نمییابد، و هیچكس نمیخواهد منشأ آرامش دیگری باشد. هیچكس تلاش نمیكند نور «مودّت و رحمت» را كه خداوند به والدین داده است، پاس دارد و به اندك حادثهای آن مودّت و رحمتِ خدادادی زیر پا گذارده میشود و نگران قهر و غلبة كدورت در فضای خانه نیستند و هیچكس نگران فرو ریختن سرای بقاء و خانة سُكنی نیست، آیا بشر نیاز به بقاء و سُكنی ندارد؟ آیا در جایی غیر از خانواده میتوان آن را سراغ گرفت؟