بسم الله الرحمن الرحیم(74)
سؤال: جایگاه ازدواج در زندگی کجاست؟ چرا اسلام این اندازه به ازدواج سفارشکردهاست؟ چه چیزی در ازدواج نهفته است که در روایت از رسول خدا(ص) داریم؛ «لَرَكْعَتَانِ یُصَلِّیهِمَا مُتَزَوِّجٌ أَفْضَلُ مِنْ رَجُلٍ عَزَبٍ یَقُومُ لَیْلَهُ وَ یَصُومُ نَهَارَه»(75) بدون تردید دو ركعت نماز كه شخصِ زندار بهجاى آرد بالاتر است از عمل مرد بىزنى كه شبهایش را به عبادت بپردازد، و روزهایش را روزه بدارد. اهمیت ازدواج در کجاست که اولیاء الهی اینچنین برای آن نقش مؤثر قائلاند.
جواب: در ابتدا و به طور مختصر همینقدر بگویم که زن و شوهر قبل از ازدواج یک زندگی فردی داشتند که سرنوشت هرکدام به این شدت که با ازدواج به هم گره میخورد، به همدیگر گره نخورده بود. رابطة پدر و مادر با فرزندان، و رابطة فرزندان با پدر و مادر، به این صورتی که بین زن و شوهر هست، نیست. رابطهی والدین با فرزندان در مقایسه با رابطهی زن و شوهر فرق اساسی دارد. زن و شوهر هرکدام به طوری خاص و شدید نسبت به زندگی احساس مسئولیت دارند. بنابراین قبل از ازدواج خانم و آقا در این حدّی که دقیقاً با یک نوع زندگی مشترک روبهرو باشند، روبهرو نبودهاند. حتی وقتی پدر یا مادر با فرزندشان در نهایت اُنس هستند اینطور نیست که در منظرشان آیندهای که اینها باید از همدیگر جدا باشند را نبینند. یعنی بالاخره این فرزند بعد از مدتی دنبال زندگی جداگانهای میرود. اما در مورد زن و شوهر چنین نیست که با حفظ رابطهی زن و شوهری تصور زندگی جدا از هم مطرح باشد. نهایتاً عرض بنده این است که وقتی خانم و آقا تبدیل شدند به زن و شوهر، نوعی از زندگی و رابطهای را در منظر خود مییابند که قبلاً این نوع رابطه را نسبت به افراد دیگر تجربه نکردهاند. حال وقتی رسیدیم به این که واقعاً با ازدواج یک نوع زندگی جدید محقَّق میشود باید بتوانیم آن را درست بشناسیم. مثل کودکی که با تولد خود وارد یک زندگی جدید میشود، با ازدواج برای زن و شوهر زندگی جدیدی بهوجود میآید، و عملاً وارد ساحت دیگری میشوند که قبلاً در آن ساحت نبودند.
دختر تا در خانه پدریاش زندگی میکند، عملاً با مادرش و با عواطفی که در رابطه با مادرش دارد، زندگیمیکند. حالا که به خانة شوهرش میآید، دو حالت دارد: یا روابط و وابستگیهای جدیدی را شروع میکند، که این همان تولد جدید است. یا با اینکه به خانة شوهرش آمده هنوز زندگی با مادرش را ادامه میدهد و زندگی جدید را جدّی نگرفته و مسئولیتهای زندگی جدید را نپذیرفته است. که در صورت اخیر؛ این دختر هنوز از نظر روحی ازدواج نکردهاست. بعضی از خانمها که به خانة شوهرشان آمدهاند، با شوهرشان ازدواج نکردهاند، گویا با مادرشان ازدواج کردهاند ولی با شوهرشان یک طوری مدارا میکنند و هنوز در ساحت خانة پدری هستند و چشم خود را نسبت به واقعیات زندگی جدیدشان بستهاند و همچنین است بعضی از مردها که متوجه این موضوع نیستند. این نوع ازدواج منظور اسلام نیست؛ چون افقی که اسلام پس از ازدواج در مقابل زن قرار میدهد طوری است که مسئولیت او نسبت به خانة شوهرش مسئولیت اصلی او حساب میشود و دیگر ولایت شوهر در زندگی جدید اصل است و نه ولایت پدر. زن باید مدیریت شوهر را بپذیرد و مرد هم تماماً مسئول این خانواده است، و این مسئولیت یک نوع مسئولیت کاملاً خاص است؛ این مسئولیت هیچوقت مساوی و یا شبیه مسئولیتی که نسبت به پدر و مادرش داشته است، نیست. بدینمعنی که زن و شوهر در این زندگی مسئولیت جدیدی را شروع میکنند، که تعبیرِ «تولد جدید» برای این زندگی تعبیر خوبی است.
در تولد جدید کودک وقتی به دنیا میآید، واقعاً دیگر نمیتواند با نافش و با اتصال آن به بدن مادر، غذا بخورد و نفس بکشد بلکه باید دهانش را بهکار بیندازد و نفس بکشد و شیر بخورد، و با گوشش بشنود یعنی وارد یک ساحت دیگر شده است. ازدواج شبیه همینحالت است، در غیر این صورت ازدواجی محقق نشده است.
در ازدواج، زن و مرد بر اساس نظام حکیمانة عالم و بر اساس آنچه خداوند در عالم قرار داده، وارد زندگی جدید میشوند و نسبت بههم شدیداً «عُلقه» پیدا میکنند. همان عُلقهای که خداوند در توصیف آن میفرماید: «وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّةً وَ رَحمَةً»(76) بین آنها دوستی و ایثار قرار داد به طوری که خودِ طرف حسمیکند دیگر نمیتواند بدون همسرش راحت زندگیکند. با توجه به مودّت و رحمت الهی است که وقتی انسان با همسرش مشکل پیدا کرد به شدت ناراحت میشود، در حالی که اگر با پدر و مادرش چنین اختلافی پیدا میکرد تا این حدّ ناراحت نمیشد. به طوری که اگر انسان در زندگی با همسرش شکست بخورد، تقریباً در کل زندگی شکست خورده است. ریشه این امر آن است که با ازدواج میخواسته تولد مطلوب خود را بیابد و به برکات مودّت و رحمتِ خاص برسد، ولی چون آن تولد محقق نشده عملاً زندگی او به نتیجهی مطلوب نرسیده است، در حالی که انسان شدیداً به آن زندگی نیاز دارد.