وقتی خانه محل سكنیگزیدن شد، محل بشارت پروردگار است و خداوند در چنین فضایی با اسم «مودّت و رحمتِ» خود، رخ مینمایاند «وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً...»(147) در این حال انسان با خدا زندگی میكند.
خانواده بدون حضور مودّت و رحمتی كه خداوند بر آن ارزانی داشته، محل سكنی نیست، و انسان بدون این مودّت و رحمت، در عین حضور در خانة خود، بیخانمان خواهد بود، چرا كه «انسان، شاعرانه سكنی میگزیند».(148) پس آنگاه كه راه انسانها به خدا بسته شد و مودّت و رحمت الهی در میان نیامد، سكنیگزیدنی در میان نیست.
همواره مودّت و رحمت از خدا شروع میشود، چهكسی جز خود ما مقصر است اگر در حفظ آن نكوشیم و بیخانمان شویم و سكنیگزیدنِ خود را متزلزل نماییم؟
مودّت و رحمت الهی، خانه را به سكنی تبدیل میكند، ولی حرصها و رقابتها و مقایسهها و آرزوهای بلند دنیایی، آن مودّت و رحمت را از بین میبرد و خانة ما دیگر محل زندگی ما نخواهد بود و نمیتوانیم در عین حضور و بودنِ در خانه، احساس كنیم در وطن خود هستیم. وطنی كه «مصر و عراق و شام نیست»، بلكه آن وطن وطنی است كه آنرا نام و جای نیست، بلكه وطنی است كه در آن، با بودنِ خود بهسر خواهیم برد و با بقاء مطلق رابطه خواهیم داشت.
از خانهای كه وطن ما نیست همواره گریزانیم، در اولین فرصت از آن بیرون میپریم، به سوی پاساژهای نمایش لباس و پاركهای سرگردانی و بیخانمانی. چه كسی مقصر است؟ و چه كسی جز خودمان را باید ملامت كنیم؟