با توجه به آیات فوق باید ببینیم چطور میشود که این آیات در فضای خودش درست فهمیده نمیشود، به طوری که زنهای ما حس میکنند حقوق آنها رعایت نشده است.
اگر آیات فوق را جلوی فاطمه زهرا(س) بگذاریم و بگوییم ای بانوی دو عالم آیا شما راضی هستید این طور که خدا میفرماید باشید؟ آیا در این بستر، احساسِ ضرر میکنید و چون خدا گفته است میپذیرید، یا واقعاً طوری کمالات خود را میشناسید که برای کاملشدن خود، صددرصد همان که خدا میفرماید را باید عمل كنید؟ میخواهم عرض کنم اگر زنان ما نقطه کمال حقیقی خود را بشناسند مسلم بهترین راه را همان شرایطی احساس میکنند که خداوند برای آنها مقرر فرموده است. بعضی از زنان حدود 50 ،60 سال است از آنچه خدا برایشان آورده ناراضیاند، چون مطلوب آنها چیزهایی شده است غیر از آنچه خدا برای آنها میخواهد. اگر بعضی از خانمها فیلم تهیه میکنند تا بالكنایه بگویند ما زنان در فرهنگ دینی ضرر کردیم به جهت نشناختن کمالاتی است که زنان باید به دنبال آن باشند. البته میآیند موضوعات را برجسته میکنند. یک مرد قلدرِ بیتمدنِ بیدین را نمونه میآورند و بعد هم میخواهند نتیجه بگیرند که پس حقوق زنان در اسلام پایمال میشود، در نتیجه ما باید به حقوقی که اروپاییان برایمان پیشنهاد میکنند تن بدهیم. عملاً بخواهند یا نخواهند به اسم احیاء حقوق زنان -که بندههم معتقدم باید احیاء شود- در مسیری قرار میگیرند که فرهنگ سرمایهداری تعیین میکند و روحیه تقابلِ زن با مرد را تبلیغ میکنند و با این کار نهتنها هیچ حقوقی از زنان احیاء نمیشود بلکه در این تقابلی که دامن میزنند اولاً: به جهت وضع روحی خاص زنان، دوباره زنان ضرر میكنند و این خسارتی است به كلّ جامعه. ثانیاً: سایه امنی درست میشود که دومرتبه فرهنگ سرمایهداری به همان شکل بتواند حیات خود را ادامه دهد. به همین جهت بزرگان دنیا معتقدند «نهضت احیاء حقوق زنانِ موجود به شدت زنان را آسیبپذیر کرده است». در حالی که برای ما مسلمانها واقعا زن و مرد مطرح نیست، ما بیش از آن که نگران مردان باشیم، نگرانیم که زنانمان در زیر لوای این شعارها ضربه بخورند. چون اگر زنان ما ضربه بخورند، خانواده ضربه میخورد، خانواده که ضربه خورد همه جامعه ضربه میخورد. به این دلیل است که باید نسبت با این بحثها حساس بود.
هر تمدنی مرکب از اجزای پراکنده نیست که بتوان بعضی را اختیار کرد و بعضی را واگذاشت. شما میدانید که اگر تمدن اسلامی را به هر اندازه بپذیرید ناخودآگاه خانوادهتان نیز به همان اندازه اسلامی میشود و اگر تمدن غربی را بپذیرید به همان اندازه خانوادهتان غربی میشود و اهداف غربی را در زندگی دنبال میکند. قبول تمدن مثل دیدن یک میز نیست که بگوییم سطح این میز را نگاه میکنیم ولی پایهاش را نگاه نمیکنیم، بلکه قبول تمدن مثل خواستن میز است که اگر میز بخواهی میز با پایه و سطح میز است. اگر تمدنی آمد با تمام لوازم و مظاهرش میآید و خانواده یکی از مظاهر فرهنگ و ادب هر تمدنی است و نه جزیی از آن و لذا اگر فرهنگ و تمدنی را پذیرفتیم حتماً خانواده به شکلی که در آن تمدن هست خودش را به صحنه میآورد. دیروز شخصی آمده بود و میگفت دخترم نماز نمیخواند چه کار کنم؟ آنوقت خودش در همان جا رعایت بعضی از دستوراتی را که اسلام واجب کرده است نمیکرد و ظاهرش نشان میداد كه شیفتهی فرهنگ غرب است. در تمدن غربی نماز نیست. مگر میشود که شما تمدن غربی را بپذیرید آن وقت بخواهید روابطتان در خانواده اسلامی باشد؟ اگر تمدنی را پذیرفتید همه لوازم آن تمدن در زندگی و روابط شما وارد میشود. اگر تمدن غربی را پذیرفتید، با توجه به اینكه خانواده جزء هر تمدنی است پس خانوادهتان حتماً غربی میشود. آیا روابط زن و شوهر و فرزند در خانوادهی غربی آن روابطی است که دین میگوید؟ تمدن غربی که اصالت را به نفسانیات میدهد نمیتواند حافظ خانوادهای باشد که هر یک از اعضاء آن باید جهت حفظ هسته خانواده میلهای خود را زیر پا بگذارند. مسلّم با ورود تمدن غربی، خانواده به صورت اسلامی نمیماند. مگر اینکه بخواهیم خانواده را به شکل سطحی حفظ کنیم که این هم ظاهر سازی بدون نتیجه است.