تربیت
Tarbiat.Org

زن، آن‌گونه که باید باشد (زن - خانواده - بحران)
اصغر طاهرزاده

تصور غلط غرب، از زن

متأسفانه ظلم و ستم علیه زنان در دنیای غرب، بیشتر ریشه در ساختار فكری و فرهنگی دارد و شبیه ظلم بر زنان در جوامع دیگر نیست. در جوامع غیر غربی ظلم به زنان یك رفتار منفی بوده و هست، در حالی‌كه در فرهنگ غرب بحث روی انسان‌بودن یا انسان‌نبودن او بوده است. ارسطو زن را نسخة دوم مرد می‌داند و با نهایت تأسف همین طرز فكر وارد متون مقدس شده و امروز واقعاً یك مسیحی متدین چنین می‌پندارد و عملاً با همین منظر به زن و دختر خود می‌نگرد.
از سال 1750 میلادی زن در كارخانه كار می‌كرد ولی حقوقش را باید شوهرش بگیرد، و این‌جا بود كه زنان غربی در مقابل چنین جامعه‌ای با آن تفكر دینی باید كاری می‌كردند تا ساختار حقوقی زن در جامعه تغییر كند، و لذا فرهنگ «فمینیسم» با شعار احیاء حقوق زنان شروع شد، ولی برای تحقق این هدف به نتایج سخت خطرناك گرفتار شدند. گفتند: آن چیزی كه در طول تاریخ موجب ظلم به زنان شده، وجود نقش‌های جنسیتی است و اگر زنان بخواهند به حقوق برابر با مردان برسند باید با نقش‌های جنسیتی مقابله كنند، و آنچنان در این مسیر جانب افراط را گرفتند كه گفتند: نقش‌های جنسیتی هیچ حقیقتی ندارد، و معلول جامعه‌ی مردسالار است. و واقعاً به این توهّم رسیدند كه زن از نظر احساس و عاطفه و توان جسمی با مرد تفاوت ندارد و تاریخ، مردسالاری این‌ها را بر زنان تحمیل كرده و متأسفانه بسیاری از زنان غربی شعار فمینیست را باور كردند.
گفتند: نقش جنسیتی یكی نقش مادری و دیگری نقش همسری است، و چون زنان این دو نقش را پذیرفته‌اند مورد ظلم قرار گرفتند و لذا شعار «فمینیسم افراطی» تا مرز نفی مادری و همسری برای زنان جلو رفت.
در حالی‌كه زیست‌شناسان و روانشناسانِ غربی در جواب فمینیسم می‌گویند: درست است كه در رابطه با زن و مرد با انسان روبه‌روییم، ولی با دو نوع انسان، و طوری آن‌ها با هم متفاوت‌اند كه گویا از دو كرة جداگانه آمده‌اند و این طور نیست كه اگر آن دو را در شرایطی واحد تربیت كنیم یك طور عمل ‌كنند.
در هر حال زنان غربی در مقابل ظلم اجتماعی و تاریخیِ خود طوری عمل كردند كه عملاً گرفتار ظلم مضاعف شدند و خانواده كه بهترین شرایط تعالی روح زن بود و با ساختار جسمانی زن بیشتر همخوانی داشت، از دست زن غربی تا حدّ زیادی رفت و فمینیسم از این طریق موجب بحران خانواده شد و به تبع آن عامل اضمحلال اخلاق و رشد فحشاء گشت و به گفتة منتقدین به فرهنگ غربی: «مدرنیته حریم خصوصی را بر زنان تنگ كرد چنان‌که دیگر زنان با خود خلوت ندارند».
آنچه هنوز جوامع سنتی را به بحران‌هایی شبیه بحران جهان غرب گرفتار نكرده است، حضور زنان در فعّال‌نگهداشتن خانواده و دل‌سوزی نمودن برای حفظ آن است، می‌توان گفت: رمز پایداری هر جامعه‌ای در مقابل بحران خانواده در جهان غرب، ایثار زنان است در حفظ ساختار خانواده و به همین جهت جهان غرب تلاش می‌کند نقش سنتی زنان را در جوامع غیر غربی تخریب نماید تا بتواند در این جوامع نیز نفوذ كامل داشته باشد، و مسؤلیت اساسی متفكران جامعة اسلامی برای تعریف درست از نقش زنان در حفظ خانواده می‌تواند تأثیر این خطر را كاهش دهد.
غرب از نقش زنان به صورت فمینیستی آن در جوامع تجددزده نهایت بهره‌برداری را كرده و می‌كند، تا زنان را برای جامعه به‌عنوان یك معضل جلوه دهد، درست بر عكسِ آنچه زن می‌تواند به عنوان یك رحمت برای جامعه باشد.
در منظر دینی از آثار ظلمات آخرالزمان؛ شبیه‌شدن زنان به مردان و شبیه‌شدن مردان به زنان است. یعنی آن دو جنس، از كاركردهای متفاوتی كه خداوند در اختیار آنان گذارده فاصله می‌گیرند و در نتیجه موجب بحران نسل و عاطفه و اخلاق می‌شوند.
در دستورات دینی نظر بر این است كه هر كدام از زن و مرد به تنهایی ناقص‌اند و با همدیگر كامل می‌شوند و به همین جهت شریعت در تفكیك نقش زن و مرد اصرار می‌ورزد تا امكان رفع جنبه‌های نقصِ هر كدام توسط دیگری به راحتی فراهم گردد.