تربیت
Tarbiat.Org

اصول کافی جلد 4
ابی‏جعفر محمد بن یعقوب کلینی مشهور به شیخ کلینی

باب آنچه از امت برداشته شده

بَابُ مَا رُفِعَ عَنِ الْأُمَّةِ
1- الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ قَالَ حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ مَرْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص رُفِعَ عَنْ أُمَّتِی أَرْبَعُ خِصَالٍ خَطَأُهَا وَ نِسْیَانُهَا وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَیْهِ وَ مَا لَمْ یُطِیقُوا وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ قَوْلُهُ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ‏
@@اصول كافى جلد 4 صفحه: 203 روایة: 1@*@
ترجمه :
1- عمرو بن مروان گوید: شنیدم حضرت صادق (ع) مى‏فرمود: رسول خدا (ص) فرموده: چهار خصلت از امت من برداشته شده: خطا، فراموشى، آنچه بزور بآن وادار شوند، آنچه تاب آنرا ندارند، و این است معناى گفتار خداى عزوجل: «پروردگارا مگیر بر ما اگر فراموش كردیم یا خطا كردیم، پروردگارا تكلیفهاى سنگین را بر ما بار مكن چنانچه بآنانكه پیش از ما بودند بار كردى، پروردگارا بما تحمیل مكن آنچه ما تاب آنرا نداریم» (سوره بقره آیه 286) و گفتار دیگر او «مگر آنكه وادار شود بناخواه در حالیكه دلش مطمئن بایمان است» (سوره نحل آیه 106).
شرح:
مجلسى (ره) گوید: شاید مقصود از رفع (در گفتار آنحضرت كه فرمود: چهار چیز از امت من رفع شده و برداشته شده) رفع مؤاخذه باشد و عقاب، محتمل است در بعضى اصل آن باشد یا تأثیر آن یا حكم تكلیفى آن، و شاید خصوصیات امت آنحضرت در برخى منظور نباشد و مقصود اختصاص مجموع آنها باین امت است و گرچه برخى از آنها مشترك این امت و دیگر امتها است، پس خطا مانند اینكه خواسته است شكارى را با تیر صید كند بانسان خورده، و مانند خطا كردن طبیب و فتوى دهنده، و مقصود در اینجا رفع گناه است و این منافاتى با وجوب ضمان در دنیا ندارد گرچه ظاهر این حدیث رفع ضمان هم هست، و همچنین رفع گناه بسبب فراموشى منافات با وجوب اعاده نماز مثلاً در آنجا كه ركن فراموش شود ندارد و همچنین منافاتى با وجوب سجده سهو و تدارك برخى از واجبات غیر ركنى ندارد و گفته شده است، از رفع فهمیده شود كه ایندو (یعنى خطا و نسیان) موجب گناه و عقوبت شود ولى خداى تعالى از هر دوى آنها (یعنى گناه و عقوبت) از راه رحمت و تفضل صرفنظر كرده است، و اكراه اعم است از اینكه در اصول دین باشد یا در فروع آن از آنچه كه تقیه در آن جایز است نه آنچه تقیه در آن نیست مانند قتل نفس و «ما لم یطیقوا» یعنى تكلیفهاى مشقت دار و دستورات سختى كه از این امت برداشته شده.
2- الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِیِّ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وُضِعَ عَنْ أُمَّتِی تِسْعُ خِصَالٍ الْخَطَأُ وَ النِّسْیَانِ وَ مَا لَا یَعْلَمُونَ وَ مَا لَا یُطِیقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ وَ مَا اسْتُكْرِهُوا عَلَیْهِ وَ الطِّیَرَةُ وَ الْوَسْوَسَةُ فِی التَّفَكُّرِ فِی الْخَلْقِ وَ الْحَسَدُ مَا لَمْ یُظْهِرْ بِلِسَانٍ أَوْ یَدٍ
@@اصول كافى جلد 4 صفحه: 204 روایة: 2@*@
ترجمه :
2- حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا (ص) فرموده: نه خصلت از امت من برداشته شده: خطا، فراموشى، آنچه ندانند، آنچه نتوانند آنچه بدان توانایى ندارند، آنچه بناخواه (و زور) بر آن وادار شوند، طیرة، وسوسه در تفكر (و اندیشه) در آفرینش، و حسد (و رشك بردن) در صورتیكه بزبان یا دست آشكار نشود.
شرح:
مجلسى (ره) گوید: «طیره» بمعناى فال بد زدن است و از جوهرى نقل كند كه گفته: در حدیث است كه آنحضرت (یعنى رسول خدا «ص») فال را دوست داشت و «طیره» را خوش نداشت و پس از نقل گفتار نهایة در لغت طیره گوید:
در رفع طیرة چند احتمال است: (1) رفع مؤاخذه و عقاب از این خاطره‏اى كه در دل رخ دهد، زیرا جلوگیرى از آمدن این خاطره در نفس میسور نیست، و كفاره‏اش ترتیب اثر ندادن و نیاوردن عقل بمقتضاى آنست، و اینكه توكل بخدا كند و بدون توجه بفال بدى كه در دلش خطور كرده دنبال كار خود رود، و روى همین جهت رسول خدا (ص) فرمود: هرگاه در كارى فال بد زدى آنرا انجام بده (و اعتنایى بفال مكن). (2) معناى رفع طیره یعنى رفع تأثیرش از این امت ببركت آنچه از رسول خدا (ص) و ائمه اطهار درباره آنها رسیده از اعتنا نكردن و توكل بر خدا و دعاها و ذكرهایى كه جلوى فال بد را مى‏گیرد. (3) اینكه مقصود از رفع آن جلوگیرى از عمل كردن بر طبق آنست چنانچه صاحب نهایة و دیگران گفته‏اند، و ظاهرترین معانى در اینجا همان معناى اول است، و اما اینكه آیا فال بد اثر دارد یا نه؟ اخبار در این باره متفاوت است و آنچه از رویهمرفته آنها استفاده شود این است كه در صورتیكه در نفس اثر كند بى‏تأثیر نیست و اما اگر بدان اعتنا نشود و چون خطور كرد انسان بخدا توكل كند و بدان ترتیب اثرى ندهد تأثیر نكند.
و اما «وسوسه در تفكر» چند احتمال دارد: (1) وسوسه‏هاى شیطانى در اندیشه كردن در حالات مردم و بد گمانى بآنها در آنچه از ایشان مشاهده كند، زیرا كه آن چیزى كه خواه و نا خواه در نفس بیاید و جلوگیرى از آمدن آن میسور نیست، ولى باید باین گمان بد خود حكم درباره مردم نكند، و آنرا آشكار نسازد، و بموجب آن عمل نكند باینكه آنها را قدح كند یا شهادتشان را رد كند و مانند اینها.
(2) تفكر و اندیشه در وسوسه هائى كه راجع باصل آفرینش و مبدء پیدایش مخلوقات و اینكه خداى آفرینده خودش چگونه آفریده شد و در كجاست و مانند این وسوسه‏ها كه اگر بزبان آید موجب كفر و شرك گردد، و مؤید این معنا است اخبار بسیارى كه در باب وسوسه و حدیث نفس گذشت و عامه نیز بهمان مضمون روایاتى نقل كرده‏اند.
(3) تفكر در قضا و قدر و آفریده شدن اعمال بندگان و حكمت در خلقت برخى از شرور در عالم، چون شیطان و حیوانات موذى، و درباره تسلط مردمان بد بر نیكان و اخیار و خلقت كفار و دوزخ چیزهاى دیگرى كه همه كس بدانها دچار گردد، و همه اینها تا زمانى كه در نفس مستقر نگردد و موجب شك در حكمت آفریننده و عدالتش... نگردد از آن عفو شده است.